Saturday, December 12, 2020

 بهمن 1395

بعد امتحان

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال سوم) ،قدم به قدم، روز به روز تا اون بالاها ،زبان و امتحان ،

سلام سلام سلام

چطور مطورید دوستان؟ واقعا خیلی خوشحالم که اینقدر دوستان خوبی مثل شما دارم. خیلی خیلی ممنون از پیامهاتون. خیلی حس خوبیه وقتی میبینی کسانی هستند که مراحل حساس زندگیت براشون مهمه و به تو اهمیت میدهند. خیلی دوستتون دارم. 
خوب براتون از چند روز قبل تا بعد امتحان بگم. اول از همه اینکه ظاهرا من خیلی زود شروع کرده بودم به خوندن چونکه جدا هفته اخر کم اورده بودم و اصلا حال و حوصله درس خوندن نداشتم اما از اونجا که زورکی بود باید با هر جون کندنی بود دوره را تموم میکردم. چهارشنبه کمی استرس داشتم اما پنجشنبه سرحال و بدون استرس و روی برنامه خیلی زود دوره را تموم کردم. جمعه هم با یک معجونی از نگرانی و مغز خواب و خسته و اماده رفتم سر جلسه. راستش امتحانش از اونچه که انتظار داشتم سخت تر بود و دقیقا تا 5 دقیقه اخر داشتم حساب کتاب میکردم و مساله حل میکردم که میشه بعبارتی دوساعت و پنجاه و پنج دقیقه تمام. خیلی دلم میخواست یکدور هم مسایل را مرور کنم و اشتباهات احتمالی عددی را درست کنم که فرصت نشد. اما درمجموع امتحان را خوب دادم. و تموم شد. بعد هم دوسه ساعتی تو دانشگاه به کارهای اداری کارجدیدم و صحبت با استادم گذشت که شب برای اولین بار بعد مدتها ساعت 8 از شدت خستگی و خواب الودگی چشمهام باز نمیشد. با اجازه شنبه را هم به خواب و رفتن به گیم سنتر با دوستهامون گذروندم. گیم سنتر رفتن اونهم اخر هفته اشتباه بود چون اونقدر شلوغ بود نشد درست و حسابی بازی کنیم اما دورهم بودن با دوستهامون واقعا خوبه و خوش گذشت. امشب هم خونه یکیشون دعوت داشتیم که من مجبور شدم بپیچونم. هنوز خستگی تو تنم مونده و فعلا خونه نشینی را ترجیح میدم. هرچند از فردا کار اداریم شروع میشه و باید ساعت 9 صبح اونجا باشم. از طرفی کارهای خیلی خیلی زیادی هست که همه را گذاشته بودم برای بعد امتحان و باید سریع انرژیم را براشون جمع وجور کنم. بعضیهاشون مثل اپلای برای اینترنشیپ جز الویتها هست که یک جورهایی مثل اپلای برای دانشگاه هاست. یعنی باید برای همه کارخونه ها و کمپانیها و لب ها اپلای کنم تا بتونم از یکیشون پذیرش بگیرم. کارهای مهم بعدی اپلای برای پی اچ دی دانشگاه خودم هست و بعد هم کار روی تزم که استادم ازم خواسته تا اواخر اپریل به پوستر تبدیلش کنم یک مرحله پیشرفت دیگه تو دانشجویی وووووو کار روی پروژه اف دی ای بعله اون را هم گرفتم. کارهای متفرقه مهم دیگه هم این وسط فراوونه که باید براشون برنامه ریزی کنم و انجامشون بدم.  دیگه اینکه جمعه که با استادم حرف زدم میگفت فکر نمیکنم برسی برای ماه می فارغ التحصیل بشی و برای فرصت بعدیش که سپتامبر هست زمان را درنظر بگیر. که من هم راضیم و بهم فرصت میده نقص زبانم را با دوره اینترنشیپ پرکنم. البته باز باید برای زبان یک برنامه بریزم. انصافا یادگیری این زبان برای من حالا حالا تمومی ندارد. تو فکر این هستم اگه فرصت بشه یک کلاس esl برم. اگه هم نشد واقعا براش وقت بگذارم و بخونم. 
حالا از این حرفها بگذریم. دوستان یک برنامه هست من و تو میگذاره. "خانه های رویایی با برادران اسکات" دیدید؟ اگه ایران بودم مسلما دیدن این برنامه دیوونه ام میکرد. یعنی من عاشق خونه های بزرگ اینجا هستم توی طبیعت زیبا. خوب باید بگم الان هم دقیقا همون حس را دارم چون باز هم زندگی تو اینجور خونه ها برام خواب و خیاله و تنها تفاوت اینه که میدونم همچین خونه هایی وجود دارد. اما نمیدونم واقعا با این وضعیت دانشجویی ما کی و چه روزی این رویا و خواب و خیال تبدیل به واقعیت میشه."  اسم این وبلاگ نشون میده که چقدر داشتن این جور خونه ها برای من مهمه و شاید هم نقطه اخر هدفم باشه"  البته خونه ها و بهتره بگم اپارتمانهای نیویورک اصلا هیچ شباهتی به این جور خونه ها نداره و برای داشتن همچین زندگی حتما باید ایالت عوض کنیم یا حداقل به منطقه لانگ ایلند که یکی از گرون ترین ها تو امریکا هست بریم. و صدالبته مهمتر از اون پوووولش هست که نمیدونم چندسال دیگه باید برای رسیدن بهش صبر کنیم. میخوامش. بدجور میخوامش.
پ.ن. راستی دیدید ستونها و اکثردیوارهای خونه هاشون از چوبه و چقدر نازکه! واقعیه و دقیقا ماده اصلی که اینجا خونه هاشون را ازش میسازن چوبه.


