شهریور 1398
نوشته شده در : دوشنبه 4 شهریور 1398 سلام به تو آسمان زیبا... صفحه ات رو به پیشنهاد دوستی که مدتهاست تورو میخونه، خوندم. من الان در حال پذیرش گرفتن از دانشگاه های کانادا هستم. در حالی که یه گوشه فکرم پیش آمریکاس و نمیدونم ارزش داره این تلاش رو اونجا شروع کنم یا نه؟ خیلی سال از درسم گذشته و واقعا نمیدونم میتونم بازم درس رو شروع کنم اونم اون سر دنیا و به یه زبان دیگه؟!؟!؟ واقعا برای شروع چقدر تسلط داشته باشیم به زبان، شدنیه؟ جدای از بحث نمره ایلتس و اینا
اگر تونستی یه راهنمایی بهم بدی ممنون میشم که بفهمم به خاطر مشکلات اقامت گرفتن الان آمریکا، بازم ارزش داره اونجا هم اپلای کنم یا نه؟
پاسخ اسمان پندار : سلام عزیزم، تصمیم گرفتم در مورد تفاوت امریكا و كانادا یك نیمچه پست بنویسم شاید سوال بقیه هم باشه. دیگه اینكه جواب سوالت را میتونی تو وبلاگ یكی از دوستان كه لینك من هم هست پیدا كنی. دقیقا این دوست بین دوراهی انتخاب كانادا و امریكا مونده بود وپستی گذاشت و از بقیه راهنمایی گرفت و البته در نهایت كانادا را انتخاب كرد( از تهران تا بركلی) دیگه اینكه اگه پستهای سال اولی كه من اومدم امریكا را بخونی جواب سوالت در مورد زبان را میگیری، بعد از اون من فكر كنم امریكا الان خیلی خیلی سخت ویزای دانشجویی میده، بنظرم تحقیق كن ببین اصلا جدیدا كسی ویزای دانشجویی گرفته. از فاصله زمانی درس نترس چون فكر نمیكنم كسی به اندازه من فاصله زمانی داشته. زبان هم فقط به استعداد و تلاش خودت بستگی داره اما در كل از همین امروز یادگرفتن زبان را شروع كن. موفق باشی
صبا_غار تنهاییپنجشنبه 7 شهریور 1398 09:58
من کلا دیر احساس امنیت میکنم.
بعدشم وقتی تو در مورد برنامه هات حرف میزنی نمی تونی که دهن بقیه رو ببندی. هر کی میخواد یه نظری بده و من اصلا حوصله نظرات غیرکارشناسی رو ندارم. واسه همین میگم اگر لازم باشه با متخصص اون برنامه م مشورت میکنم. بعد من کلا همدردی آدمها هم بجای حس مثبت بهم حس منفی و ضعف میده. ممکنه تو یه برنامه ای داشته باشی و بنابه شرایط مختلف که خودت فقط میدونی مدت تحققش طول بکشه، یا اصلا وسطش نظرت عوض بشه، اینجا هم باز نمیشه دهن بقیه رو بست. بنابراین من نمی گم تا اونا نخوان دهنشون رو باز کنند که من بخوام ببندم یا نشنوم.
هر وقت تموم شد خودشون میفهمند دیگه.
البته خب این به شخصیت درونگرای من هم مربوط میشه تا حد زیادی.
پاسخ اسمان پندار : مرسی صبای عزیز بابت توضیحت. اینطوری خیلی بهتر دلیل و منطق پشت این رفتار را درك میكنم. بنظرمن هم وقتی كسی از برنامه ها خبر نداشته باشه اختیار كامل امور و امكان تغییر برنامه كامل دست خود ادم میشه و خیلی راحت میشه برنامه را تغییر داد. البته این حسن با حس تنبلی من جور در نمیاد چون احتمال زیر برنامه زدن هم برام بالاتر میره. بقول خودت بشدت به تیپ شخصیتی افراد بستگی داره. همیشه و در انجام هركاری موفق باشی
زریسه شنبه 5 شهریور 1398 13:39
واقعا روزی یکی دو مقاله؟؟؟
من هم نسبتا دوست دارم از برنامه هام بگم اما تو تد مطلبی گذاشته بود که وقتی هدفهاتون را میگویید چون اون حس تحسین و تمجید را از دوستانتون میشنوید بعدا برای ادامه ی مسیر انگار سست میشوید چون اون تحسین را گرفته اید!
