فروردین 1394
نوشته شده در : دوشنبه 3 فروردین 1394
نوشته شده در : سه شنبه 4 فروردین 1394
دکاتیرسه شنبه 11 فروردین 1394 15:16
عیدتون مبارررررررررررک :)
خدا به همه دل خوش بده در سال جدید
پاسخ اسمان پندار : دکتر جووونم عید شما هم مبارک. بهترین و زیباترین ارزوی ممکن را کردی. مرسی. همینطور برای شما دوست خوبم:)
فریداپنجشنبه 6 فروردین 1394 12:15
سلام اسمانی جان
سال نو مبارک
به به شما که امسال به یکی از آرزوهات رسیدی پس سال خوبی داشتی در کل ان شالله به همه ارزوهات در سال 94 برسی من امسال نذر سمنو داشتم و دو روز به عید مانده پختم البته برای شما کنار میذارم تا هر وقت برگشتی بهت بدم چون تو پست قبلی نوشته بودی خیلی دوست داری عید امسال خیلی خوب بود برای من چون یک نذر سنگین داشتم که همین سمنو بود و یک ارزوی دیگه که براورده شد برای امسال هم از خدا سلامتی خواستم واسه خودم و خانواده و رسیدن به یک ارزوی بزرگ دیگه در کل خوشحالم و فکر کنم امسال هم سال خوبی بشه به امید خدا..ببخشید چند وقت بود بهت سر نزده بودم یعنی میامدم وب را میخوندم ولی وقت نداشتم برات کامنت بزارم امروزگفتم حتما باید به خانم دکتر تبریک بگم عید راو براش ارزوی موفقیت بکنم میبوسمت عزیزم شاد و سرحال باشی...تا بعد
پاسخ اسمان پندار : فریدا جان سلام. کجایی دختر؟ خیلی وقته نیستی. کلی دلم برات تنگ شده بود. سال نوت مبارک. از سمنو نگو که امسال تو خماری سمنو موندم اساسی. یعنی اومدم خودم درست کنم. همه دستور را هم تقریبا درست رفتم اما سمنو اصلا خوشمزه نشد . دوقاشق خوردم دلم نسوزه و بقیه اش را ریختم.بهر حال نذر سمنوت قبول.مرسی که به فکر من بودی عزیزم. و خیلی خیلی مبارکت باشه رسیدن به ارزوت. خوشحال شدم .امیدوارم خیلی زود روزی بیاد که بگی ارزوی امسالت هم براورده شده. فریدا جان ارزو میکنم همینطور که سال خوبی را شروع کردی تا اخر همینطور خوب پیش بره و سالم و سلامت روزهای خوبی داشته باشی. تند تند بیا اینجا عزیزم.میبوسمت
فندقپنجشنبه 6 فروردین 1394 00:10
سلام سلام
عیدت مبارک
من هر روز میاما فک نکنی یه سال در مین میام فقط بصورت نامحسوس نظارت می کنم خخخ
اما یه چیزی برام جالبه منم امسالو سال پول نا گذاری کردم . حتی بک گراند لب تاپم هم عکس پول هست الکی مثلا می خوام خرپول بودن جذب کنم. اما امسال گفام باید هیات علمی دانشگاه هم بشم و اینکه یه پسر پولدار و دکتر پیدا کنم. کلا زندگیم رو پول میچرخه..
پاسخ اسمان پندار : سلام سلام فندق جان. نظارت نامحسوس خخخخخ اما کلی خوشحال میشم هردفعه یک جریمه ای بشم. به به به پس یک پول دوست دیگه هم عین خودم پیدا شد. امسال که من فقط پول از دست دادم. اونهم قلنبه قلنبهو فکر کنم سال دیگه هم همین بساط باشه اما ارزو میکنم. هر چی من پول از دست میدم برای تو پول برسه. اصلا یک دکتر پولدار برسه که هردوتاش با هم ردیف شه. هیئت علمی تو ایران خیلی خوبه . نه. بااینکه شاید خیلی پول توش نباشه اما تعطیلاتش و حسش عالیه. موفق باشی فندق جونم
بهارکچهارشنبه 5 فروردین 1394 00:20
سلام وسط مهمونی هستیم ببخشید. سال نو مبارک. با آرزوی بهترین ها برای شما ...
