Friday, December 11, 2020

 اسفند 1393

عید اومده بهاره

» نوع مطلبزیباترین لحظات زندگی ،

همیشه عید را دوست داشته ام. خصوصا حال و هوای عیدرا.  یعنی دقیقا این موقع سال. وقتی که همه جا بوی تمیزی میده. خیابونهایی که بخاطر حضور مردم که مشغول خرید شب عید هستند شلوغه . دستفروشها. تنگها و لگنها و اکواریومهای پراز ماهی قرمز. بعضا سیاه و گاهی هم کیسه های تکی ماهی جنگجو. سبزه فروشها با انواع و اقسام شکلهای سبزه با رنگ ارامش بخش سبزشون. . شب بوهایی که کنارپیاده رو به خط میشوند تا خریده بشوند گلهای بنفشه که وقتی از کنارشون رد میشی. با چشمهات تک تکشون را نوازش میکنی. خیابونها ومیدونهایی که به لطف شهرداریهای خوبمون غرق در گلهای بهاریه. سفره های هفت سین. مهمونیها و دید و بازدیدهای عید. از این خونه به اون خونه رفتنها . اجیل و میوه و چایی و شیرینی خوردن. با فامیل و اشنا گپ زدن ..... دورم. اما این به این معنی نیست اومدن بهار راحس نمیکنم. دوسه هفته ای هست که چشمم به تقویم ایرانیمون هست. دوسه هفته ای هست که روزها را تا اومدن بهار میشمارم و سعی میکنم زمان دقیق عید در اینجا و ایران را حساب کنم. چند روزی هم هست که هوا یکدفعه کاملا گرم شده و میگه بهار داره میاد اما این بهار کجا و اون بهار کجا. دوری باعث شده امسال خیلی بیشتر دلم برای دیدن این چیزها ضعف بره. بهارو عید اینطرف با اونطرف خیلی فرق داره. اونطرف همه چی سنتی و زیبا. اینطرف فقط کنسرت و رژه و احتمالا بارتی. فکر میکنم اگه درسم تموم بشه و روزی موندگار اینجا بشیم . اومدنم را بگذارم برای بهمن و عید. اره فکر میکنم بهترین زمان ایران همین موقع هاست. دلم دوتا ماهی قرمز میخواد تا بذارمش بغل سبزه ای که تموم این سالها توی ایران سبز نکردم و امسال خواستم که داشته باشمش . هرچند دیر دست بکار شدم و نمیدونم تا اون موقع سبز میشه یا نه. بهرحال حضورش خوبه. این سالها تو ایران یا دختر مادری بودم که هرسال عید شال و کلاه میکرد میرفت شهرستان پیش خانواده اش. یا خودم شال و کلاه کردم و رفتم مسافرت و اخرش اکثر سالها نه سبزه داشتم و نه ماهی و نه سفره هفت سین. اما الان همه اش را میخوام. سمنوووو . من عشق سمنووو هستم اونرا چیکار کنم. من دلم عید ایران را میخواد. جای منرا حسابی خالی کنید. خانمها ارایشگاه رفتید یا گذاشتید برای هفته دیگه ؟ امسال موهاتون را چه رنگی میکنید؟ اینهم یکی از نعمتهایی هست که ما اینجا ازش محرومیم. خدمات ارایشی ارزون یا بهتره بگم قیمت مناسب . عید اومده بهاره.

 

نوشته شده در : پنجشنبه 21 اسفند 1393  توسطاسمان پندار.    نظرات(13) .