نوشته شده در : دوشنبه 4 بهمن 1395 

کامشینپنجشنبه 7 بهمن 1395 01:34

سلام آسمان جان امیدوارم که حالت خوب باشه.

خوب حال همه گرفته است. همه مون فهمیده ایم که دیگه شوخی ای در کار نیست و ترامپ داره چهار نعل هر کاری را که در زمینه سیاست خارجی و محیط زیست وعده داده عملی می کنه. فعلا این دوتا کمترین هزینه سیاسی را براش دارند چون تا قبل از آمدنش متاسفانه فضا برای این لجام گسیختگی هاش فراهم شده بود. اما آمریکا هر چقدر بد و حمعیت نادان های آمریکا هر چند زیاد، کماکان هستند نیروهای اجرایی ای که می توانند جلوی ترامپ بیاستند. در مورد موضوع سیاست خارجی و مسئله ایران البته وضعیت خیلی پیچیده تره اما به نظر من نترس. ایرانی ها موقعیت های بسیار بدتر دیگری را هم تجربه کرده اند. مثلا وقتی سفارت امریکا به مدت یک سال و سه ماه اشغال بود وضعیت ایرانی های داخل آمریکا بسیار آسیب پذیر بود، اما بالاخره جان به در بردند. اگر دوست داشتی عملی تر به اینده نگاه کنی به پذیرش دکترا گرفتن فکر کن و اگر آمریکا برات سخت بود به دکترا گرفتن از دانشگاه های کانادا هم نگاهی بیانداز. شاید پیدا کردن کار در آمریکای فعلی با این حرف های احمقانه ای که ترامپ زده سخت تر بشه اما در حال کار تخصصی شما که کار جنرال نیست بگن نیروی آمریکایی هست ما احتیاج به غیر آمریکایی نداریم! ببین در حوزه تخصصی خودت چقدر قدرت مانور داری.

نگران نباش با این شتاب احمقانه و سیاست های ابلهانه بعید نیست ترامپ به استیضاح هم برسه. چی بهش می گن ایم پیچ منت! اگر ربط این کلمه را با هلو فهمیدی به من هم بگو.

من هم خیلی نگرانم. راستش خیلی ساده دلانه فکر می کردم برای پست داک می توانم بیام آمریکا! خیلی حالم خوش بود! از طرفی به شدت از دست ایرانی هایی که سنگ ترامپ را به سینه می زنند عصبانی هستم.

امیدوارم که راستین زودتر کار پیدا کنه تا خیال شما راحت تر بشه.

مواظب خودت باش حرص نخور و زود بیا بگو نتیجه امتحان جامع ات چی شد.

پاسخ اسمان پندار : سلام کامشین گلم. از دیشب که حرفش پیچید تا همین الان انگار یک پتک توی سرم خورده باشه ،گیج و درمونده هستم. نه فقط من. خیلی از دانشجوهای ایرانی همین وضع را دارند. همین الان هم رالی توی یکی از پارکهای اینجا درجریانه. متاسفانه کاملا درست میگی ترامپ داره چهارنعل برای ثابت کردن خودش به امریکا میتازونه و تا امروز که سومین روز کاریش هست ثابت کرده میخواد به تک تک شعارهاش جامه عمل بپوشونه. نمیدونم نیروهای اجرایی مخالف چقدر میتونند در مقابل ترامپ که راه رسیدن به خواسته هاش را خوب بلده بیاستند. هرچند وقتی بقول تو حرف ایران میشه 99.5 درصد ارا موافق قانونهای ضد ایرانی هست. راستش من هم فکر میکنم یک حرکت اساسی برای ویزای اچ وان که راه واردشدن نیروی تحصیلکرده خارجی به بازار کار هست بزنه. چون که قصد جدی برای ایجاد فرصت شغلی برای امریکاییها داره.