پاسخ اسمان پندار : سلام بهارک جون سال نو توهم مبارک باشه. دلم حسابی برات تنگ شده بود. بجای من هم شیرینی نخودچی بخور . به به چاییهای خوش عطر. اینجا هم چایی هست اما انگار چایی تو مهمونیها بیشتر میچسبه. به شادی باشی
نوشته شده در : چهارشنبه 12 فروردین 1394
نوشته شده در : شنبه 29 فروردین 1394
نوشته شده در : شنبه 22 فروردین 1394
نوشته شده در : شنبه 15 فروردین 1394
محبوب
شنبه 5 اردیبهشت 1394 22:11
امیدوارم بهم خوش بگذره عزیزم. 13 بدر های اینجا که به ما خیلی خوش میکذره. حتی بهتر از ایران هست .کلی میزنیم و میرقصیم . پارک خیلی قشنگ و بزرگ و خلوته
پاسخ اسمان پندار : محبوب جان من هیچوقت سیزده بدرهای ایران كامل بهم خوش نمیگذشت، اما امسال عالی بود، همیشه فیلم سیزده بدر ایرانیهای خارج نشین را میدیدم دلم براشون میسوخت میگفتم اخی رفتن تویك پارك ، بعددیدم نه خیلی خیلی بهترازایرانه:)
رویا
سه شنبه 18 فروردین 1394 08:08
آسمون عزیز یادت باشه تو داری نسلهای بعد از خودت را نجات میدی میگم نسلها نه نسل .تو با سختی کشیدن و هزار بیم و امید داری از خودگذشتگی میکنی واسه بعدیها.تو به اونها یه دنیای دیگه ای را هدیه میدی مثل تولد یه نوزاد و رشد اون که میتونه در هر جایی اتفاق بیفته .تو جای خوبی را واسه اونها انتخاب کردی اما خودت داری فداکاری میکنی واسه اونها واسه کسایی که شاید اصلا نبینیشون اما بعدها هر چی از رفاه و آرامش و تکنولوژی و ... دارن اونا مدیون تو هستند به نظر من اگه عمیق به این موضوع فکر کنی اعتماد به نفس و شجاعت خوبی بهت میده پس مصمم باش و دلهره نداشته باش مطمئن باش که تو در دستای خدایی و اون هواتا داره .ممنون ایشالله یه جای خوب پیدا میکنی.
پاسخ اسمان پندار : رویاجون عزیزم هیچوقت از این جنبه به قضیه بچه دار شدن نگاه نکرده بودم. خیلی جالبه. صادقانه بگم همیشه یکجورهایی به بچه دارشدن خودخواهانه نگاه کرده ام. اما این نشون میده تو چه قلب بزرگی داری و چه مادر نمونه ای هستی. این روز را به یکی از مهربونترین و باگذشت ترین مادران ایرانی یعنی رویا جون تبریک میگم. همینطور به همه دوستان خانم و مادر عزیز خودم. کامنتهات واقعا زیبا هستن و خیلی از خوندنشون لذت میبرم عزیزم.
نوشته شده در : چهارشنبه 12 فروردین 1394
کامشینپنجشنبه 13 فروردین 1394 21:57
آسمونی جان
شوخی کردن به زبان خیلی پیش نیازها داره که دانستن زبان شاید آخرین نیازش باشه.
فکر می کنی تا چند سال باید فرهنگ عامه آمریکا را مطالعه کنی، فیلم ببینی، برنامه های تلویزیون را بالا پائین کنی تا بتونی شوخی کنی؟ به نظر من اصلا بهش فکر نکن. نمی تونی پا به پای بقیه جلو بری یا شوخی صورت خوشی به خودش نمی گیره یا در برقراری ارتباط به مشکل برمیخوری.
پاسخ اسمان پندار : سلام کامشین جان. احوالت؟چطوری؟ تو ایام عیدی یکی دوباری خواستم باهات تماس بگیرم نشد.در مورد شوخی هم کاملا میفهمم چی میگی. بنظرم برای این دسته از شوخیها حتی اگه سالهای سال هم اینجا زندگی کنیم بقول تو همدیگه را نمیفهمیم . اما من فکر میکنم یک دسته از شوخیها هست که توی همه فرهنگها یکیه. چیزهایی که باعث میشه بعضی از نکات فیلم کمدی هالیوودی برای ما هم خنده دار بنظر میرسه. فکر میکنم نباید کامل خودمون را عقب بکشیم. اگه ما به بعضی از جکهای معلم امریکاییمون میخندیم پس برعکسش هم میتونه صادق باشه.