-

0

+

1

ارسال به 

کامشین

یکشنبه 2 فروردین 1394 17:59

ُآسمونی جان
سال نو مبارک باشه
یک وقت دلتنگ بازی و نوستالژی بازی روزگارت را خاکستری نکنه؟ از بهار بروکلین لذت ببر و خوب درس بخوان. شاد باشی

پاسخ اسمان پندار : کامشین جونم. عزیز دلم سال نو توهم مبارک و روزگارت به زیبایی بهار. عزیز دلم دوست خوبم. نمیدونی چقدر از دیدن پیامت که از دل هست خوشحال شدم. خوشبختانه برخلاف انتظار که فکر میکردم اوضاع واحوال بارونی شب عید داشته باشیم. سال تحویل خوب و شادی داشتیم. دیروز هم خوب بود اما انگار امروز هی دلم بهونه میگیره که سعی میکنم محلش نذارم راهش را بگیره و بره اوه اوه از درس نگو که دو تا امتحان میان ترم وسط این ایام عید دارم. روز و روزگارت سبز

فرمول ساز

شنبه 1 فروردین 1394 16:44

سلام عزیزم
سال نو مبارک. بهترین ها را برایت در سال جدید آرزو می کنم. حال هوای عید اونجا چطوره؟ اینجا همونطوره که شرح دادی و من و چند تا از دوستان عکسهای خوبی از بازار تجریش با حال و هوای عید گرفتیم و برای بچه های خارج کشور فرستادیم. من موهامو کوتاه و مدل دار کردم البته نه خیلی کوتاه. ولی رنگش بلوند کنفی است :)

پاسخ اسمان پندار : فرمولی جونم. عزیزم. باور کن هرموقع پیامی از تو میبینم کلی ذوق میکنم. این پیامت هم درست مثل یک عیدی چسبید. . از تجریش و بازار شب عید نگو که حسابی هوس میکنم. البته فکر کنم اینجا هم بازارچه باشه اما مافرصت نکردیم بریم. در کل فرمولی جان من فکر میکردم شب عید خیلی احساس تنهایی و غربت بکنم اما خوشبختانه تعداد زیاد ایرانیهای اینطرف و حجم بالای مراسمها و کنسرتها و خلاصه جمع شدنها سرت را گرم میکنه.........(هی نوشتم هی پاک کردم.عیده و بهتره حرفهای عیدانه بزنیم:) بجاش میگم خیلی دوستت دارم ). الان که ظاهرا موی کوتاه خیلی مدشده اما من کلی زحمت کشیدم موهای فرفریم راتا حدی بلندکردم حیفم میاد. بااینحال میتونم تصور کنم موی کوتاه خیلی بهت میاد. یکجورهایی مدل و رنگ موی شیک ( کارداشیان)تو ذهنم اومد.خلاصه موی کوتاه بلوند کنفی عالیییییییییه:) متاسفانه اینجا خدمات ارایشگاهی عجیب غریب گرونه. اما از حالا هی رنگ مو میبینم تا برای خرداد که میام ایران یک رنگ موی خوشگل اساسی بکنم. خوب بعد از همه این حرفها میرسیم به بحث شیرین و زیبا و سبز و شکوفه ای عید و سال نو مبارکی. عیدت مبارک باشه دوست بسیار خوبم و هرروز امسال دنیا به کامت

کامشین

سه شنبه 26 اسفند 1393 20:05

ُآسمونی جان
در کامنت ها دیدم که نوشته بودی راستین کار پیدا کرده!
به به
تبریک می گم انشالله که راضی باشی و آرامش به دل و ذهن ات برگشته باشه

پاسخ اسمان پندار : سلام كامشین عزیزم، اررررره خوشبختانه وخیلی بابت این اتفاق خوشحالیم، یكی ازدوستهاش كه مغازه داره ومیخواست یكماهی بره به ایران وبه راستین اعتمادداره ازش خواسته تو این مدت بجاش بره، هردو خیلی خوشحالیم جدا ازمساله پولی بعنوان یك تجربه و یك سابقه هم كمك كننده هست، مرسی عزیزم،پیشاپیش سال نورا بهت تبریك میكنم وواقعا وصمیمانه ارزومیكنم حالا كه مسیروروش زندگی جدیدی را انتخاب كردی، سختیهاكوتاه بشه و خیلی زودجایگاه وموقعیت عالی توكشور جدید بدست بیاری. بسلامتی اون روزی كه هردو بیاییم وبگیم خیلی خیلی بخاطراین انتخاب خوشحالیم

صبا

شنبه 23 اسفند 1393 09:14

آسمونی جون در مورد پیام خصوصی بهتون بگم که حتی اگر تمایل به این کار هم نداشته باشی برای من قابل درک است و هیچ اصراری وجود ندارد.
همیشه شاد باشی و به آرزوهات برسی.