به دکتری فکر میکنم یا بهتره بگم بهتره زودتر عمل کنم چون تز من تا سپتامبر تموم میشه. خصوصا دکتری برای کانادا را جدی میگیرم.

استیضاح: واقعا امیدوارم یکروزی براش اتفاق بیافته. احتمال هم میدم اتفاق بیافته چون رییس جمهوری هست که تنها چیزی که براش مهم نیست سیاسته. بنظرم اون ریاست جمهوری را عین یک بازی شطرنج میدونه که باید برنده بشه. مهم نیست کی و چقدر هزینه بده مهم اینه که حرفهاش به کرسی بشینه.

عزیزم اگه پاس کانادایی داری از پاس کاناداییت برای اومدن و درس خوندن استفاده کن. خوشبختانه این قانونها شامل حال کاناداییهای ایرانی الاصل نمیشه.

برات ارزوی موفقیت دارم و ممنونم که تو این اوضاع روحی برام پیغام گذاشتی و مرهم شدی.

امتحان را پاس میکنم. مطمئنم. راستی فکر کنم 90%ga هم برای این ترم گرفتم. همین دیروز خبرش را گرفتم که شیرینیش با خبر ترامپی تلخ شد.

ممنونم کامشین جان

رهاسه شنبه 5 بهمن 1395 14:05

اره واقعا همیشه تورو تویه خونه بزرگ سفید تصور میكنم .قبلا هم بهت گفته بودم اینو.و یقین دارم اتفاق میفته

پاسخ اسمان پندار : رها جون، هیچی تو این دنیا قطعی و همیشگی نیست. یک شبه دود شد رفت هواا. فعلا باید بچسبیم به اینکه ببینیم چطور میتونیم خودمون را اینجا نگه داریم

رهاسه شنبه 5 بهمن 1395 00:19

بهت تبریك میگم اسمان جان.بالاخره امتحانت رو خوب دادی و خوشحالم واست...

وای از خونه گفتی ...منكه همیشه تورو تو همچین خونه ای میبینم و یه روزم میام مهمونت میشم.به امید اونروز

پاسخ اسمان پندار : مرررسی رهای گلم، اره بلاخره از این امتحان خلاص شدم و جونم ازاد شد، واقعا همچین خونه ای برای من تصور میكنی ، چقدر خوب، یعنی میشه؟ روزی كه اومدی پیش من ، نگهت میدارم نمیذارم برگردی ایران، واو فكرش را بكن. چقدر حال میده خیال پردازی اما امیدوارم هردوتاش یكروزی واقعی بشه

دود شدنهای یک شبه

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال سوم) ،پندهای اسمونی اونور ابی ،

بخت بدمون با مهری از محل تولد خورده تو پیشونیمون. حتما تا حالا همه شما خبرهای مربوط به ویزا راشنیدید. خبر از این قراره که ورود اتباع ایرانی و 6 کشور بدبخت تر از ما تا یکماه به امریکا ممنوع هست. شاید فکر کنید که یکماه که چیزی نیست. درواقع یکماه فرصتی هست که ترامپ درباره ما تصمیم میگیره تا قانون و راه دلخواهش را برامون پیدا کنه. همه امون میدونستیم که دوره ترامپ دوره راحتی نخواهد بود. اما فکر کنم همونطور که انتخاب شدنش غیرمترقبه و دور از انتظار بود. عملی کردن حرفها و شعارهاش به این سرعت و به این صورت هم شوکه کننده هست. جامعه دانشجوی ایرانی از دیشب که خبرش تو رسانه ها پیچید تا همین امروز ظهر که تصویب قطعی شد داره به خودش میپیچه. بلافاصله رالی یا بقولی تجمع برگزار کرد. اما میدونید من فکر میکنم هیچ کدوم اینها تاثیر نداشته باشه. اخه طرف مقابلمون ترامپ هست که واقعا به این چیزها اهمیت نمیده. مگه چقدر به تظاهرات زنان تو روز دوم کاریش یعنی دیروز اهمیت داد. اوووووه تازه سه روز گذشته و این همه اتفاق برای سه روز واقعا زیاده. سه روز منهای چهارسال یا احتمالا هشت سال. جدا چهارسال اینده من کجای این دنیا هستم؟ فقط امیدوارم به نقطه شروعم برگشت نزده باشم. امان از این رویای امریکایی که حتی دیگه نمیشه درموردش رویا دید و خیال پردازی کرد. متاسفانه واقعیت با پاسپورت ایرانی محکم میخوره تو صورتت. این هم از این. تا دیروز. یعنی دقیقا بیست و چهارساعت پیش همه چیز طلایی داشت پیش میرفت. دوشنبه مت سنتر خودش پیشنهاد gea را داد. سه شنبه یکی از استادها ضمنی با ga موافقت کرد. و امروز چهارشنبه دارم به این فکر میکنم که سال دیگه این موقع و سالهای بعدش امریکا هستم؟ 


