Monday, December 14, 2020

 آذر 1399

روزانه

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا ( سال هفتم) ،

روزها اروم و درانتظار بدون هیچ اتفاق خاصی میگذره، اکثر هفته ها را به ازمایشهای گرنت میگذرونم. استادم بشدت اصرار داره که تا اخر دسامبر دفاع کنم اما عملا من پشت گوش میندازم، مثلا این اخر هفته پنجشنبه و جمعه دانشگاه نرفتم که بندازم سر اخر هفته و سه چهارروزی بشینم سر نوشتن تزم، اما بجز دوساعت میتینگ که داشتم رسما حتی لای فایل تزم را هم باز نکردم، یک جورهایی چون میدونم بعد دفاع و شروع پست داک عملا کار و زندگی و برنامم همونه انگیزه بالایی برای فشار اوردن رو خودم ندارم، خصوصا که اگه تکلیفم معلوم نشه باید از او پی تی برای پست داک استفاده کنم که ترجیحم نیست. خانوادم جدیدا راجع به زمان ایران رفتنم و برنامه هام میپرسن، خوب اگه همه چی خوب پیش بره ما عید میتونیم بریم ایران، اما زندگی نشون داده هیچوقت همه چی رو خواست و برنامه ریزی ما نیست و همیشه باید منتظر غیر منتظره ها باشیم، دیگه اینکه دیروز با راستین زدیم بیرون که بریم شعبه فرش صفویه، فرش صفویه فکر کنم برند ترکی باشه که همه چی داره اما نمونه قالی و فرشهاش خیلی متنوع هست، قیمتهاش هم مناسبه ۲۰۰-۳۰۰ دلار. خلاصه رفتیم و قیمتها همه ۴۰۰۰-۵۰۰۰ بود با تعجب که علت را پرسیدم گفت اینها دستبافه که من و راستین کلی تعجب کردیم یعنی حتی یک ذره به دستباف شباهت نداشت، جدا اگه امکان معامله با ایران بود چقدر امریکا بازار بزرگی برای فرشهای ایرانی که لنگه اش از زیبایی و ظرافت هیج جای دنیا پیدا نمیشه میشد، اما پا گذاشتن تو اون مغازه و دیدن مبل و میز و تخت و کمی رویا پردازی در مورد وضعیت اینده امون حالمون را خیلی بهتر کرد، خلاصه امیدوارم به زودی از فاز رویا پردازی به واقعیت برسیم


نوشته شده در : چهارشنبه 5 آذر 1399 hamideجمعه 7 آذر 1399 11:38

درود به آسمان زیبامون، اسمان رویاپردازی شیرین ترین چیز دنیاس

پاسخ اسمان پندار : صد درود به شما، اره من با همین خیالپردازی ها خودم را تا اینجا کشوندم یعنی تا سالها هرشب قبل خواب یک قصه دنباله دار از خودم میساختم و اینده را تصویر میکردم

رویاچهارشنبه 5 آذر 1399 19:04

یعنی تا عید کرونا رفته به عنوان یه داروساز چی فکر میکنی به واکسن تا سه هفته دیگه آمریکا امیدوار باشیم اول به کیا میزنن

پاسخ اسمان پندار : بنظر من تا عید بساط کرونا نه تو امریکا جمع میشه و نه تو ایران. واکسن را اول به کسانی که درمعرض خطر بیشتر هستن و کادر پزشکی و سلامت میدن.