پاسخ اسمان پندار : صبای عزیزم، خیلی خیلی لطف ومحبت داری كه انقدربه فكرمنی عزیزم، واقعا ازبابت داشتن دوستی مثل توخیلی خوشحالم. مهربونم من زیاداهل وایبرنیستم. یك سایت هست گهگاهی وقت كنم اونرامیبینم خیلی خوبه وكامشین جان معرفی كردهengvid بااینحال هرموقع سوالی یاموضوعی بود خیلی خوشحال میشم بتونم كمك كوچیكی بكنم، خیلی دوستت دارم، مرسی.

بهارک

جمعه 22 اسفند 1393 09:46

سلام. وای عید. خیلی خرج داره. حدود یه تومن برای بچه ها خرج کردیم ولی برای خودمون یه لنگه جوراب هم نخریدیم. سبزه هم سبز نکردیم. دیر نشه وایییی. خیلی کار داریم. هنوز خونه رو هم نتکوندم... مسافرت هم که هیچی، کلی مهمون هم دارم. یکی بیاد واسه من دعا کنه کلی کار دارم که همه اش مونده واسه دقایق پایانی... معمولا کارایی که میمونن برای آخرین لحظات ممکنه به شکل خوبی انجام نشن... ولی اگه زودتر هم انجامشون میدادم دوباره به همون شکل انجام نشده برمیگشتن . انگار نه انگار. اینه که مجبور شدم بذارمشون بمونن.
امیدوارم این نوروز سرآغازی باشه بر روزهای نو و روشنی که توی سرزمین جدیدت با همسر عزیزت داری. ان شالله به امید خدا هر روزت نوروز و نوروزت پیروز باشه.

پاسخ اسمان پندار : سلام بهارك جونم، اتفاقا همین دیروز بود پیش خودم میگفتم ازبهاركم هیچ خبری نیست ، معلومه دل به دل راه داره عزیزم. وای قیمتها را كه میشنوم مخم سوت میكشه من تا همین شش ماه پیش ایران بودم، بعد خواهرم میگه مانتورفتم بخرم ٣٥٠ تومان توهم الان میگی خرید عید دوتا بچه شده ١ تومان بابا چه خبره. نمیدونم شایدهم من روند روبه رشد تورم را یادم رفته، فقط چیزی را كه اززندگی تو ایران مطمئنم اینه كه هرچقدرهرچی گرون میشد مردم بازهم قدرت خریدداشتن، دلم نمیخواد مثل بعضی ازادمهای مهاجربااوضاع ایران غریبه بشم، دلم میخواد همیشه درجریان زندگی اونطرف باشم:) دخترتو چقدركارداری، پاشو پاشو برو سركارت، وااااالی خونه تكونی مرسی بهارك جونم ازارزوی قشنگت، امین، امیدوارم امسال سالی سبزترو زیباترازهمیشه پیش رو داشته باشی وهمیشه شادوسلامت دركنارخانواده ات باشی