نوشته شده در : پنجشنبه 7 بهمن 1395 

مینویکشنبه 10 بهمن 1395 12:28

آسمان عزیز فعلا که همه تو شوک هستند و عاقلانه ترین کار اینه که بی انگیزه نشی و روی پیشنهادای خوبی که بهت داده شده تمرکز کنی و اونها رو اوکی داشته باشی تا ببینی در آینده چی پیش می یاد.امیدوارم همه چیز خوبه خوب پیش بره گلم

پاسخ اسمان پندار : مرسی مینوجان، واقعا همه شوكه هستند. Ga كه پرید، البته دیگه پوست كلفت شدم و با اینكه ناراحت شدم اما عزاداری نكردم. درواقع عزای واقعی ترامپ و كارهاشه. خدا به خیر بگذرونه. ممنونم مینوجان واقعا امیدوارم بقیه چیزها بخوبی پیش بره:)

کامشینیکشنبه 10 بهمن 1395 00:48

آسمونی جان

دقیقا بهت حق می دهم. هنوز به آینده امیدوارم اما با وجود اینکه (هنوز) موضوع مستقیما به من مربوط نمی شه از دیروز تا به حال فلج شده ام و هیچ کاری ازم بر نمیاد.

زیاد به رویای آمریکا و این چیزها فکر نکن. هنوز بهت ثابت نشده هر جا بری آسمون به همین رنگه؟

پاسخ اسمان پندار : كامشین گلم، دقیقا من هم مثل یك ادم شوك زده هستم و فكر میكنم چند روز طول میكشه تا به روال عادی برگردم هرچند اگه ترامپ اجازه بده چیزی عادی جلو بره، واقعا شوك بزرگی بود و نمیخوام فكر كنم قراره اتفاقهای بدتری هم بیافته( ته ذهنم میدونم تازه این اولشه) ، كامشین دیگه مطمئنم رویای امریكایی وجود نداره، فقط چون این رویا مدتها انگیزه من برای اومدن به این طرف بوده شده عین تكه كلام ذهنیم، شاید هم بهتره بگم مدینه فاضله ذهنم، شایدهم خیلی ساده نهایت ارزو و رویای من،....نمیدونم چی دارم میگم( دقیقا از روزی كه خبراین قانون پیچید بدنم هم با یك سرماخوردگی واكنش نشون داد و الان هم بعد از اولین تجربه ایس اسكیتینگ درحال لرز زیر دوتا لحاف دارم جوابت را میدم:)))

سایهشنبه 9 بهمن 1395 13:34

آاااخ... آسمان جان امضا کرد با 90 روز تعلیق...

ما که فکر کنم موندیم پشت در سرزمینی که نمیخواد ماها رو ولی از ته دل امیدوارم شما حتما بتونی بمونی و پیشرفت کنی و این موانع براتون برطرف بشه. تا جایی که میشه فقط روی اهدافتون متمرکز بشید و نذارید این مساله از برنامه تون دورتون کنه.

در مورد اپلای جاهای دیگه هم درست میگید... هرچند الان تمامی بچه های پشت در هجوم می برن به چندتا کشور انگلیسی زبان دیگه و رقابت بسی سخت تر میشه و هرچند تنوع و انعطاف رشته های امریکا و دانشگاه هاشون و فاندی که میدن خیلی خیلی بهتره اما خب دیگه ظاهرا چاره ای نیست...

فقط الان دلم برای یکی از دوستانم می سوزه که هفت ترم دکتری خونده بود امریکا و حالا فقط اتمام تزش مونده بود و یک سر اومده بود ایران به خانواده اش بزنه و برگرده ولی به خاطر این خبر هنوز نیومده برگشت اما متاسفانه از فرودگاه برش گردوندن و الان خانوادش میگن به قدری داغونه که حد نداره...

کاشکی حداقل فقط افراد جدید رو راه نمیدادن و با بقیه کاری نداشتن!

پاسخ اسمان پندار : اخ سایه جون نگو كه دلم خونه، چی بگم گلم، شاید اینطور برای شما بهتر باشه كه قبل از گذاشتن زمان و هزینه و دل بستن به كشوری و بعد رونده شدن از اول تكلیفتون معلوم باشه، اما دقیقا به نكته خیلی خوبی اشاره كردی، الان این حجم دانشجویی كه برای امریكا اقدام میكردن به همین چندتا كشور انگلیسی زبان هجوم میارن و فكر كنم فرصتها خیلی خیلی كم بشه، نمیدونم واقعا چیكار كنم، واقعا نمیدونم از این كشور دل بكنم و برای كانادا اقدام كنم و راهی اونجا بشم یا صبر كنم ببینم چه اتفاقی میافته، فعلا هیچ كدوم از دوستهامون به خروج از كشور فكر نمیكنن اما من واقعا تردید دارم.