انتظار کشنده

» نوع مطلب : چكه چكه  ،زشت وزیبا ،روزها در اون سر دنیا ( سال هفتم) ،

دوستی از احوال ما پرسیده بود، خوبیم، من بشدت مشغول ازمایشهای گرنت و همزمان نوشتن تزم هستم، اونقدر سرم شلوغ و گرم کار شده که فقط اومدن جمعه ها را میبینم، همت کرده ام که پایان نامه را جمع کنم و زودتر دفاع کنم چون ماه به ماه حجم کارهای گرنت داره بیشتر میشه. و اما راستین، میدونید که راستین برای شروع کار تخصصی به اجازه کار احتیاج داره و بنا به دلایل مالی ، تغییر شرایطش فقط با وضعیت گرین کارت ما تغییر میکنه، اوایل تحمل کردنش براش اسونتر بود اما یک سالی هست که دیگه صبرش سر اومده، این ماههای اخر، به روزشماری برای تموم شدن این وضعیت رسیده، وضعیت براش غیر قابل تحمل شده و میبینم چه فشاری روشه و هرروز با چه سختی این کار جنرال را تحمل میکنه، امیدواریم وضعیت استتوس مرحله اول گرین کارت تا اخر دسامبر معلوم بشه، تقریبا هرروز به راستین و به خودم باید یاداوری کنم چیزی نمونده، یکم دیگه، ترس ریجکت شدن هم داره بزرگ و بزرگتر میشه، یکی از مقاله هامون تو پروسه ادیت ژورنال هست اما تا یک ماه دیگه بیرون نمیاد و عملا هنوز بدون مقاله ام. اوضاع سخت و کمی ترسناک شده، بخصوص با روحیه در حال شکستن راستین، میبینم چطور داره از پا درمیاد و جز دلداری دادن که بزودی از بلاتکلیفی در می ایی و کار خودت را شروع میکنی حرفی ندارم. دیگه حتی حرف و دلداری و امید دادن هم بی اثر شده واقعیت اینه ما تو سن بالاتر از نرمال با رها کردن کار و زندگی اومدیم، من الان دارم کاری را میکنم ودرسی را میخونم که قراره بشه کار و تخصص اینده ام اما راستین همچنان سر خط ایستاده و منتظره که سوت شروع را براش بزنن، خودش میگه تو این سن حتی نمیدونه قراره این مسیر را چطور بره، واقعیت اینه تو مهاجرت زمان مسیر را میسازه، همینطور که مسیر من از روز اول تا امروز کلی تغییر کرده و به راستین هنوز فرصت امتحان داده نشده. این انتظار طولانی هست که امانش را بریده، به امید روزی که هرچه زودترپست بذارم و خبر خوب پذیرش مرحله اول گرین کارت را اینجا بدم


نوشته شده در : شنبه 15 آذر 1399 

رویاجمعه 21 آذر 1399 19:03

آسمون عزیز کاملا قابل درک هستید اون کار جنرال هم فرسوده کننده اس اما من فقط میگم شکر خدا چون میتونست بدتر بشه و ما سر از جاهای دیگه در بیاریم جاهایی که اصلا احترام و انسانیت در اون معنا نداره امیدوارم خیلی طول بکشه تا به نتیجه دلخواه برسید دوست دارم یه روزی ببینم نوشتی گرین کارت گرفتید و اوکی هستید و راستین هم میتونه بره سر تخصص خودش. باز هم خوبه که فعلا بچه ای نداری و گرنه گرفتاری آدم چند برابر میشد.

پاسخ اسمان پندار : رویا جان، ممنونم از دلداری و همراهیت، اره خوشبختانه اینجا حتی تو کار جنرال عزت و احترام انسانها حفظ هست و مهمتر کار مناسب و تا حدی مدیریتی داشت. فقط پروسه خیلی طولانی شده و راستین با توجه به سن، بی تاب شروع کار و حرفه خودش و پیمودن مسیرش هست. ممنونم عزیزم. وبلاگ جدید را حتما دنبال کن

.چهارشنبه 19 آذر 1399 19:30

سلام آسمان عزیز، متأسفانه قراره که میهن بلاگ بسته بشه (تا 30 آذر).

این کامنت رو براتون گذاشتم که اگر در جریان نیستید زودتر به فکر بک آپ گرفتن از آرشیوتون باشید.

همیشه از خواندن نوشته هاتون لذت بردم و جا داره که همینجا ازتون تشکر کنم.

واقعا حیف که این همه مطلب و خاطره ی ارزشمند از بین میره...

پاسخ اسمان پندار : ممنونم از اینکه اطلاع دادید، من همیشه از اپ موبایل استفاده میکردم و این پیام را اونجا نشون نمیداد، خلاصه پیامتون کمک کرد که بفهمم زمان کوتاهی دارم و سریع دست بکار انتقال ارشیو به بلاگ اسپات بشیم، هرچند ظاهرا اونهم تو ایران فیلتره و اگه شما خواننده ها سختتون باشه بخاطر فیلترشکن احتمالا باید یک وبلاگ با سرور ایرانی هم بزنم. بازم ممنونم از همراهی اتون، بلاگ اسپات یادتون نره. ایشالله اونجا شروعی باشه با نوشتن از خبرهای خوب و شیرین

