دی 1397
نوشته شده در : دوشنبه 10 دی 1397
نوشته شده در : سه شنبه 11 دی 1397 پگاهجمعه 10 اسفند 1397 17:40
واقعا این دنیا و شانس و آینده و زندگی خوب، مال ژنهای خوب و پولدارا و آقازاده هاست.به قول خیام:
چون چرخ بکام یک خردمند نگشت،
خواهی تو فلک هفت شمر خواهی هشت
چون باید مُرد و آرزوها همه هِشت،
چه مور خورد به گور و چه گرگ به دشت
پاسخ اسمان پندار : خیلی وقته شعر و ادبیات نخوندم و مطمئن نیستم چقدرش را فهمیدم اما تو این مورد با اقای خیام هم نظر نیستیم، درسته كه شانس و عدالت تو این دنیا به مساوات تقسیم نشده اما فكر میكنم با دست رو دست گذاشتن وضع بدتر هم بشه، بنظرم با تلاش و گاهی تلاش طاقت فرسا كمی بتونیم بزور این چرخه روزگار را به نفع خودمون بچرخونیم، فقط كمی
زینبچهارشنبه 19 دی 1397 10:54
نه به نظرم ذاتیه. آدمهای خوش شانس از بس فرصت براشون فراهم شده قاعدتا خوش بین میشن به زندگی دیگه. اگر از اول مدام بدبیاری میاوردند و گره تو کارشون می افتاد مسلما اون انرژی مثبته رو هم نداشتند.
پاسخ اسمان پندار : زینب جون بنظرمن هم ذاتیه اما بدلیل دیگه ای. بنظرم میدونن چطور از فرصتها استفاده كنند و حتی ببینند، من خودم گاهی میتونم یك چیزی را ببینم و گاهی اونقدر دست دست میكنم و محتاطم كه میذارمش كنار.
نوشته شده در : چهارشنبه 12 دی 1397
نوشته شده در : چهارشنبه 12 دی 1397 با سلام و آرزوی موفقیت برای شما من سوالی داشتم
ببخشید اگر خیلی ابتدایی هست. راستش من کمی ترس از شروع درسها در دوره دکتری دارم. خوب در ایران با کمک همکلاسیها میتوانستیم پروژه و تکالیف را انجام بدهیم اما در آنجا وقتی که شما تنها هستید جدای از مشکلات زبان چکار باید بکنم که بر این ترس غلبه کنم و بتوانم نتایج بهتری بگیرم. راستش الان که نتیجه پذیرش آمده است دلهره شدیدی دارم زیرا تنها هستم و کسی را نمیشناسم. ببخشید که این سوال را پرسیدم.
ممنونم
پاسخ اسمان پندار : عزیزم اتفاقا ترست را كامل میفهمم و میخوام بگم اصلا نگران نباش، تازه من مشكل زبان هم داشتم ، بذار اینطور بگم فرایند درسها و پروژه هاشون ماورایی و چیزی فرای توانایی دانشجو نیست، یكجورهایی من كه باسیستم درسی اینجا خیلی بیشتر حال میكنم. شاید خیلی خیلی بیشتر از ایران درس میخونم اما این به خاطر سختی درس نیست بخاطر اینه كه مرتب امتحان هست. اینجا دقیقا سیلابس درس، جلسه اول تعریف میشه و دقیقا مطابق اون چیزی كه تعریف كردن و اموزش میدن ازت نتیجه میخوان. به هیچ عنوان نترس و با خیال راحت از موفقیتت لذت ببر.
راستی من هم خیلی تنها بودم، اگه بتونی اشنایی تو شهری كه میری پیدا كنی بیشتر از اونی كه فكر كنی میتونه كمك باشه.اگه كمكی از دست منم برمیاد بگو
Nasrinیکشنبه 16 دی 1397 14:58
سلام.تبریک میگم خانم دکترجان.امیدوارم موفق باشی و مسیر تو این سال جدید برات هموارتر بشه.