برای اون دوستت دلم كباب شد، بنده خدا، الان خیلیها مثل اون پشت در گیر كردن، حتی خودم وقتی فكر میكنم پارسال همین موقع من ایران بودم و راحت ٧-٨ ماه موندم و بعد دوباره وارد كشور شدم، اما الان اصلا از شش ماه اینده مطمئن نیستم :(

سایهپنجشنبه 7 بهمن 1395 10:27

وااااااااااای اسمان جان... من که کلا بدبخت شدم...

من تازه اپلای کرده بودم و کلی امید برای فال 2017 داشتم. کلی تلاش کردم نمره تافل و جی ار ای خوب بگیرم، کلی هزینه کردم، کلی جنگیدم و امید به چندتا دانشگاه خوب با فاند خوب بسته بودم. حتی داشتم با یکی از استادها کار می کردم و تقریبا قول مطمئن داده بود که با توجه به رزومه من، منو میگیره... دارم می میرم... تموم ارزوهام، تموم تلاشهام، تموم زندگیم دیگه بی معنی شده...

تازه حتما میدونید که ترامپ بعد از این 30 روز، تصمیماتش رو منوط کرده به اطلاعاتی که دولت های کشورهای منع شده به امریکا ارائه بدن... و فقط یک درصد فکر کنید که ایران ذره ای اطلاعات به امریکا بده!! تموم شد... دیگه تموم شد...

پاسخ اسمان پندار : سایه جون عزیزم كامل میفهممت، كامل نگرانی و ترس فلج كنندت را درك میكنم چون خودم هم خیلی ترسیدم، من از این میترسم بعد اینهمه هزینه زحمت زمان راهی برای موندن نگذاره، واقعا ترسناكه، ببین سایه جون تو كه تاحالا اقدام كردی و كاری جز صبر نمی تونی بكنی اما سریع برای كانادا و استرالیا هم اقدام كن، كه اگه قانونی وضع كرد كه عملا نتونی بیایی امریكا فرصتهای دیگه را از دست ندی، البته اگه قانونی برای ورود دانشجوها بگذاره میشه امید داشت تغییری تو ویزلی كار هم پیش نیاره، همه اینها تا یكماه اینده معلوم میشه تو این مدت به كشورهای دیگه هم فكر كن، اینرا هم بدون خیلی از دانشجوهای ایرانی الان ناراحت و نگرانند، امیدوارم بخوبی حل بشه

شلالهپنجشنبه 7 بهمن 1395 10:15

آسمان الان فقط و فقط به این پیشنهادهای عالی که بهت شده فکر کن لطفا

مطمئنم که به نقطه شروعت برنمیگردی هیچ کس از یه ساعت بعدش هم خبر نداره چه برسه به سال بعدش ناامید نشو به هیچ وجه اسمون مهربونم

پاسخ اسمان پندار : شلاله خیلی ترسیدم، من اونقدر سختی كشیدم كه مارگزیده شدم و با كوچكترین نشونه ای امیدم را از دست میدم، بشدت مطمئنم تغییراتی هم تو ویزای اچ وان میده، كم هزینه نكردیم، كم سختی نكشیدیم و دوباره به اپلای برای كانادا، یك كشوردیگه، از نو شروع كردم پشتم را میلرزونه، هنوز اینطرف تموم نشده هنوز به نتیجه نرسیده دوباره یك شروع دیگه؟! واقعا خسته ام، وقتی این خبرهای شوكه كننده رامیشنوم خستگی همه این سالها همه با هم خودش را نشون میده، حتی نمی تونیم منطقی فكر كنیم و دوباره برای اینده برنامه ریزی كنیم. ای داد بیداد

گزارش ترم جدید

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال سوم) ،قدم به قدم، روز به روز تا اون بالاها ،