روزانه

» نوع مطلبغرانه ،روزها در اون سر دنیا(سال اول،

یکجورهایی خیلی وقته ننوشتم. منظورم نوشتن از دل و افکارمه. جمعه حس خیلی بدی داشتم و شدیدا احتیاج به نوشتن داشتم. بعد از شماها حیا کردم. گفتم دوباره یکی از این پستهای وحشتناک میشه. بعد شیطونه میگفت برم یک وبلاگ دیگه باز کنم که فقط غم و غصه هام را بنویسم. اما حسش نبود و خلاصه به این مرحله نرسید..... دیشب جشن بودیم. یکی از این کنسرت گذارهای معروف که هربار توی یک ایالت برنامه داره. انصافا برنامش هم خیلی خوب بود .جمعیت زیادی اومده بود و بهمه هم داشت خوش میگذشت. من  هم فکر میکردم خیلی بهم خوش میگذره و یک شب خاص میشه . اما در اون حد خوش نگذشت.. از سرپا ایستادن خیلی خسته شده بودم و با اینکه برنامه تا 4 صبح ادامه داشت . ساعت 1:30 به همسر گفتیم بریم .بچه های گروهمون میز گرفته بودن و خوراکی. و البته خداتومن به نسبت جیب ما. اما من و همسر از اون ادمها نیستیم که حالا چون دوستهامون میز گرفتیم بریم ولوو شیم. من تک و توک یکم نشستم اما بیشتر ایستاده بودم . کلا اینها بهونه هست چون 80-90 درصد جمعیت ایستاده بودن و من تعجب بودم از اینهمه انرژی..... نمیدونم اصلا بذارید بگم من دیشب یک مرگم بود چون قاعدتا اگه من هم خود همیشگی ام بودم تا لحظه اخر از بودن در جمع لذت میبردم. دیگه اینکه چهارشنبه یک امتحان میان ترم دارم خفن. و امتحانش با همه امتحانهایی که ایران داشتم فرق میکنه. چون سوال را داریم. درواقع یک پروژه هست که باید تا چهارشنبه کامل کنیم و ایمیل کنیم به استادو بینهایت سخت. یعنی اینطوری بگم دوسه تا داده کوچیک و یک عالمه کار. من حتی نمیدونم چیکار باید بکنم.و هیچ طرح و برنامه از اینکه چی بنویسم و چی بدم ندارم. تقریبا همه بچه ها گیج بنظر میان و توش موندن. و من هم.این امتحان 50% نمره این درس را شامل میشه و حیاتیه . به تمام معنی استاد خر است. بااین سوال دادنش. اوه اوه هول این امتحان را دارم اساسی....امروز یکم راحت نیستم با نوشتن. پس برم حداقل به امتحانم برسم. همیشه خوش باشید.دوستهای خوبم

 

نوشته شده در : یکشنبه 17 اسفند 1393  توسطاسمان پندار.    نظرات(7) .

-

0

+

1

ارسال به 

فنذق

دوشنبه 25 اسفند 1393 00:44

سلام منم فندق نمیدونم یادتون هست یا نه بخاطر امتخانا کم پیدا شدم. اره اینجا حال و هوای عید داره اما عید حالا کجا عید دهه شصت کجا
خلاصه دلتون واسه عید اینجا تنک نشه

پاسخ اسمان پندار : سلام فندق جونم، چطورممكنه یادم بره، البته خیلی خیلی كم پیدابودی، خوشحالم كه دوباره اینجایی. میدونم عیدها حسابی تغییركرده، مردم به اجبارمراسم را اجرامیكنن ودرواقع ازش لذت نمیبرن وشادشون نمیكنه. امیدوارم توعیدخوبی داشته باشی وسالی خیلی خیلی بهترپیش رو

سجاد

سه شنبه 19 اسفند 1393 00:20

سلام خانم دکتر

قصدم از این کامنت، گفتن این بود که بنده به عنوان عضو کوچکی از خواننده های وبلاگتون خودن مطالب تکراری و غم آلودتونم برام لذت بخشه.