hamideچهارشنبه 19 آذر 1399 00:12

آسمان عزیزممم، تمام نگرانی وناامیدیتو با گوشت و پوستم درک میکنم منم هر روز باید نگران باشم ک چرا با این شرایط و سن هنوز به مهاجرت فک میکنم و چرا تا الان کسی این افکارو تو کلم ننداخت، ولی ادم با امید زندس همین که کنار همین و باهم زندگی میکنید چیز کمی نیس، گاهی وقتا با خودمون فک میکنیم که چقد از هم سن وسالامون عقبیم و چقد همه هی به موفقیت میرسن و ما درجا میزنیم، شرایط کرونا همه چیزو بدتر کرده، یکم بیشتر هوای راستینو داشته باش، ی پیاده روی تو هوای سرد با ی چای گرم شاید حس خوبی بهش بده، این کار جنرال اعتماد به نفسشو میگیره و کمتر حس مفید بودن میکنه این حس مفید بودنو براش زنده کن هر روز

پاسخ اسمان پندار : حمیده عزیزم ممنونم از توصیه های خوبت، حمیده جان من خودم نمونه ادمی هستم که پام به امریکا تو ۳۶ سالگی رسید، با وضعیت زبان فاجعه، خلاصه ماهی را هرموقع از اب بگیری تازه هست و بنظرم من مهاجرت تو سن بالاتر سخت تر میشه اما این طور نیست که امکان پذیر نباشه، به امید اینکه روزی به رضایت و شادی قبلی برسی. امیدوارم وضعیت راستین هم تو یکسال اینده کامل عوض بشه

فوری

» نوع مطلب : چكه چكه  ،روزها در اون سر دنیا ( سال هفتم) ،

خوب من فکر نمیکردم بسته شدن میهن بلاگ انقدر سریع و جدی باشه، امروز که بیدار شدم پیامی از شما دیدم که تا ۳۰ اذر میهن بلاگ بسته میشه، الان نشستم تا ارشیو را سیو کنم، اما کامنتها احتمالا بپره:( دوستان من خیلی فرصت نمیکنم وبلاگهای دیگه را بخونم، چه وبلاگی را توصیه میکنید که باز کنم؟ ترجیحم وبلاگ غیر دولتی هست. هرجا برم همین اسم را میذارم که راحتتر پیدام کنید و البته همین جا خبر میدم. لطفا اگه راهی برای انتقال ارشیو میشناسید معرفی کنید، ممنونم دوستهای همراه


نوشته شده در : چهارشنبه 19 آذر 1399 

ربولی حسن کورشنبه 22 آذر 1399 10:06

سلام

من که توی بلاگ اسکای راحتم

باز هم هرطور که صلاح میدونین

پاسخ اسمان پندار : ممنونم دکترجان، رفتم بلاگ اسپات تا ارشیو حفظ بشه. فقط نمیدونم بلاگ اسپات تو ایران فیلتره یا نه! امیدوارم نباشه