پاسخ اسمان پندار : اره من واقعا هیچ كس را مثل این پسر ندیدم، البته یواش یواش من دارم تاثیر خوندن مقالات را تو نگاهش به پروژه و راه حلهایی كه میده میبینم. خوب اینرا هم باید در نظر بگیریم كه زبان انگلیسی زبان مادریشه و تند میخونه ، اما من شخصا موقع خواب مقاله به زبان فارسی هم نمیتونم بخونم.
خوب زری جون من وقتی حرفی میزنم خیلی برام مهمه كه ثابت كنم رو حرفم میمونم. بخصوص كه میدونم اگه یكبار حرف بزنم و انجام ندم دفعه بعد هم بخوام حرف بزنم شعار میشه و دیگه كسی نه قبول میكنه نه باور. یكجورهایی خودم را تو عمل انجام شده قرار میدم. معایبی هم داره مثلا موبور راه میره میگه تو یكسال پیش گفتی میخواهی فلان تغییر را بكنی و هنوز نكردی :))
نوشته شده در : چهارشنبه 13 شهریور 1398
نوشته شده در : شنبه 16 شهریور 1398زریپنجشنبه 7 آذر 1398 23:25
ممنونم آسمان جان
عزیزم اپلای ابرود خیلی سوت و کور شده به نسبت قدیم انگار همه به فضاهای تلگرامی رو آورده اند مطالب قدیمی است و از اونطرف اکثرا یا محردند یا نهایت متاهل، اما خب من شرایطم یه کم سختتره چون بچه هام هم هستند. آره کامشین را میخونم احتمالا باید مزاحمش بشم هرچند الان زوم کردم روی آلمان فعلا اونحا را ببینم. تو اگر برگردی عقب، باز هم نظرت آمریکاست یا روی آلمان هم فکر میکنی ؟
پاسخ اسمان پندار : زری عزیزم، من خیلی ساله سایت اپلای ابرود را نرفتم و اصلا فکر نمیکردم سوت وکور شده باشه. زری جون با بچه مسلما سختتر میشه اما نشد نداره، راستش سوال سختی پرسیدی زری جون، که جوابش را نمیدونم، احتمالا بگم امریکا، چون از مهاجرتمون خیلی راضی هستم، البته اون موقع بازار مهاجرت المان داغ نبود و شنیدم جدیدا شرایط راحتتری برای مهاجرت گذاشتن. فقط یک مورد بگم، من یک دختر خاله دارم که تو پر قو بزرگ شده شده، بینهایت وابسته با پدر و مادرش. ۲۳-۲۴ سال هم بیشتر نداره، تصمیم گرفت بره المان. جالبه قبل رفتنش ازدواج هم کرد و همسرش ایران دانشجو هست. یکسال هست المان و داره زبان میخونه که برای مستر پذیرش بگیره، همزمان کار هم میکنه، یعنی فکر کن دختری که تو زندگیش دست به سیاه و سفید نزده بود و یک شب دور از خونه پدر و مادرش نبود، الان با وجودی که روزی ده بار به مامانش زنگ میزنه، یکسال اونجاست وفقط دوبار اومده ایران و قصد داره برای همیشه بمونه. این داستان را گفتم که بدونی اگه برای مهاجرت اراده کنید میتونید و سختیها هم یکروز نرمتر میشه.