براتون زندگی غرق در رضایت از داشته ها و چیزای کوچیک آرزو میکنم

پاسخ اسمان پندار : مرسی سجادعزیز، یكجورهایی فكرمیكنم من ازاون دسته ادمها هستم كه هیچوقت احساس رضایت اززندگیم نمیكنم گاهی میگم شاید كمال طلبم بعد میبینم نه ، چیززیادی اززندگی نمیخوام. گاهی هم فكر میكنم این نارضایتی جز ذات زندگی است. اگه اینطور باشه همه انسانها توی یك رنج دایمی تا زمان مرگشون هستن. شاید هم این مربوط میشه به ذات من وشاید واقعا شرایط زندگیم طوری بوده كه من همیشه این احساس را داشتم....... بهرحال تازگیها موقع نوشتن احساس میكنم تموم پستهای وبلاگ من حكایت اه وناله هست . وانصاف نیست هرموقع خواننده اینجا رابازمیكنه غرغرهای من را بشنوه. خیالم را تاحدی راحت كردید وممنون ازلطف شمابرای ارزوی اخرتون ازته دل میگم امین وهمینطور برای شما

شلاله

دوشنبه 18 اسفند 1393 23:13

شاید خودخواهانه به نظر بیاد ولی اینکه همه همکلاسی هات هم گیجن و نه فقط تو یه کم امیدواری میده!!!
من منتظر میمونم نا اون روز
که این روزای مزخرف تموم شن و خیالت یه کم راحت بشه پس وبلاگ دیگه نزن ولی غر بزن خانوم دکتر!!!!
منم چهارشنبه یه استرس شدید دارم که امیدوارم ختم به خیر بشه و دوباره کاری نشه برام چون هزینه زیادی رو مجبورم برای بار دوم پرداخت کنم

پاسخ اسمان پندار : شلاله جان اصلا اخلاق وفرهنگ عجیبی دارن بچه های هندی كه اكثریت كلاس ماراتشكیل میدن. یك گروه تو واتز اپ دارن ، یكبارندیدم بشینم راجع به یك مساله درست وحسابی مثل ما حرف بزنن. مثلا این هفته این پروژه واقعا سنگین هست اما یك كدوم نیومدن بگن درچه وضع وحالن یا چیكار میكنن، حتی مستقیم پرسیدم كسی جواب نداد، ازیك كدومشون هم خصوصی پرسیدم چیكاركردی گفت من هنوز شروع نكردم، درصورتی كه غیرممكنه وعین ...... دروغ میگفت. حالا یكبارتوی یك پست راجع به هندیها بیشترمینویسم چون همه میگن ذات بدجنسی دارن. عزیزم شلاله جون امیدوارم مساله چهارشنبه ات به خوبی وخوشی تموم بشه و دوباره كاری نشه . برام بیا ازنتیجه اش بنویس به امید تموم شدن این روزهای مزخرف