این هفته

» نوع مطلب : چكه چكه  ،

این هفته هم گذشت. سه شنبه هفته پیش راستین تب کرد و افتاد به سرفه، چهارشنبه رفت برای تست کرونا، جواب منفی بود، از اونجا که سالی دوسه بار راستین سرماخوردگی شدید میگیره، گذاشتیم به پای سرماخوردگی هاش، چندروز بعدش بود که حس بویایی اش هم پرید، دوشنبه باز رفت تست داد، جواب مثبت بود، تقریبا شانسی اکثر روزهای قبلش را جز یکشنبه خونه بودیم، امیدواریم یکشنبه کسی را مریض نکرده باشیم. از اونروز هم خونه ایم، جالبه جواب تست را حضوری اومدن به راستین گفتن، یک نفر را فرستادن تا اگه خریدی داره یا کاری چیزی لازم داره کمک کنه. از دوشنبه دوسه بار هم تماس گرفتن و حالش را پرسیدن، هرچند داروی خاصی ندادن که خوب داروی خاصی هم برای موردهای غیر بستری وجودنداره، فقط گفتناگه حالش بد شد ۹۱۱ زنگ بزنه. دوسه روزی سرفه هاش شدید بود اما راستین چون یک اسم خفیف داره، سرما هم که میخوره مدتها سرفه میکنه، تو همین مدت کوتاه سه شیشه شربت نای کوییل که دکسترومتورفان داره تموم کرده. همزمان یکی از دستگاههای ازمایشگاه ما احتیاج به سرویس داشت، فرصت خوبی شد بدون اینکه به استادم بگم همسرم کرونا داره و سکته اش بدم دستگاه را بهونه کنم و خودم را قرنطینه کنم و دانشگاه نرم. جالبه که خود مسولین به راستین گفتن تا شنبه که فردا بشه قرنطینه اش تموم میشه. خلاصه این مدت فرصت خوبی شد که هر روز پشت سر هم بشینم و روی تزم کار کنم، فکر کنم چک نویس ( درفت) اولیه تا یکشنبه اماده میشه و میفرستم برای استادم برای دوره اش، اگه یادتون باشه استاد من، بشدت کمالگرا هست و این دوره کردن هاش میشه یک سلسله اصلاحات طولانی چندماهه، اینبار از لحاظ ذهنی اماده هستم، شاید هم خوش بینانه فکر میکنم اصلاحات کمتری نسبت به پیش دفاع داشته باشم. بهرحال دفاع را زودتر باید تموم کنم چون ماه به ماه حجم ازمایشهای گرنت بیشتر و فشرده تر میشه و از اونجاییکه تنها ادم روی گرنت خودم هستم و خودم، بهتره حداقل فشار و استرس دفاع را بذارم کنار. اوه دست زدم رو صورت راستین باز داغه و تب کرده. یک درجه تب داره. نگران نباشید اخرهای مریضیش هست. من هم تا حالا نگرفتم یا اگه گرفتم بدون علامت دارم رد میکنم. دیروز هم اتفاقی افتاد که مدتها ازش میترسیدم. مادربزرگم فوت شد، خیلی دوستش داشتم و ارزوم بود یکبار دیگه ببینمش. یکی از ترسهای مهاجرتمون اتفاق افتاد، از دست دادن عزیزی بدون خداحافظی، بدون دیدار. من موندم و حسرت گرفتن دوباره دستهاش تو دستم، شنیدن صدای مهربونش، قربون صدقه رفتنهاش، خوش و بش هاش. ادمی بود با جذبه و اقتدار، باعث غرور و سربلندیمون بود و همزمان مهربان و خوش مشرب، ادمها و معاشرت با ادمها را از ته دل دوست داشت، طوری با ادمها حرف میزد که محبتش مستقیم میرفت میشست رو دل هر غریبه و اشنا، حتی اونهایی که فقط یکبار دیده بودنش. رفت، مطلوم هم رفت و حسرت دیدنش و شنیدن دوباره صداش موند رو دلم.


نوشته شده در : شنبه 22 آذر 1399 

رویادوشنبه 24 آذر 1399 14:17

آسمون عزیز امیدوارم زودتر به آرامش برسی و حال همسرت هم بهتر بشه و روزهای خوبی در انتظارتون باشه خدا روح مادربزرگ عزیزت را هم شاد کنه گاهی حوادث تلخ با هم میان انگاری همدیگه را صدا میکنن تا با هم حمله کنن حتما شادیهای دسته جمعی خوبی هم در انتظار شماست مراقب خودت باش

داریم کوچ میکنیم

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا ( سال هفتم) ،

دوستان و همراهان بسیار عزیزم، شمایی که تو این سالها پابه پای زندگی من، شادی ها و غمهام، امیدها و نگرانیهام بودید، میهن بلاگ ۳۰ اذر سرورهاش را خاموش میکنه و این وبلاگ بسته میشه، اما میدونید که من یک مهاجرم و اینبار شما هم همسفر من هستید. من و این وبلاگ داریم میریم یک وبلاگ دیگه. راستین عزیزم هم داره زحمت میکشه و یکی یکی پستها و کامنتهای شما عزیزان را منتقل میکنه اون وبلاگ. ادرس ادامه این وبلاگ mennomen.blogspot.com زود حضوریهاتون را تو اون وبلاگ بزنید یا چکش کنید تا مطمئن بشیم همدیگه را داریم. البته متاسفانه دیر فهمیدیم که بلاگ اسپات تو ایران فیلتر هست و شرمنده شما دوستان هستم چون باید از فیلتر شکن برای باز کردن وبلاگ استفاده کنید
 mennomen.blogspot.com


نوشته شده در : شنبه 22 آذر 1399

hamideیکشنبه 23 آذر 1399 19:03

آسمان جون ما به نییو وایت هوس تو پیوستیم :)))

پاسخ اسمان پندار : ای جااان، چه خوب، خوش اومدید :)))

No comments:

Post a Comment

 سلام این وبلاگ آرشیویست از وبلاگ قبلی من mennomen.mihanblog.com اما مطالب جدید رو در بلاگ اسکای منتشر خواهم کرد لطفا اونجا سربزنید!  ممنونم...