زریدوشنبه 4 آذر 1398 22:33
آسمان جان سلام. من ت این پست ازت در مورد شرایط همراهان ویزای دانشجویی و گفتی انشاالله در مورد بیمه ی همراه دانشجویی بعدا پستی میذاری. عزیزم این پست را گذاشی؟ اگر گذاشتی لطفا لینکش را بده ممنونم. در مورد کانادا هم هرچی بدونی ولو کم، ممنون میشم بگی. مرسی
پاسخ اسمان پندار : زری جان سلام، نه راستش پستی ننوشتم، یادم میاد یکبار راجع به بیمه نوشتم، در مورد بیمه همراه دانشجویی، قضیه اینه اگه همسرت درامدی نداره میتونه زیرمجموعه بیمه دانشجو قرار بگیره و هر نوع بیمه ای که دانشجو داره، شامل حال همراهان دانشجو هم میشه. عین بیمه های ایران که زن ومرد شاغل ،همسرشون وبچه هاشون را را هم میتونن بیمه کنن. در مورد کانادا فکر کنم تو پستهای مختلف یک چیزهایی نوشته باشم، احتمالا اگه کلید واژه کانادا را تو وب سرچ کنی پستهای مختلف را نشون میده، اما در کل اطلاعاتم خیلی کم و جنراله، کامشین را میخونی؟؟ کامشین ساکن کانادا هست و شاید بهتر بتونه کمک کنه. . اما سعی میکنم توی یک پست هرچی میدونم را جمع کنم، زری جون اپلای ابرود و سایتهایی که نویسنده هاش کانادا هستن و بهتر و کاملتر از من که فقط با شنیده ها و کلی حرف میزنیم هست
زینبشنبه 23 شهریور 1398 10:05
گفتنی ها رو به خوبی شما گفتی. منم دو نکته از تجربه خودمو اضافه کنم اونم اینه گاهی در ایران تصورت اینه کارد به استخوانت رسیده مثلا برخورد خیلی بد از یک استادت و...همه اش فکر می کنی اینجا دیگه جای من نیست یا تو مملکتت احساس می کنی غریبه ای. بعدش توی مهاجرت پیش میاد هزاربار بدتر این برخوردها رو تجربه کنی و اصلا نتونی واکنش داشته باشی. الان که به عقب نگاه می کنم می بینم اون قدر که اینجا انرژی گذاشتم، ایران نگذاشتم خدا وکیلی.
نکته دوم هم در مورد امریکا و ایالتهای متفاوتشه.محیطی که من لوس آنجلس تجربه کردم بسیار متفاوت بود از نیویورک و ایرانیهایی که می دیدم حتی بیشتر از داخل ایران اهل رفت و آمد و به دنبالش عوارض جانبی مثل چشم و همچشمی و...بودند.
پاسخ اسمان پندار : زینب جان گل گفتی. من هم موافقم كه ما اینجا خیلی خیلی بیشتر از زندگی تو ایران انرژی میگذاریم و تلاش میكنیم ولی واقعا نمیدونم میشد همین انرژی را تو ایران بذاریم؟؟ بنظرم واقعیت اینكه تو ایران متناسب تلاشت جواب نمیگیری و خیلی عاملهای دیگه موثره باعث میشه انگیزه ای برای تلاش تو ایران بوجود نیادیا بعد دیدن یكی دوبار تبعیضها دچار سرخوردگی بشیم. در مورد تفاوت نیویورك و لس انجلس كامل درست گفتی و من باید تو پستم اشاره میكردم كه من در مورد ایرانیهای نیویورك حرف میزنم، كما اینكه خودم هم یكبار رفتم لس انجلس و از دیدن خونه و سبك زندگی لوكس اقوامم به این نتیجه رسیدم كه زندگی تو لس انجلس به زندگی لوكس و تشریفات بشدت گره خورده
زریسه شنبه 19 شهریور 1398 01:07
چقدر جالب من همیشه فکر میکردم برادرت خیلی راضی باشه از مهاجرت. ایکاش در مورد هزینه های بیمه و اشتغال و تحصیل همراهان هم بنویسی مخصوصا وقتی همراهان با ویزای دانشجویی همراه شدند