تفاوت دانشگاه اینجا با اونجا

» نوع مطلبدرس و مشق خارجکی ،نگاه اول ،زشت وزیبا ،

بهمین سرعت امتحانهای میان ترم سروکله اشون پیداشد. باز خوبه این ترم فقط یک امتحان میان ترم داریم و مثل ترم پیش از شش تا امتحان خبری نیست. برای همین یکجورهایی این ترم راحتتر بنظر میاد. خیلی وقته دلم میخواد کمی از دانشگاههای اینجا براتون بنویسم و امشب بعد از یکی دوساعتی حساب دیفرانسیل خوندن و داغ کردن مخم فرصت پیش اومد که کمی روده درازی کنم. خوب از کجا شروع کنم و چی بگم؟ اول از همه اینکه حداقل واحدی که اینجا تو لیسانس میشه برداشت 12 واحده و تو فوق لیسانس 9 واحد .  از اونجا که من ترمهای دانشگاهم تو ایران 20 تا 20 تا واحد برمیداشتم میتونم بگم این حجم کم واحد باعث میشه ساعتهای کمتری دانشگاه باشم. یعنی چیزی حدود 9 ساعت. تو ایران فکر کنم هفته ای 20-30 ساعتی کلاس داشتیم . اینطوری وقتی میرسیدیم خوابگاه اونقدر خسته بودیم که جون نداشتیم درس بخونیم و همه درسها میموند برای پایان ترم شب امتحان. بعد دوهفته ای فشرده و شبانه روزی درس میخوندیم و خلاصه ترم تموم میشد و خلاص. خوب اینجا هم بساط درس خوندن پهنه اما بخاطر درصد مساوی نمره میان ترمها یکجورهایی تقریبا از اول ترم باید درس را بخونیم. تفاوت دیگه ای که میتونم بگم در عملی بودن و کاملا تخصصی بودن درسهاست. مثلا ترم پیش ما درسی بنام محاسبات داروسازی داشتیم که همون ریاضی خودمون میشه. و از اونجا که تو رشته من با نمودار خیلی سر و کار داریم . بصورت کامل روی مشتق و انتگرال کار شد. اما دیگه خبری از اثباتهای مسخره ریاضی نبود. و البته در ادامه این ترم هم حساب دیفرانسیل در سطح ریاضی 4  داره اساسی درس داده میشه( خوشبختانه بااینکه تو ایران از ریاضیات خوشم نمیومد این درس اینجا نقطه قوت معدلم هست و توش خوبم) یا مثلا ما درس داروسازی صنعتی را داریم و دقیقا اموزش میبینیم که بعدا بتونیم فرمولهای دارویی را طراحی کنیم. بگذارید اینطور بگم تو ایران هیچوقت هیچ کدوم از اساتیدمون نیومدن از کار و محیط داروخانه بگن. اما اینجا استادها سعی میکنن ما را با محیط کارخونه ها و مسایلی که روبرو میشیم اشنا کنن. مثلا این ترم گروه بندی شدیم که فرمولاسیون و طراحی یک دارو را بعنوان پروژه هم انجام بدهیم. یعنی از کوچکترین موارد مثل بارالکتریکی دارو ومحلول تا نوع ومقدار موادجانبی را باید تعیین کنیم.(یک اعترافی بکنم بچه ها . بااینکه تو محاسبات بدک نیستم اما کلا این رشته خیلی صنعتی و بقولی مهندسی هست. دلم برای بدن انسان و درسهای خودم خیلی تنگ شده )  خوب دیگه براتون از چی بگم؟ کتابخونه هاشون چندین بخش ه هست و غیر از قسمت امانت گرفتن کتاب . یک سالن برای کار با کامپیوتر و به اصطلاح ریسرچ داره . تقریبا مثل کتابخونه های خودمون بااین تفاوت که یکی از شلوغترین قسمتهای دانشگاه هست. من نمیدونم ملت اوت تو چی کار میکنن؟ مگه خودشون هرکدوم یک لپ تاپ ندارن:) دیگه اینکه ترم پیش کمتر نیاز بود به رفرنسهایی که اساتید برای درسهاشون معرفی میکنن رجوع کنیم. اما این ترم کتاب خونی یک پای کار درس خوندنه. ماشاله کتابها هم گرون. خلاصه بساط پی دی اف پهنه. دیگه اینکه تو دانشگاههای اینجا اهمیت زیادی به کارهای فوق برنامه و ورزش داده میشه.مثلا میبینی نصف مساحت دانشگاه با ساختمونهای بلندش زمین چمن دارن. همه جور ورزشی هم از جمله بسکتبال و والیبال و تنیس و کریکت و شنا و غیره توش پیدا میشه اما ظاهرا برای شرکت تو این ورزشها باید یک سابقه ورزشی درست و حسابی داشته باشیم وخلاصه اینطور نیست بریم بگیم سلاملیکم. کلاسهای اروبیک و زومبا و سالسا و کار با ماشین و استخر هم هست. که با کلاسهای من تداخل داره و البته تنبلی هم سر وگوش میجنبونه.اگه اجازه میدادن باهمسر برم احتمالا بی بهونه هرروز میرفتم اما متاسفانه جز استخر اونهم یکساعت در هفته همچین اجازه ای در کار نیست.دیگه اینکه دانشگاه  اینجابشدت  پولکیه. مثلا من شهریه ام را تو چهارماه پرداخت میکنم. نصفش که6200 تا میشه را دادم و همینقدر هم تا اپریل باید بدم . اونوقت 25 دلار از حساب ماه پیشم مونده باور نمیکنید نامه میدن دم خونه . میل میزنن. و چون این 25 دلار را بخاطر سیستم بانکی خودشون جریمه شدم . زورم میاد بدم اما خوب اینها از 25 دلار نمیگذرن. یا ترم پیش خودشون یک اشتباهی کرده بودن و فکر میکردن 7 دلار بدهکارم. باورم نمیشد تماس گرفتن برای 7 دلار. بعد هم که فهمیدن اشتباه از خودشون بوده حتی عذر خواهی هم نکردن. جدا سیستم مالی و بانکیشون مزخرفه. قدر کشورمون را بدونیم. دیگه خیلی حرف زدم. من برم. شب خوش دوستا

