بهمن 1398
نوشته شده در : شنبه 5 بهمن 1398
نوشته شده در : پنجشنبه 10 بهمن 1398 زرییکشنبه 13 بهمن 1398 16:22
آسمان جان ویزای همسرت همراه تو نبود یا خودتون خواستید ایشون با تاخیر بیایند؟ چقدر فاصله بین اومدن ایشون و تو بود؟ چقدر خوب گفتی شاید ظاهر شهر فرقی نکنه و بعضا تهرون خودمون یه موقعهایی خوشگل تر باشه اما اون کیفیت زندگی و امنیت اقتصادی و عدم تورم لعنتی هست که مهمه!
پاسخ اسمان پندار : زری جون راستین بیست روز بعد از من اومد، ویزامون خیلی دیر اومد و من حتی یک روز بعد شروع کلاسها رسیدم. راستین موند که وسایل را بسته بندی کنه و بفرسته امریکا ( فکر میکردم زندگیمون سبک مهاجرت به کانادا میشه) و خونه را اجاره بده که من زنگ زدم هیچ وسیله ای را نفرست، خلاصه وسایل نصفش فروخته شد کوچیکهاش هم رفت تو انبار و خونه را هم چندماه بعد اومدن راستین تونستیم اجاره بدیم، درکل اشتباه بزرگی کردیم که با هم نیومدیم چون بیست روز جهنمی برای من بود و اگه راستین بود فشارها نصف میشد.
صبا_غار تنهاییجمعه 11 بهمن 1398 00:28
سلام آسمان جان.
خوشحالم که از تصمیمی که گرفتی راضی هستی. امیدوارم خبر شادی های پی در پی تون رو به زودی اینجا بنویسی.
پاسخ اسمان پندار : ممنونم صبا جون، خدا کنه، امیدوارم امسال پر از خبر شادی برای همه امون باشه:)
نوشته شده در : یکشنبه 13 بهمن 1398 سه شنبه 15 بهمن 1398 21:19
من ایران نیستم سه ساله که نیستم. چهار ماه بعد از اومدنم به کانادا یه سفر رفتم ایران روز قبل از سفر به ایران داشتم تو شهر راه میرفتم و کارای قبل از رفتنم رو انجام میدادم و یهویی انگار به خودم اومدم و دیدم چهار ماهه بدون هیچ عصبانیتی زندگی میکنم هیج خشمی ندارم با استرس از خونه نمیرم بیرون تو خیابون کسی اذیتم نمیکنه. به نظر من اون کشور درسته که محل تولدمونه و عزیزانمون اونجا هستن دیگه جایی برای زندگی نیست کشوری که مردمش برای تتلو سینه چاک میدن و برای امثال اسماعیل بخشی و سپیده قلیان تره هم خورد نمیکنن جایی برای زندگی نیست چیزی ازش نمونده که کسی بخواد بمونه و بسازدش. وطنمون نابود شده منابع طبیعی اش از بین رفته مردمش خلق انسانیت و نوع دوستی شون از بین رفته فرهنگ بی فرهنگی غالب بر همه چیزه جایی برای موندن و ساختن نیست. هر کسی وطن خودش رو خودش میسازه وطنت میتونه افیست باشه میتونه خونه ات باشه میتونه باغچه ات باشه هر جایی که توش احساس امنیت و ارامش داری وطنته. جایی که تو خیابوناش راه میری و میدونی قرار نیست یه غریبه خشمش رو سرت اوار کنه میتونی توی خیابوناش بخندی برقضی ببوسی اونجا وطنه. جایی که ازادی و ازادی ارزشمنده.
پاسخ اسمان پندار : دوست خوبم، میبخشید بابت تاخیر تو پاسخ، کامنتت اونقدر کامل و عالی نوشته شده که چیزی برای اضافه کردن نداره. کامنتت خودش یک پسته که باید بلند خونده بشه. متاسفانه منم احساس میکنم همه چیز تو ایران سطحی و ظاهری شده، ارزشها عمق نداره و هر رفتاری، ارزشی تبدیل به ورق یا پوسته ای گاها پر زرق و برق شده. بی فرهنگی ها موج میزنه. من هم مثل تو فکر میکنم، بنظر من وطن جایی هست که بهت حس ارامش و امنیت میده. ممنون از پیامت
نوشته شده در : پنجشنبه 17 بهمن 1398
نوشته شده در : دوشنبه 28 بهمن 1398 سه شنبه 6 اسفند 1398 01:28
عه وا اون کامنت بی اسم من بودم آسمان جان :)
پاسخ اسمان پندار : هاهاها بازم اسمت نیافتاده دوست جون :))
چهارشنبه 30 بهمن 1398 09:03
منم از ریسرچ با وجود همه چالش هاش لذت می برم به دلیل همون پازل بودنش و به دلیل اینکه فکر میکنم می تونه تاثیری در پیشرفت علمی داشته باشه و البته من کلا از یادگیری لذت می برم.
پاسخ اسمان پندار : مثل هم ریسرچ را میبینیم، با این حساب فکر کنم خارج از ایران هستی وگرنه اگه داخل ایران باشی من بایدپستم را باید بگذارم تو گونی بدم نمکی ببره :))
زریسه شنبه 29 بهمن 1398 12:14
دقیقا همینه ت ایران انگار فقط هدف اینه که مقاله چاپ بشه وبرای نویسنده اش رتبه بیاره(اگر شاغل باشه جایی یا هیات علمی باشه) و برای دانشجوی نویسنده که بتونه منجر بشه برای قوی کردن رزومه.
موافقم باهات این محیط هیچ فایده ای نداره نه برای بهبود اوضاع و نه لذت شخصی بردن از علم و محیط علمی
پاسخ اسمان پندار : یکی از هزاران ضرر بستن جامعه بسمت غرب همین میشه، درواقع وقتی با جامعه جهانی به اون معنا تعامل نداشته باشیم و بخواهیم خودمون تولید علم کنیم ضررش این میشه علممون کاربردی نیست. البته مثل همیشه مردم تموم سعیشون را برای تعامل بکار میبرن اما وقتی بجای درهای باز مرتب به دربسته میخورن بلاخره دانشجوی ایرانی هم کم میاره
No comments:
Post a Comment