امکانش هست ایدی لینکدین تونو بزارین؟
پاسخ اسمان پندار : سلام نسرین عزیزم، لطف داری و امیدوارم برای همه اینطور بشه.
نسرین عزیزم شرمنده دوست جون، به دودلیل معذورم ونمی تونم ادرس لینكدینم را بذارم، اول اینكه همچنان میخوام ناشناس بمونم دوم بشدت لینكدینم را تخصصی نگه داشتم یعنی حتی دوستهای داروسازم را اد نكردم تا فوكوس كارم روی فارماكو كینتیك بمونه. بنظرم این اصل خیلی مهمی تو لینكدین هست و اون اوایلم كه چند تا غیر مرتبط اد كردم اثرش را میتونم ببینم .كلا توصیه ام به همه هم اینه، مثلا اگه pharm-d كار میكنید فقط تو این زمینه اد كنید اگه فرمولاسیون.. همینطور
موفق باشی
طنازجمعه 14 دی 1397 18:08
سلام آسمون جون، شروع سال جدید رو بهت تبریک میگم
پاسخ اسمان پندار : ممنونم طناز گلم، هرچند سال میلادی خیلی فرنگیهاما خارجی شدیم رفت:))
زریجمعه 14 دی 1397 11:51
چقدر حیف شد، مطمینی نمیشد خودت بری؟ بر چه اساسی این دعوتتامه برات اومده منظورم اینه چطور از اول برا موبور نرفته؟
پاسخ اسمان پندار : اره متاسفانه بهتره این ریسك را نكنم، هم معلوم نیست بتونم ویزای اسپانیا را بگیرم هم لازمه برلی ویزای امریكا دوباره اپلای كنم كه خیلی خیلی جدیدا سخت میگیرن. شنیدم یك دانشجو دكترا اومده ایران و بعد یكسال كلیرنس نگرفته و دانشگاهش را هم از دست داده.
زری جون فكر كنم چون من كانكشن بیشتری تو لینكدین دارم، اونها رزومه منرا دیدن. مثلا من یك پست راجع به پوسترهامون گذاشته بود كه حدود سه هزار بار دیده شد
نوشته شده در : یکشنبه 23 دی 1397 محمد.دوشنبه 8 بهمن 1397 06:58
اره واقعا..
راجع به دهه 40 یی ها گفتی، حداقل اونها کودکی و نوجوونیشون با شادی و امید گذشته.
دهه 50 ای ها هم یه کورسوی امیدی داشتن. و خیلی هاشون وقتی به دنیا اومدن که بهشون وعده ی عبور کشورشون از دروازه های تمدن
تا کمتر از چند دهه دیگه داده شده بود و همه چی رو به رشد بود.
فرق دهه شصت این بود که اونجا همه گرد و خاکا خوابید و همش ترس و نگرانی بود. هیچ آینده ی امیدوار کننده ای برای این کودکان تازه متولد شده متصور نبود. خیلی هاشون با تشویق و سیاست های غلط جمعیتی به دنیا اومدن و از کنکور گرفته تا اشتغال همه با هم درگیر مشکلات عظیمی بودن.
به هر حال من دهه 60 ای ام. و الان هم که بعد از عمری اومدیم به ینگه دنیا ، هیچ حس و حالی برای اون حرف ها نیست. عجیب اینکه اکثر اون نسل به مشکل ازدواج هم برخوردیم! اکثر دوستای من الان مجردن. دیگه نمیدونم فقط ما و اطرافیان و اقوام ما اینطور هستن یا واسه همه است.
الان تو این وضعیت و توی این سن نمیدونم بگم خوشحالم یا غمگین اما یه حس عجیبیه انگار بیش از حد تحملم برم گذشته و یه حس بی حسیه! خاصیه...
دوران خیلی سختی بود گذشته ی ما.