سلام سلام احوال همگی؟
اقا، خانم من تنبل نشدم. وقت نمیکنم. یعنی تموم روز و تقریبا هفت روز هفته را دارم میدوم باز هم وقت کم میارم و هرروز کلی کار برای انجام دادن دارم.  خوب الان حساب کردم دقیقا 15 روز هست که من امتحان جامع خر را دادم رفت ولی اونقدر تو این مدت بالا پایین و برنامه داشتم که احساس میکنم یکماه شده. اول از همه براتون بگم امتحان سخت بود و چند نفر هم افتادند اما من حداقل خیالم بابت نتیجه راحت بود. یک هفته بعدش هم نتایج اعلام شد که پاس کرده بودم. نتیجه هم فقط پاس و ردی بود و بااینکه دلم میخواست بدونم چند مرده حلاج بودم اما نفهمیدم.
دیگه براتون بگم کلی این دوهفته غیر از اتفاقات فوق شیرین ترامپی داستان کار داشتم. داستان کار من را تا اونجا فهمیده بودید که من یک کار دفتری گرفتم. یک هفته رفتم که مت سنتر بهم پیشنهاد کار با دوبرابر حقوق داد. به اسم gea اونرا هم دوهفته رفتم. درعین حال بشدت دنبال ga بودم چون ga داشتن یعنی معاف از شهریه شدن. دوماه بود منتظر جواب یک استاد بودم هرهفته میرم میدیدمش میگفت هفته دیگه بیا. خلاصه بعد دو ماه علافی گفت ga ندارم. حالا این وسط حال و روزم بابت سیاست خورد و خاکشیر بود این هم اضافه شد. باز پریدم و این در و اون در زدم و سرتون را درد نیارم اخرش از همون استاد زاغارت معلوم احال مزخرفمون که تعریفش را قبلا کرده بودم یک ga گرفتم. و خوشبختانه بعد از 4 ترم موفق شدم این طلسم را بشکنم و از شهریه و پول جور کردن معاف بشم. هووووراااااا. 
دیگه اینکه ga من باز شانسی کار دفتری هست و یعنی یک هوا دردسر برای گوش نااشنای من به انگلیسی. با لهجه یکی از رییسهام مشکل ندارم اما واقعا با لهجه یکی دیگه اشون بشدت مشکل دارم. ( نمیدونم چطوری و یکهویی میتونم با اصطلاحات روزمره اشون اشنا بشم)  شاید لازمه اضافه کنم من نسبت به دوسال پیش زبانم خیلی بهتر شده اما همچنان با مسلط و راحت و بدون فکر حرف زدن فاصله دارم. 
حالا این وسط اومدم یک دردسر دیگه هم برای خودم خریدم و برای سه هفته دیگه برای ژورنال کلاب رشته امون  که هرهفته تو دانشگاه برگزار میشه برای پرزنت کردن یک مقاله کاندید شدم. از حالا تا سه هفته دیگه تو سرم میزنم تا  اونرا هم بدم و خلاص بشم. البته هنوز زوده اما احتمالا از هفته دیگه تو سرزدنم را شروع کنم. 
اهان یک موضوع مهم دیگه: احتمالا از این خونه بریم. یک مورد استودیو پیدا کردیم قیمت مناسب که بهمون دلیل استودیو بودنش تصمیم گرفتیم از محله نازنین و خوشگلمون خداحافظی کنم و به ده تا بلاک یا بهتره بگم ده کوچه  اونطرفتر اسباب کشی کنیم.  کمی اون محله از اینجا شلوغتره اما خب استقلال و شریک تو اپارتمان نداشتن یک چیز دیگست. این هم از خبرهای من. 
 


نوشته شده در : دوشنبه 18 بهمن 1395

سالىچهارشنبه 20 بهمن 1395 01:40

خىلى خوب شد شهریه نمیدى ,حالش رو ببر

پاسخ اسمان پندار : وای خیلی خیلی خوبه سالی جان. نمیدونی هر 1000 دلار شهریه ای که اینجا میدی چقدر برات سنگینه حالا فرض کن من هر ترم 13-14 هزار دلار فقط پول شهریه میدادم.

زریسه شنبه 19 بهمن 1395 13:00

خوشحالم دست پر اومدی:-) بابت همه چیز تبریک و امیدوارم تند تند خبرهای خوب بهمون بدهی

پاسخ اسمان پندار : ممنونم زری جونم، نمیدونی چقدر برای ga خوشحالم. دیر بهش رسیدم اما همین یک ترم هم کلی مزه داد. خداکنه همیشه اتفاقهای خوب برای همه امون بیافته

آیدادوشنبه 18 بهمن 1395 21:38

سلام آسمان جان.خوبی ؟

خیلی خوشحال شدم واست.

موفقیتت مستدام.

پاسخ اسمان پندار : مرسی ایدای گلم بد نیستم، یكم استرس كارها و پیدا كردن كار دائم را دارم، اما در كل خوبم و سعی میكنم مسیر حركتم رو به بالا باشه، برای اینده من و همه دانشجوهای ایرانی دعا كن

شلالهدوشنبه 18 بهمن 1395 11:11

هورررررررا خیلی خیلی خوشحال شدم بابت اینکه شهریه نمیدی دیگه آسمانی جان

اون کاکل ذرتی زرد خل و دیوونه رو ول کن فعلا

بچسب به کار جدید ت توی مت سنتر و پرزنت مقاله ت


پاسخ اسمان پندار : مرسی شلاله گلم، یكی از دوستهام میگه تو بین همه ما تاحالا خیلی خیلی زیاد پول دانشگاه دادی، و درست هم میگه من پول یك اپارتمان را اینجا خرج كردم، بهرحال خوشحالم كه دیگه داره تموم میشه، درواقع این ترم اخرین واحدها كه واحد ریسرچ بود را برداشتم و اگه خدابخواد تمااااام.