فندقچهارشنبه 12 فروردین 1394 22:12
بابا تو شرایطت بسیار عالیع غصه نخور منو ببینی به خودت افتخار می کنی . منم یه بیماری دارم بین خودمون بمونه از فک و فامیل فرار میکنم یعنی عید که فک فامیل میومدن من قایم میشدم الکی به مامان سفترش میکردم به مهمونا بگیر فندق دندون درد داره خوابیده. اصلا داغونم فوبی فک و فامیل دارم. با اینکه کارم تدریس هست و بیشتر با بچه ها و دانشجوها سروکار دارم و شوخی و اینا زیاد می کنم اما اعتماد به نفسم تو فامیل اندازه صفر هست. بخصوص وقتی فک و فامیل بیاد و بی آرایش و بدون خط چشم اینا باشم احساس میکنم اینجوری بدتر مسخر ه م میکنن. خلاصه عید داستان داشتم . به خودت افتخار کن البته زبانت هم خوب تقویت کن به نظرم با مردم هم صوبت کنی و سوتی دادی خجالت نکشیا اصلا اونجا خارجه کی به کیه کسی تورو نمیشناسه اونجا کسی نیمدونه خانم دکتری که... در ضمن خودم باهاتم اکه سوتی دادی خودم میام فک شو میارم پایین
پاسخ اسمان پندار : فندقی جون کامل میفهمم چی میگی. من غیر این پست یکی دوتا پست اوایل باز کردن وبلاگم راجع به اوضاع خراب اعتماد به نفس و ارتباط و دوستیابی هم نوشته ام. و متاسفانه از دوسال پیش تا حالا چیز خاصی عوض نشده بغیر از اینکه محیط هم کاملا عوض شده. فرهنگ جدید و مهمتر از اون زبان جدید. اما باید از یک جا تغییر را ایجاد کنم. بعد یواش یواش این تغییر میشه عادت و بعد یکهو میبینی حسابی رو غلطک افتادی. فرمول خوبیه فندقی جون. اگه دوست داری تو هم امتحانش کن. سال دیگه این موقع هم می اییم بهم گزارش میدیم:))(بهم نمیاد اینقدر قوی شده باشم خخخخ)
نوشته شده در : جمعه 7 فروردین 1394
انوی بارانیچهارشنبه 16 اردیبهشت 1394 11:02
دوست گلم مشورت خیلی خوبه ولی توو وضعیتی ک الان هستی بهترین کسی ک میتونه تصمیم بگیره خودتی و خودت بهتر میتونی متوجه بشی ... تا من از راه دور .. گرچه سختی هات رو میخونم و میدونم .
بنظر من اگر واقعا بچه میخوای اول باید رو شوهرت کار کنی . مساله اول اون هست ک میگه نمیخواد . چون بچه یک تصمیم دو نفره ست و قبول کن ک اگر با مخالفتش این کارو کنی خیلی جاها از حمایتهای عاطفی یا کاریش محروم خواهی بود و بهت فشار میاد و هربار میشنوی ک من نخواستم خودت خواستی ...
اگر منطقی تونستی راستین و باخودت هم آوا کنی نظر من اینه ک شککککک نکن و با تموم سختیش ک شیرین و ارشمند هم هست اقدام کن .
چون شما یا باید تا الان ک ایران و استیبل بودی میاوردی بچه رو یا الان ک دیگه بقول خودت تایمت کم هست نباید شانسشو از خودت بگیری ک مبادا خدای نکرده روزی حسرتشو بخوری ...
ممکنه 6 سال دیگه استیبل باشی با موقعیت عالی ولی چ فایده اگر ی حسرت بزرگ ب دلت باشه یا زبونم لال بمونه برات تا ابد ... ک گاهی فکر کنی الان من همه چی دارم ولی نیمه ی وجودم انگار خالی و تهیه ...
اول منطقی با شوهرت صحبت و کلر کن و این تصمیم دو نفره رو باهم بگیرید . اگر پذیرفت شک نکن ک نباید عقب بندازیش .