پ ن: دهه هفتاد رو نمیدونم اما اگه دهه 60 نسل سوخته اند دهه 80و90 رو میشه نسل پدر سوخته نامید :))
پاسخ اسمان پندار : راستش كامل درك میكنم چون همه كم و بیش همون شرایط را داشتیم، واقعا دلم برای ما مردم ایران میسوزه، بقول شما حتی تو ینگه دنیا هم این احساسات همراهمونه چون اینطور بزرگ شدیم و اینطور دنیا را دیدیم.
بهرحال امیدوارم روزهای بهتری در انتظار همه امون باشه
محمد.یکشنبه 7 بهمن 1397 09:21
اونجا گفتی: اون زمان برای اینکه با دوست پسرت دو کلمه حرف بزنی ....
راستش اون زمان دوس پسر/دختر اصن وجود نداشت :)))
من به شخصه فکر میکردم لک لک ها من رو برای خونوادم آوردن :))))
پاسخ اسمان پندار : دقیقا میدونم چی میگی، واقعا به معنی واقعی دوست دختر پسر نبود. دوكلمه حرف زدن یا تو كوچه پس كوچه گشتن نه شناختی میذاشت نه دوستی.
جدی میگم ای كاش خیلی از این محدودیتها و در نتیجه انتخابهای اشتباه نبود.
کامشینیکشنبه 23 دی 1397 20:04
آسمونی جون نمی شه موهای فرفری ات را بدهی به من؟ من موهای صاف و بی نمک ام را بهت با کمال میل تقدیم می کنم.
باور کن هیچی بدتر و مزخرف تر از موی صاف نیست تمام عمرم حسرت موهای فرفری یا افرو را داشتم. مرغ همسایه هم واقعا غازه.
پاسخ اسمان پندار : هاهاها كامشین موی فرفری كمی قابل تحمل هست اما قضیه اینه موهای من وزوزی هست كه شاید با تركیب كلی كرم و ژل كمی بشه فرفری.
واای من اگه موی صاف داشتم پیكسی كوتاه میكردم، اما الان اگه پیكسی بزنم میشم یك ببعی در كوهای الپ.
كامشین جون خیلی موهای صاف و قشنگی داری واقعا نازن و البته خودت بهتر میدونی هرمویی قر و فرخودش را لازم داره :))
طنازیکشنبه 23 دی 1397 14:27
اخی عزیزم من نمیدونستم دهه پنجاهی هستی
پاسخ اسمان پندار : اررره طناز جون ، شما چی؟؟ بنظرم هفتادی هستی، نه؟؟
نوشته شده در : دوشنبه 24 دی 1397 زریسه شنبه 2 بهمن 1397 23:42
خخخ هی فکر میکردم توهم زده ام و ننوشته ام؛))) عجله ای نیست عزیزم هر وقت فرصت داشتی بخون
پاسخ اسمان پندار : واای من شرمنده، البته دیروز جواب دادم :)خوندن كه خونده ام و البته كامنتهایی كه دیرتر جواب داده میشه تو پروسه روزی یكبار خوندن می افته؛)))
زریدوشنبه 1 بهمن 1397 22:01
سلام،آسمونی جون من کامنت نداشتم؟
پاسخ اسمان پندار : سلام زری جون، چرا عزیزم كامنتت را خوندم، میبخشید یكم دیر شد سعی میكنم تو این دوسه روزه جواب همه كامنتها را بدم
کامشینشنبه 29 دی 1397 19:54
آسمونی جان
ممنون از پیغام خصوصی ای که برام گذاشته بودی.
من عضو کانال تلگرام یا دیگر کانال های شبیه به آن نیستم.
اگر راه دیگری برای دسترسی به محتوای این کانال هست، به من آدرس اش را بده.
در هر صورت ممنونم.
بهتری؟
پاسخ اسمان پندار : سلام كامشین جان، حتما میپرسم و خبرش را میدم.