پاسخ اسمان پندار : سلام زری جون، برادرم اوایل خیلی راضی بود خصوصا كه كانادا خدمات خوبی به مهاجرها اول كار میده اما بعد نتونستن توچند سال اولیه خودشون را به اندازه توقعشون بالا بكشن، البته زن برادرم راضی هست اما برادرم درگیر مقایسه خودش با همكاران سابقش و یا كسانی كه همزمان با اون مهاجرت كردن هست و راضی نیست. سوالت در مورد امریكا یا كانادا بود؟؟ خوب من خیلی اطلاعاتم كمه و فقط میتونم كمی در مورد بیمه های دانشجویی تو امریكا بنویسم.اما سعی میكنم تو یك پست تا حدی كه میدونم جواب سوالهات را بدم
کامشینیکشنبه 17 شهریور 1398 19:47
آسمانی جون
صحبتت موثق و متینه اما با توجه به گستردگی جغرافیایی/فرهنگی کانادا و آمریکا صحبت در مورد جمعیت ایرانی ها در این دو کشور به شدت وابسته به شهر استان یا ایالتی است که ایرانی ها در آن ساکن هستند. بافت جمعیتی ایرانی ها در نیویورک با ایرانی ها در لوس آنجلس خیلی فرق داره کما اینکه ایرانی های تورنتو با ایرانی های مثلا هالیفکس متفاوت هستند. در هر مورد دیگری هم که بخواهیم صحبت کنیم این خاصیت جغرافیایی/فرهنگی آمریکای شمالی خودش را وارد بحث می کنه. من همیشه تاکید می کنم که در تجربه در این استان و این شهر این بود چون اصلا معلوم نیست در شهر و استان دیگری در کانادا اوضاع چه جوری باشه.
اما در مورد اندیشیدن به دلایل مهاجرت کاملا درست اشاره کردی. به نظر من که درصد قابل توجهی از ایرانیانی که می خواهند به کانادا مهاجرت کنند هیچ ایده درستی از جایی که می خواهند بروند ندارند. بدبختی اینجا است که وقتی حتی به مقصد هم می رسند در همان غفلت باقی می مانند.
امیدوارم معجزه ای بشه و وضعیت ویزا گرفتن در آمریکا به روال زمان اوباما برگرده.
پاسخ اسمان پندار : كامشین عزیزم، مرسی بابت توضیحت و امیدوارم دوستان اینرا در نظر بگیرن كه من در مورد ایرانیهای متاهل نیویورك حرف میزنم كه صد البته زندگی ماها بشدت تحت تاثیر شهر هست خصوصا اینكه بافت نیویورك و لس انجلس از زمین تا اسمون با هم و با بقیه شهرها متفاوته و بالطبع سبك زندگی تو نیویورك هم مختص این شهره . حتی دورادور میدونم ایرانیهای مجرد نیویورك هم به چندین گروه براساس سبك زندگی تقسیم شدن. از گروههای بچه مثبت تا گروههایی كه كاملا درگیر ازادیهای بظاهر ازادی شدن. در مورد كانادا هم من فقط میتونم در مورد مونترال براساس حرفهای برادرم و عكسهای دورهمی هاشون نظر بدم و همینطور كه گفتی بافت و موقعیت جغرافیایی حسابی رو سبك زندگیها تاثیر داره.
درمورد ویزا و البته انتخابات، اصلا امید به بهترشدن اوضاع ندارم، متاسفانه چهارسال زندگی با این شرایط خارج از كشور هم وزنش متفاوت از چهارسال زندگی تو ایرانه. هرچند معتقدم شاید الان چهارسالها تو ایران هم خیلی خیلی سنگین شده.
نوشته شده در : یکشنبه 24 شهریور 1398
نوشته شده در : یکشنبه 31 شهریور 1398
No comments:
Post a Comment