پاسخ اسمان پندار : مرسی باران جونم كه وقت گذاشتی وتوصیه های خوبت را برای من نوشتی، دقیقا حرفت درسته ما باید وقتی ایران بودیم وموقعیتمون استیبل بود بچه دار میشدیم، فكر میكنم دلیل اصلی عقب انداختنمون تنبلی بود ، هیچ كدوم حوصله مسئولیت و دردسرهای بچه داری را نداشتیم، هردواین حس را به یك اندازه داشتیم اما الان من احساس میكنم كه داره دیر میشه ، شاید اگه وضعیت زندگیمون روبراه بود راستین هم حرفی نداشت، میشناسمش درسته الان مخالفه اما الان بیشتربخاطر وضعیت زندگیمون هست و اگه من پافشاری كنم راضی میشه با اینحال واقعیت اینه كه شرایطمون مناسب بچه دارشدن نیست، واقعا نمیدونم چیكاركنم احساس میكنم اگه بازهم پشت گوش بندازم مثل تموم این سالها كه تنبلی كردیم فرصتها را ازدست میدیم و بقول تو یكروزی میرسه كه شرایط عالی داریم اما حسرت بزرگی رو دوشمونه...بانوجان خوشحالم برات كه برعكس من داری برای بچه دارشدن كاملا اماده میشی و حسابی برنامه ریزی میكنی، میدونی همیشه فكر میكردم اگه من هم یكروزی بچه دار بشم همینطور برنامه ریزی میكنم حتی فكر میكردم مثل تو ازماهها قبل مكملهای مناسب رابخورم وتو بهترین زمان ممكن بچه داربشم همیشه بشدت مخالف این بودم كه بچه را تو نوزادی مهدكودك بگذارم اما الان فكر میكنم این موضوع كوچكترین مشكل پیش روم خواهد بود. روزهای و سالهای خیلی سختی پیش رو دارم باران جان.
دکاتیرسه شنبه 11 فروردین 1394 15:12
یه نکته دیگه! باید دید چی شما رو بیشتر شاد می کنه! قوانین احتمالات رو داریم در مورد سن مادر شدن و گرنه منعی نداره تو سن بالاتر. ببنین المثال ماها هیچ وقت وضعمون استیبل نمیشه، همیشه دنبال یه وضع بهتر و یه موقعیت جدیدیم، همیشه کلی کار نکرده و کلی تجربه نکردخ داریم! واقعا نسخه بقیه ادما شاید به کار ما نیاد! خودتون ببینین چی خوشحالترتون می کنه:)
پاسخ اسمان پندار : دکاتیر عزیزم. بااین حرفت کامل موافقم که وضعیت ما هیچوقت ثابت نمیشه. بخصوص الان که حسابی افتادم ته پله و دوباره باید یکی یکی این پله ها را با جون کندن بالا بیام. دکاتیر راستش بد گرفتاری برای خودم ساختم. وواقعا برای ساختن یک زندگی خوب دوباره باید خیلی زحمت بکشم. صبر و زمان خیلی زیادی میخواد. صبرم تموم شده و حتی باید صبر را هم برای خودم بسازم. خلاصه ارامش خیالم ارزوست.(موضوع بچه دوباره رفت وسطهای لیست الویتها تا اینکه تابستون برسه و برم ایران و از یک زاویه دیگه راجع به خودمون مسیرمون و زندگیمون فکر کنیم )
سه شنبه 11 فروردین 1394 15:08
نه بابا! شش سال دیگه که خودش یه عمره! همین سال دیگه بعد مستر ! بچه شش ماهه شد پی اچ دی شرو می شه.اولش هم سبکتره خب. :)
حالا نمی دونم میشه این شش ماه فاصله رو داشت یا نه؟!!
پاسخ اسمان پندار : راستش دوست عزیز بی اسمم صد درصد شش سال دیگه خیلی دیره. از طرفی اوضاع زندگی خودم هم روهواست. اوضاع روحی ام یک روز خوب و یک هفته بارونیه. دلم ارامش میخواد. فکر نکردن میخواد و نگران این چی میشه اون چی میشه نبودن. دلم یک خونه بزرگ میخواد که بدونم مال خودمه. نه اینکه لباسهاو وسایلم را در حد دوسه چمدون نگه دارم چون جا و مکان ندارم. دلم بچه هم میخواد اما چیکار کنم که زندگیم این طور بهم تاب خورده. هیچ چیزش معلوم نیست و خیلی داریم اذیت میشیم.