مرسی عزیزم اره خوبم، خوب خوب:)
آرزوجمعه 28 دی 1397 09:44
آسمان عزیز خیلی وقت بود برات چیزی ننوشتم نمیدونم یادم میاری یا نه ولی ولی خواستم بگم نباز خودت رو انقد به خودت گیر نده ... تا همین جاش کار بزرگی کردی خیلی بزرگ و هر کار بزرگی یه سربالایی داره که باید طی بشه برای همه هم هست حالا نوبت تو شده که میگذره ... بعدم تو استرست زیاده وگرنه به نظرم مشکل نفهمیدن نداری چند ساله اونجایی ناسلامتی ... رو آرامشت کار کن بعضی وقتا یه روز کلا کاری انجام نده و برای خودت باش و بعضا به مسیری که تا اینجا رسیدی فک کن مسیر سختی بوده به نظرم ولی گذشته اینم میگذره فقط مهم اینه که تمام تلاشت رو کرده باشی که به نظرم میکنی...
خودت دستکم نگیر...
پاسخ اسمان پندار : ارزو جونم معلومه كه یادم میاد، من حتی اون دوستان گلی كه سالهای اول كامنت میذاشتن و دیگه نمیان اینجا را فراموش نمیكنم. ممنونم كه بیادم میاری با خودم مهربونتر باشم و بهم اعتماد به نفس و ارامش میدی، قبل از اومدن كه اوضاعم خیلی بدبود الان هم گاها خیلی خیلی نگران اینده میشم، این ترم خیلی برنامه هفتگیم سنگینه ، حتی احتمالا یكی درمیون شنبه ها هم باید برم ازمایشگاه، اما سعی میكنم هرچندوقت یكبار به توصیه ات عمل كنم و یك روز استراحت كامل فكری داشته باشم.
بیشتر برام كامنت بذار ارزوجون
زریچهارشنبه 26 دی 1397 07:46
سلام آسمان جون ، امیدوارم تا الان حالت بهترشده باشه و از اون حالت یأس دراومده باشی.
خب از روی پستت کامل معلوم بود که چقدر داری خودت را سرکوفت میزنی و شماتت میکنی، دقیقا کاری که من هم یه وقتهایی با خودم میگنم، ببین نه مثل آدمهایی که الکی هی به خودشون روحیه میدهند و میشوند متوهم پرادعا و نه مثل ما که یه وقتهایی با خودمون اینقدر بیرحم میشیم و مدام ضعف ها را بولد میکنیم، هیچکدوم درست نیست.
من اعتقادم اینه بهترین گار پذیرش واقعیت و قبول ضعفهاست اما با شناخت درست و بدون تخطئه کردن خودمون، بعدش انرژی را متمرکز کنیم بر بهبود اوضاع و یاد گرفتن آنچه که ضروری است،
میدونی که میگویند جابجایی بزرگترین کوهها با جابجایی کوچگترین سنگریزه ها شروع شده. از همون سنگریزه ها شروع کن و به جای افکار منفی به خودت بگو وقتی اینهمه آدم تونسته اند من هم میتونم ، هم استعدادش را داری و هم سوادش را.....
پاسخ اسمان پندار : زری عزیزم خیلی قشنگ نوشتی، اتفاقا دوباره یك خرابكاری در مورد یك مساله دیگه كردم و كامنتت بشدت حس خوبی داره كه حسهای بد را از بین میبره.سعی میكنم كه كمتر خودم را ازار بدم و كمی با خودم مهربونتر باشم و از خطاهام درس بگیرم ( هرچند این یكی را خیلی مطمئن نیستم) اما در مورد جابجاكردن یك كوه با جابجایی سنگریزه ها باهات هم عقیده هستم كارسختیه اما شدنی هست.
دعا كن امسال كمتر خرابكاری كنم و بتونم خوش شانس تر عمل كنم
No comments:
Post a Comment