 

نوشته شده در : چهارشنبه 13 اسفند 1393  توسطاسمان پندار.    نظرات(8) .

-

0

+

0

ارسال به 

ساناز

یکشنبه 5 اردیبهشت 1395 09:38

سلام خانم دکترعزیز
امیدوارم موفق وپرتوان باشین.عزیزم میشه در مورد رشته پزشکی هم اگه اطلاعاتی دارین بگین؟
منم پزشک عمومی هستم.میخواستم واسه تخصص بیام.گرین کارت هم دارم.

پاسخ اسمان پندار : سلام سانازجان
خیلی خوشحالم از اشناییت، مهمترین شرط داشتن گرین كارت هست كه شما دارید و ازاین بابت بهتون تبریك میگم، دوست خوب، لینكی كه براتون میگذارم اطلاعات خیلی خوبی درمورد رشته پزشكی داره، امیدوارم بتونید با موفقیت این امتحانها را پشت سر بگذارید.
http://www.applyabroad.org/wiki/index.php/USMLE

سجاد

چهارشنبه 13 اسفند 1393 19:19

سلام خانم دکتر
از نشات دوبارتون تو پستتون لذت بردم.

خیلی هم قدر همسرتونو بدونین. کمتر مردی حاظره انقدر پای کارای خانمش واسسه

راسی ایشون هنوز کار پیدا نکردن؟

پاسخ اسمان پندار : سلام سجادجان، مرسی ازلطفت، راستش این نشاط ساعتی كارمیكنه. یكهو صبح سرحالم عصر یاد هزینه ها ونگرانیهامون میافتم حالم گرفته میشه وبهم میریزم وبهمین ترتیب، اما واقعا امیدوارم این دوران تموم بشه كه اگه تو ایران میتونستم حجم این نگرانیها وسختیها راحدس بزنم نمیومدم،و جالب اینكه متاسفانه این حس مهاجرت ووسوسه رفتن را تو خیلی ازایرانیها میبینم و به این نتیجه میرسم كه تاوقتی داخل ایرانی هرچقدر هم بگن سخته نمیتونی قبول كنی .همسرم واقعا خوبه ومن همیشه ممنونشم كه بخاطر ارزوهای من وپابه پای من اینهمه سختی راتحمل میكنه. بیكاری واقعا براش سخت وعذاب اوره، دوری ازخانوادش كه خیلی بهشون علاقه داره. نمیدونم هردوداریم اذیت میشیم وامیدوارم یكروزی بگم اینهمه هزینه روحی ومالی ارزشش را داشت