رویاسه شنبه 11 فروردین 1394 08:53
آسمون عزیز خییییلی ازت ممنونم عزیز دقیقا موافقم که بچه داری باید با حس نیاز به داشتنش به وجود بیاد ببین الان هیچ کاری نداره تو میتونی بچه داشته باشی اما قبلا هم بهت گفتم با این شرایطی که داری خیلی اذیت میشی شاید شوهرت کمکت باشه اما نهایتا این مادره که باید به بچه رسیدگی کنه به نظر من یه دو یا سه سال دیگه صبر کن یه مقدار رو غلطک بیفت شوهرت هم موقعیتش را بدونه بعد حتما اقدام کن.من معتقدم دلیلی نداره بخوای خودت را اذیت کنی بدون داشتن شغل ،درآمد و تو یه جامعه جدید و اگر هم مادر مسئولی باشی بهت سخت میگذره به خصوص اینکه میگی شوهرت هم تمایلی به داشتن بچه نداره و فعلا هم از نظر روحی مناسب نیست این موضوع به نظرم باعث ایجاد تشنج بین خودت و شوهرت میشه و این در صورتیه که شما الان باید کاملا به هم نزدیک و با هم دوست باشید.ایجاد رابطه عاطفی واسه بچه با وجود خستگی استرس بلاتکلیفی و کلا یه ذهن مغشوش به نظر من کار ساده ای نیست. ضمنا یکی از پیش نیازهاو مقدمات بچه دار شدن داشتن آرامشه به نظرم کمی دست نگه دار(حداقل 2سال) نگران هم نباش دیر نمیشه باز هم ازت ممنونم دوست آسمونی من
پاسخ اسمان پندار : رویا جون باز هم ممنونم که به این دقت جواب کامنت من را دادی راست میگی من الان بیش از هر چیز نیاز به ارامش دارم. خیلی از مسایل زندگیم مشخص نیست. و اینده نامعلوم و مدل زندگی رو هوای دانشجویی واقعا اذیتم میکنه. مثلا دوروزه از لحاظ روحی بهم ریختم. حالا فکر کن همچین شرایطی داشته باشم و بچه و مسئولیتهای بچه هم بهش اضافه بشه.ارره بهتره یکی دوسال سمتش نرم.فقط باز هم ازت ممنونم. و برام دعا کن به ثبات و ارامش روحی برسم.
رویاشنبه 8 فروردین 1394 07:32
آسمون عزیز خیلی وقته که باهاتم اما هیچ وقت نظری ندادم نوشته هات را دوست دارم و حتما چند روز یک بار بهت سر میزنم وقتی این پست را دیدم گفتم نمیشه حرفی نزد چون من مادرم و تقریبا افکارم بهت نزدیکه.آسمون جون اول وضعیت خودت را ثابت کن به یه نقطه مطمئن برس بعد بچه دار شو.اول آرامش پیدا کن بعد بچه.به نظرم زمان به دنیا اومدن بچه خیییلی مهمه منظورم شرایط و موقعیته که ببخشید شما اونا را فعلا نداری ببین راحت بهت بگم از چاله تو چاه که نه تو اقیانوس میفتی و اصلا لذتی از بچت نمی بری و به اون بنده خدا به چشم یه مزاحم و دست و پا گیر نگاه میکنی به خصوص اینکه شوهرت هم کلا ز بیخ مخالفه.بچه داشتن و کلا روند مادر شدن خییییلی شیرینه اما اگر به موقع و در شرایط مناسب باشه اصلا نگران سنت نباش علم خیلی پیشرفت کرده عزیز تو هنوز خودت بلاتکلیفی پس فعلا از فکر شکل دادن به موجودی که حقش به دنیا اومدن تو شرایط مناسبه بیرون بیا به موقع و تو همون آمریکا به لطف خدا یه بچه ناز و پر تلاش مثل خودت به دنیا میاری پس فعلا دست نگه دار میدونی خیلی جسارت کردم اما بچه ها خیلی معصوم و پاکن ببخشید اما مثل من بذار به ثبات برسی تا بعدش لذت ببری آخه بچه خیلی کار داره و مسئولیتش بالاس به زبون بچه داریه اما....باز هم معذرت شاد باشی عیدت هم مبارک
پاسخ اسمان پندار : رویای عزیزم، دوست قدیمی اما جدید من:) رویا جون چقدر كلامت ارامش بخش وشیرینه، چرا زودتربرام پیام ننوشتی! حرفهات خیلی به دلم نشست، بخصوص كه یك مادری و دقیقا مسئولیتهای بچه داری را میشناسی. دوسه بارپیامت را خوندم وخیلی تحت تاثیرقرارگرفتم. ایران كه اومدم باید تحقیقات كاملی برای امكان بارداری بعد ازچهل بكنم، حالا یك سوال رویا جون، اگه قرارباشه بین بچه دارشدن دراین شرایط وبكل بچه نداشتن یكیش را انتخاب كنم كدوم را پیشنهاد میدی؟ ممنون میشم نظرت دراین موردرا هم بگی. مرسی ازپیامت رویای شیرین عزیز
فندقجمعه 7 فروردین 1394 20:20
یکی میشناسم الکی الکی لاتاری برد الان داره تو آمریکا واسه خودش حال میکنه . پس تو چرا برنده نشی. به دلم افتاده برنده میشی بابت بچه هم به نظر من اول خودتون به جایی برسید بعد بچه دار بشید بچه تو اوضاع نابسامان به دنیا نیاد بهتره. اصلا این پدر مادرایی که بدون برنامه و امکانات بچه دار میشن خیانت بزرگی در حق بچه می کنن . بعدش من یکیو میشناسم تو سن 40 سالگی بچه دار شد بچه ش اصلا سندروم داون یا هر عقب موندگی که فک میکنی از مادر بالای 35 سال به دنیا میاد ،نداره. این یعنی چی؟ یعنی صبر کن خدا بزرگه.....
