تیر1395
نوشته شده در : سه شنبه 1 تیر 1395
سارایجمعه 4 تیر 1395 12:05
سلام تولدتون مبارک خانوم دکتر
من ی سوال از خدمتتون داشتم شما دوروبری هاتون کسی تخصص بالینی گرفته
میخوام در مورد نحوه کار و اینکه چطور در درمان تاثیر دارن بپرسم
چون عاشق کار درمانیم
من لیسانسم چیز دیگه ای بوده ولی تلاشمو کردم برا کنکور امسال
ولی همیشه بین پزشکی و دارو شک دارم
چون میدونم علم با وسعتی هستن و بی انتها
و برعکس بقیه هدفم دندان نیس
نظررشما چیه؟
پاسخ اسمان پندار : سلام سارای عزیزم. امیدوارم تو كنكور امسال موفق بشی و در رشته ای كه علاقه اش راداری ادامه تحصیل بدی، خیلی كار خوبی میكنی كه داری تحقیق میكنی تا تو اون چیزی كه دوست داری درس بخونی، عزیزم من دوست متخصص بالینی ندارم دقیقا نمیدونم منظورت از كار درمانی چیه، چون هرسه رشته پزشكی جز درمان حساب میشن اما بهرحال اگه منظورت تشخیص هست داروسازی كاری با تشخیص نداره، بطور كلی ما با داروها و اثراتش روی بدن سروكار داریم. امیدوارم موفق باشی
زمستون سبزجمعه 4 تیر 1395 08:45
اسمون جوونم، به نظر من برای جذاب بودن،، ادم اول باید کاری کنه واسه خودش جذاب باشه.. به نظر من مهم ترین عامل جذاب بودن ادمهای الان،، موفقیت های شخصی ادم هاست.. حالا تو هر زمینه ایی،، تحصیل،، فیزیک بدنی، هنر،، زندگی زناشویی ، محل زندگی خوب و.....پس اگه دوس ت دارید جذاب باشید دست بکار شید و سعی کنید ،، موفق ترین باشین
پاسخ اسمان پندار : سارا جون سلام ، چطوری؟ كارهای ویزات تموم شد دوست خوبم؟ درست میگی، نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه اما حقیقت اینه كه ادمها جذب موفقیتهای ادم میشن. شاید تو ایران من ادم موفقی محسوب بشم اما متاسفانه تو امریكا اول اول راهم و خیلی مونده تا خودمون را بالا بكشیم. امیدوارم راهی كه طی میكنیم در كوتاهترین مدت به موفقیت برسه. ممنون از كامنت
آیداپنجشنبه 3 تیر 1395 11:24
سلام.خوبی آسمان جان؟
ب نظر من اول مهمه آدم خودش رو دوست داشته باشه تا دیگران هم اون رو دوست داشته باشند.آدمی ک خودش رو دوست داره اعتماد بنفس داره و دیگران میخوان باهاش باشند.
دوما الان مدل دوستیا فرق کرده.الان باید باحال باشی چیزی واسه گفتن داشته باشی و اهل تفریح و خوش گذرونی باشی تا تنها نمونی.ی جورایی همون طور ک دوست داری با دیگران بهت خوش بگذره اونا هم دوست دارن با تو بهشون خوش بگذره.
سوما نباید تو دوستی ایده آل گرا باشی.یعنی این روزا کسی نیست ک دوست ایده آل باشه پس اگه دنبال همچین کسی هستی نباش! سعی کن خیلی با کسی صمیمی نشی اینجوری همین ک باهاشون بهت خوش بگذره کافیه بنابراین اخلاقای منفیشون رو زندگیت تاثیر نمیزاره چون صمیمی نیستید!
و آخر اینکه سخت نگیر و خوش بگذرون.تو دوستی زیاد از خودت مایه نزار.متعادل باش.اینجوری هم بهت احترام میزارن و هم بهت خوش میگذره.وقتایی هم ک میخوای خلوت کنی بهترین دوست کتابه وقتایی هم ک میخوای خوش بگذرونی اون دوستاتو داری!