خونه من کجاست؟

» نوع مطلبچكه چكه  ،

ساعت 11:30 شبه و همسر زده بیرون ببینه اگه این مغازه چینی ها بازه یک تله موش بخره. منظورم مغازه هایی هست که این چینی ها میزنن و همه چی از شیر مرغ تا جون ادمیزاد میفروشن و البته تله موش هم که واضح و مبرهن برای گرفتن سرکار موش عزیزی است که امشب فهمیدیم به جمع خانواده ما اضافه شده ان. و از قضا خیلی هم اجتماعی میباشن . ما ایرانیها هم بچه سوسول. توخونه هامون جز سوسک که اون هم بیشتر حرفش بوده تا خودش ،همچین موجوداتی را نداشتیم،نمیدونیم چیکار کنیم. زنگ زدیم به سرایدار. میگیم خونه مون موش داره. سرایدار بی ادب و نفهم هم میگن مگه من گربه ام.... خلاصه راستین میگه اگه یک درصد هم شک داشتم که سال دیگه برگردم تو این خونه ،شکم برطرف شد و اخر می تسویه حساب میکنیم ..... میدونید بچه ها همیشه داشتن خونه. یا بهتره بگم. یک نقطه امن یک جایی که بتونی بهش بگی خونه برام اهمیت داشته. شاید هم ناخوداگاه برای همین اسم این وبلاگ را خانه سفید من گذاشتم. زمانی که هم خونه داشتم و هم احساس امنیت. اما حالا هردو از دست رفته.حتی جای موقتی ندارم که وسایل را موقت برای تابستون توش بذاریم. مجبوریم بفروشیم و یکی دوتا قابلمه بشقاب را خونه دوستی امانت بگذاریم. اخر حرفم را میگیرید؟ منظورم اینه که نه خبری هست از خونه و نه وسیله ای که بوی خونه بدهد. دقیقا زندگی دانشجو وار. دوتا ادم بزرگ با ساک لباس. اینها سخته. اینها انقدر سخته که وقتی داشتیم حرف از تسویه حساب و بردن نبردن وسایل میزدیم . راستین گفت وسایل را ببریم . شاید تا مدت طولانی  برنگردیم. میدونم که این حرف را لحظه ای زد که از شرایط خونه بشدت نا راحت بود اما واقعیت اینه که این حرف دلش بود. چیزی که همیشه پس منطق پنهانش میکنه. رفتن. خونه . ارامش. نقطه امن. و ترسم از اینه که ته قلب من هم خونه و ارامش میخواد.

 

 

پ.ن. راستی نتیجه تافل را گرفتم و بدتر از حدسم دراومد. ثابت میکنه واقعا حالم بد بوده اما چه فایده. اخرش دوباره باید این امتحان را بدم. حیف هزینه اش که الکی بخاطر استرس و فشار پایین سوخت.

 

نوشته شده در : شنبه 2 اسفند 1393  توسطاسمان پندار.    نظرات(7) .

-

0

+

1

ارسال به 

زمستون سبز در آمریکا

یکشنبه 3 اسفند 1393 12:34

عزیزکم، اگه بخوایم خودمون و با بقیه مقایسه کنیم که هممون یه چیزهایی کم داریم که توی بقیه می تونیم پیدا کنیم و یه بهونه برای غصه خوردن پیدا میشه اینجوری... پای درد و دل هر کسی بشینی کلی حرف برای گفتن داره و باید خیلی خویشتن دار باشه که چیزی نگه...

مشکل فقط پول ه ، مطمئن باش حل میشه ...

خونه هم همین طور...

برای موش ، مث اینکه گردو هم جواب میده ، حالا هر کدوم و که داری امتحان کن..

پاسخ اسمان پندار : ساراجونم، عزیزم، درست میگی. فقط امیدوارم اینبارزودتردرست بشه، تقریبا همیشه به خواستم رسیدم اما همیشه اونقدرطول كشیده وبه سختی وعذاب رسیدم كه هیچ شیرینی برام نگذاشته وفقط خاطره عذاب وسختیش توذهنم حك شده، امیدوارم اینباربه اون مرحله نرسه...... ازهمون شب تاحالا ازموشه خبری نیست ، نمیدونیم چه شكلی اومد، چه شكلی رفت :))

 


No comments:

Post a Comment

 سلام این وبلاگ آرشیویست از وبلاگ قبلی من mennomen.mihanblog.com اما مطالب جدید رو در بلاگ اسکای منتشر خواهم کرد لطفا اونجا سربزنید!  ممنونم...