شلاله جونم ریاضی تموم شد با داشتن ga نمیشد اون كار را ادامه داد و باید استعفا بدم، كارم كاملا دفتری و یك بخش دیگه ای از دانشگاه است، فعلا كه براش كمی استرس دارم تا چندجلسه كار كنم و همه چی دستم بیاد، ممنونم دوست جون، مواظب خودت باش

روز طوفان برفی

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال سوم) ،

روز خیلی قشنگی هست. بخاطر اخطار طوفان دانشگاه تعطیل شده و امروز کار بی کار. طوفان برف یعنی برف سنگین. یعنی یک عالمه برف و یعنی اسمان خیلی خوشحال. از صبح همینطور چشمم به سمت پنجره هست و از دیدن غوغای باد و برف لذت میبرم. راستین خونه نیست و شب هم دیر برمیگرده. اگه خونه بود تا الان ده باره زده بودیم بیرون و تو  اون سفیدی  محض برف و سکوت فضا پیاده روی کرده بودیم ، به صدا ی خچ خچ راه رفتنمون گوش کرده بودیم و گذاشته بودیم دونه های برف صورتمون را نوازش بده و سرماش تو پوستمون نفوذ کنه. وتنها وقتی به برگشتن به خونه رضایت میدادیم که دیگه دست و پامون از شدت سرما کرخ و بیحس میشد . فکر میکنم باید خودم همت کنم و تنها بزنم بیرون تا حسرت این پیاده روی به دلم نمونه. 
خونه ای که قراره بریم اول اپریل اماده میشه. جالبه با اینکه از اینجا تا اون خونه فقط یک ایستگاه مترو فاصله هست اما بشدت محیطشون با هم فرق داره. شاید بخاطر اینکه یک پل بین این دوتا محله فاصله انداخته باعث شده انقدر این تفاوت زیاد و سنگین باشه. اینجا محله ساکت و اروم و زیبایی هست. اما اون یکی خونه دقیقا وسط محله شلوغ و پرجمعیت و مکزیکی نشینی قرار داره.  اما خب دیگه برای ساکن شدن توی یک خونه مستقل (استودیو) باید یکسری مسایل را هم قبول کرد. 
دیگه براتون گفته بودم که قصد دارم دوباره برای پی اچ دی البته تو دانشگاه خودمون ثبت نام کنم؟ راستش بیشتر بعنوان نقشه پلن بی بهش نگاه میکنم که اگه شهریور نتونستم کار پیدا کنم راهی برای موندن داشته باشیم. یکی از دوستهام که قبلا ا پی تی رفته میگه، سه ماه واقعا مدت کمی برای پیدا کردن کار هست و واقعا سخته. من هم کم کم دارم به نتیجه اون میرسم. بنظرم باید یک واسطه یا یک رابط یا به اصطلاح خودمون پارتی پیدا کنم. چون برای هرفرصت شغلی حداقل 100 تا اپلیکنت دیگه میبینی و بین اینهمه ادم فرصت را گرفتن یکجورهایی دست نیافتنی میاد. جالبه قبلا ازقول استاد دیگه ای شنیده بدم که یک دانشجو بدون رابطه با اقدام برای 300 تا کمپانی اخرش موفق شده بوده کار پیدا کنه فکرش رابکنید 300 جا اقدام کرده بوده تا یکیش جواب داده.  واقعا اینجا رقابت سنگینه. الان کار پیدا کردن برای من مثل گذاشتن روزنامه جلوی رومه و تماس گرفتن با هر فرصت شغلی که میبینم. با این تفاوت که بجای روزنامه باید تو وبسایتهای کاریابی یا لینکدین برم و تو صفحه کمپانیهای بزرگ داروسازی جستجو کنم. کار زیاده اما بهمون نسبت متقاضی هم زیاد. چک که میکنم میبینم همزمان بیشتر از 100 نفر داریم برای یک کار درخواست میدیم. خوب این وسط شانس کسی که تجربه کاری یا تخصص خاصی داشته باشه بالاتره. اوووف بهتره بهش فکر نکنم.
جشن فارغ التحصیلیم ماه می هست و خود فارغ التحصیلیم سپتامبر. امروز باید انلاین برای اونها هم ثبت نام کنم.
خب روزتون زیبا و برفی
بای


نوشته شده در : پنجشنبه 21 بهمن 1395

رهاپنجشنبه 28 بهمن 1395 23:00

اسمان عجیب به دلم افتاده قراره اتفاق های خوبی برات بیفته

پاسخ اسمان پندار : مرسی رها جونم، خدا كنه.فعلا كه خبر خاصی نیست و یكجورهایی همه چیمون داره به ترامپ ختم میشه:)