موفق باشی
پاسخ اسمان پندار : ایدای گلم چقدر جالب دسته بندی كردی. دقیقا مهم اینه كه ادم خودش را دوست داشته باشه و اعتماد به نفس داشته باشه، فكر كنم كل قضیه مشكل من به این برمیگرده، چون من پایه خوبی برای بیرون رفتن و خوش گذروندن هستم البته نه از نوع هایپر اكتیو اما فكر كنم بداخلاق و غرغرو نباشم، یكم ارومم كه اونهم خوب نیست اما مهمترین اینه كه اصلا اعتماد به نفس ندارم وقتی در مقابل كسی هستم و از خودش تعریف میكنه تحسینش میكنم و ازش تعریف در عوض شروع میكنم گفتن از ضعفهاو ترسهام، اخلاق بدیه و باید خیلی زود تركش كنم. و دیگه اینكه سعی میكنم ایده ال گرا نباشم و دیگه دنبال دوست واقعی نگردم
کوثرسه شنبه 1 تیر 1395 22:51
چقدر جالب. این پست عین مشکل منه
سوال اصلی من هم اینه. چرا من برای دیگران آنقدرها جذاب نیستم. چرا وقتی نیستم خیلی جلب توجه نمیکنه یا خیلی برای دیگران مهم نیستم خود من. البته با عرض پوزش اینها را راجع به خودم گفتم
پاسخ اسمان پندار : كوثر عزیزم اولین باره پیام ازت میبینم خوش اومدی به جمع كامنت گذارها. مثل اینكه خیلیها مشكل من و تو را دارند، راستش یكی دومورد هست كه به ذهنم رسیده و احتمالا بتونه كمك كنه. ١ سعی كنیم در مقابل دیگران بیشترمثبت اندیش باشیم و كمتر از مشكلاتمون بگیم( خصوصا خارج از كشور)٢ سعی كنیم بیشترشوخی كنیم و با حرفها و شوخیهای سرگرم كننده محیط شادتری اطرافمون بوجود بیاریم( اینرا از راستین و دخترخاله ام یادگرفتم اما خودم گهگاه اجرا میكنم)
نوشته شده در : جمعه 4 تیر 1395
نوشته شده در : سه شنبه 8 تیر 1395
مریمجمعه 11 تیر 1395 18:24
کامنت اول من بودم اسمم یادم رفته
نقص میهن بلاگ هست که خطا نمیده
پاسخ اسمان پندار : مرسی مریم گلم كه گفتی، دوست خوبم
زریپنجشنبه 10 تیر 1395 08:05
خیلی سخته آدم بتونه ذهنش را از مقایسه رها کنه ولی تنها راه آرامش همینه و اینکه برای شروع و تمرین و استارت کار جدید هیچ وقت دیر نیست فقط ما ایرانی ها هستیم که همیشه هر کاری را میخواهیم شروع کنیم اول زمان رو میسنجیم و پای سن رو میاریم وسط. بی خیال هم زمان رو شرع کن و هم برنامه های کامپیوتر ... اینقدر به خودت سخت نگیر:))
واااای امان از این انتخابات آمریکا، حالا شما یه پات اونجاست والله ما هم استرس انتخابات اونجا را داریم:((
پاسخ اسمان پندار : زری گلم مرسی از اینكه مثل همیشه بهم قوت قلب میدی، ارررره این مقایسه ادم را میكشه ، راستش من خیلی توقع از خودم دارم و مصیبت از اینجا شروع میشه كه احساس میكنم این توقع بجاست و اونوقت اعتماد به نفس نداشته ام را هم از دست میدم، فقط خداكنه تو این یك ترم باقیمونده جدی جدی بتركونم و به اصطلاح داشته هام را قوی كنم تا اینده كاری خوبی داشته باشم. واااای من كه یكساله نگران انتخابات امریكا هستم :)))
میشلپنجشنبه 10 تیر 1395 06:03
راستشو بگم جز خانواده ام دلم برای چیزی تنگ نشده بود و البته خونه خودم كه دیگه وجود نداره چون پارسال تقریبا تمام وسایل رو فروختیم. تا الان خوب بود و زود گذشت اما نمیدونی سر وقت گرفتن سفارت چه مصیبتی داشتیم امسال. باید مفصل تعریف كنم، فقط اینو بگم كه ظرفیت مصاحبه تو سه كشور برای دانشجوها شاید به یك چهارم سال قبل رسیده. دبی كه كلا وقت باز نكرد.