بعدشم یه چیز دیگه اون موقع که میگفتن سن مادر زیاد باشه خطر داره اینا همش تبلیغات بود که زود ملت بچه دار بشن و جمعیت ایران عزیزمون ببرن بالا که لشکر میلیونی درست بشه . خدارو شکر که ماها که بچه های دهه شصت هستیم زیادیم و لشکر میلیونی ساختیم امکاناتی هم نداشتیما اصلا پدرو مادر بفکر امکانات نبودن اما حالا وضع فرق داره باید برا بچت امکانات و تفریحات و ماشین و خونه ش رو بخری بعد بسم الله بچه برید از بیمارستان بخرید. تو نگران نباش عزیزم همه چی درست میشه
میگم حرفای منو جدی نگیرا اکثرا شوخی بود واسه خندوندنت
پاسخ اسمان پندار : فندقی جونم کیف میکنم دوست رکی مثل خودت دارم. مرسی از نظرت. این لاتاری که پایه و اساسش رو الکی الکی و شانسی شانسی بناشده . ماهم که از اول ازل بدشانسسسسس. در مورد امادگی برای بچه دارشدن باهات موافقم. اما یادت نره قراره من پولداربشم. شوخی میکنم اما فکر میکنم بعد از چندسال حداقل وضعیت مالی متوسطی داشته باشم. یعنی قراره اینطور بشه. جون خودم یعنی دارم درس میخونم. بااینحال خودم هم مطمئن نیستم الان میتونه زمان مناسبی باشه یانه. میدونی فندقی جون جدی جدی از لحاظ پزشکی شانس خطرات و ریسک برای بچه وحتی مادر بابالا رفتن سن هم پدر هم مادر از 35 بالا ترمیره. این به این معنی نیست که حالا کسی تو 40 سالگی بچه مشکل دار پیدا میکنه اما شانس خطرزیاد میشه و بهتره حتما ازمایشات لازم را بده. نمیدونم فندقی جون. اگه بشه تو دوران opt بچه دارشد هم بد نیست. بشرط اینکه دوره ارزشمند 29ماهه opt زمانش کم نشه. البته یک واقعیت هم هست عملا تا من به مرحله گرین کارت نرسم راستین حق کار نداره و کارجنرال هم درامدش بالا نیست و خود این پروسه از حالا شاید 6-7 سال شاید هم بیشتر زمان ببره. عجب گیری کردیم با این مهاجرت.....شاید هم لازم نباشه 3-4 سال اول زندگی بچه همه چیز کامل باشه. اما نگهداری توسط خود پدرو مادر یا اقوام نزدیک برای من خیلی مهمه. بیخیال چقدر حرف زدم.
فندقجمعه 7 فروردین 1394 17:12
به دلم افتاده امسال لاتاری برنده میشی . انشالله
پاسخ اسمان پندار : فندق جان، من پارسال اصلا بهم الهام شده بود لاتاری برنده میشم اما هیچ اتفاقی نیافتاد:( دل تو چقدر درست حدس میزنه، امیدواربشم ؟ اما جدی خداكنه
No comments:
Post a Comment