فروهریکشنبه 24 بهمن 1395 23:18

نه من نمیخوندم اون وب رو...من فقط اواخر به وب عسل پیوستم ولی بارها از اول مطالب وبش رو خوندم و خیلی برام ملموس شخصیتش و درکش کردم باهاش شاد و غمگین شدم و الانم خیلی ناراحتم اصلا از فکرش بیرون نمیام..هربار میخونم شخصیتش رو اینطور میشناسم که انسان مهربون و خوب و گرمی بوده و ازش بعیده اینطور بیخبر بره..حتی اگه تمایل به پست نوشتن هم نداره حداقل ازش انتظار میرفت به وب صمیمیترین دوستاش بره و از خودش خبر بده...اصلا چنین ادمی نبودخ و علنا بچه های وبها دوستهاش بودن و خیلی همیشه ممنون بوده ازونا بابت کامنتها و راهنماییها

پاسخ اسمان پندار : فروهر جون، نگرانیت را درك میكنم و واقعا متاسفم كه ردی از عسل نداری، امیدوارم بزودی بیداش كنی و دوستیتون به دنیای واقعی منتقل بشه، گاهی ادم با بعضی از وبلاگها خیلی احساس نزدیكی و تفاهم داره، امیدوارم گمشده ات بیدا بشه

فروهریکشنبه 24 بهمن 1395 18:53

مرسی عزیزن...این یک نمونه کامنت خودت هست..امیدوارم که اینطور باشه؛


من هم اصفهان راخیلی دوستدارم بارها وسوسه شدم كه بزنم به رود و تو مسیر سی ویه پل پیاده را برم ،همسرم هم جو میگیرتش و شروع میكنه با لهجه اونها حرف زدن كه چون خیلی تابلو ادا درمیاره همش میترسم یك دست كتك بخوریم


پاسخ: عاشششق لهجشونم

كتك هم یه روز میخورم میدونم

پاسخ اسمان پندار : مرسی فروهر عزیزم از یاداوری، اخی یادش بخیر، راستی تو وبلاگ خاطرات یواشكی را میخوندی؟ از اون دوستمون خبری داری؟؟

فروهریکشنبه 24 بهمن 1395 17:56

اسم وبش طرز تهیه زندگی..عسل و بابک..اسم مستعار خودش و همسرش بود..تو بلاگفا...اره اکثر دوستای وبلاگیش حذف کردن اوناییم که هستن پرسیدم گفتن خبر ندارن..تو خودت اونجا کلی کامنت گذاشتی

پاسخ اسمان پندار : سلام فروهر جون، كامنت قبلیت را اخر شب خوندم و اصلا یادم نمیومد اما الان یادم اومد، اره متاسفانه من خیلی وقته ازش بیخبرم، اما امیدوارم همینجا از دوستان و خواننده های قدیمی كسی ردی ازش داشته باشه. به دلت بد راه نده، و انشالله كه اون هم به خوبی و خوشی داره زندگیش را میكنه

فروهریکشنبه 24 بهمن 1395 01:08

سلام کامنتم به پست شما بی ربط هس اما دلیل؟من خواننده قدیمی وب طرز تهیه زندگی هستم ..از زمانی که بلاگفا خراب شد ..عسل طرز تهیه زندگی دیگه دیگه پست نذاشت..من خیلی نگرانش هستم از خیلیا سراغشو گرفتم..فکرای بدی اومده تو سرم..میدونم کاری نمیشه کرد ولی در به در دنبال کورسوی امیدی هستم..شما براش کامنت میزاشتید گفتم شاید ایمیلی داشته باشید.. یا اخرین خبری...میشه بمن بگی دلم اروم بشه؟؟

پاسخ اسمان پندار : فروهر جون چقدر خوبه كه خواننده های وفاداری مثل تو هست، راستش من اسم وبلاگ و حتی اینكه خودم هم براش كامنت میذاشتم یادمه، اما چندتا وبلاگ قدیمی تو ذهنم هست كه دیگه نمی نویسند و الان هرچی فكر میكنم یادم نمی یاد عسل كدومشون بود. بهرحال متاسفانه من هم بیخبرم، اما امیدوارم با خوندن كامنت تو بقیه خواننده های قدیمی اگه خبری ازش دارند و یا ادرس وبلاگ جدیدی ازش دارند اینجا درمیون بگذارند.

No comments:

Post a Comment

 سلام این وبلاگ آرشیویست از وبلاگ قبلی من mennomen.mihanblog.com اما مطالب جدید رو در بلاگ اسکای منتشر خواهم کرد لطفا اونجا سربزنید!  ممنونم...