پاسخ اسمان پندار : اخ اخ میشل من هم خیلی دلم برای خونه خودم تنگ میشه، من هم مثل تو اكثر وسایلم را فروختم، البته مبل و تختم را به خانواده خودم فروختم و میبینمشون اما دلم برای خونه و وسایل زندگی كه اینهمه با دقت و وسواس خریده بودم حسابی تنگ میشه، راستی شنیده بودم كه امسال اصلا صفحات گرفتن وقت باز نمیشده اما نمیدونستم پذیرش دانشجو را انقدر كم كردن، خیلی عجیب و ترسناكه، ما كه ویزامون اخراگوست تموم میشه و دیگه اقدام نمیكنیم و با این حساب چاره ای جز موندن تو امریكا تا گرفتن گرین كارت نداریم. امیدوارم بقیه سفر هم بهت خوش بگذره و درجا ویزا را بگیری عزیزم
میشلچهارشنبه 9 تیر 1395 15:25
راستی اسمم یادم رفت.
پاسخ اسمان پندار : میشل جان حدس زدم خودت باشی، كامنتت را خوندم و حسابی همدردی كردم، جوابش را برات مینویسم میشل جان، خوب ایران خوش میگذره؟ چه حسی داری بعد از یكسال دوری
چهارشنبه 9 تیر 1395 15:24
سلام اسمان جان
نمیدونم كامنت من بهت میرسه یا نه، چون تا حالا دو تا از كامنتهای من تایید نشده فكر میكنم نمیرسه.
نگران نباش.. مگر ادم بدون مشكل هم داریم؟!
من فكر میكنم یه مقدار توجهت به نقاط منفی بیشتر شده تا مثبت، من همیشه هردو موقعیت تو رو به صورت برد برد دیدم، چه ایران و چه امریكا. اینكه هردو همزمان بشه خیلی عالیه ولی اگر یك طرف هم بشه بازهم خوبه و چیز زیادی رو از دست ندادی. شاید موفقیت بقیه به این علته كه اصلا تو ایران چیزی برای از دست دادن ندارن و همین باعث تمركز اهداف شون تو امریكا شده. من هم كلی مشكلات دارم و از خیلی از چیزها تو ایران گذشتم و خیلی هزینه دادم. اما واقعا خودم خجالت میكشم كه بگم چرا؟ چون همیشه دوست داشتم تو امریكا درس بخونم و حالا این موقعیت فراهم شده. مهاجرت كار اسونی نیست و به نظرم باید خیلی از خواسته ها و كمال گرایی ها رو كنار گذاشت به خاطرش. به نظرم الان فقط به اهداف كلی و مهم فكر كن و كوچیك ها رو یه مدت فراموش كن.
امیدوارم از رك گویی من نرنجی، همیشه خودت اونقدر سنحیده صحبت میكنی كه من واقعا حرفی برای گفتن ندارم، اما واقعیت اینكه ادم بدون مشكل نمیشه. فقط این روزها به بهانه انرژی مثبت همه جنبه های مثبت رو بیشتر نمایش میدن.
پاسخ اسمان پندار : سلاى میشل گلم راستش قبل از این كامنت چندوقت بود كامنتی ازت نداشتم احتمالا مشكل از میهن بلاگه، دیگه اینكه واقعا ممنون كه باهام روراستی و واقعیتها رامیگی، اره بقول تو ادم بدون مشكل نمیشه و من هم زیادی رو ضعفهام متمركز شدم، و حالا دلم میخواد مثبت باشم، و از طرفی درست و حسابی هم بتونم رشد كنم و تو حیطه شغلم موفق باشم. میشل گلم دقیقا میدونم كه چقدر هزینه و بهای رسیدن به ارزوت رادادی ، اصلا نگفته میفهممت چون خودم هم خیلی هزینه مادی و معنوی دارم میكنم، خیلی چیزها از دست دادیم تا به ارزوهامون برسیم، ارزوهایی كه الان ممكنه دیگه ارزو نباشه اما حالا كه تو این راهی امیدوارم روز بروز موفقتر و شادتر از قبل باشی و دوباره از نو وخیلی زود همه چیز را بسازی، به امید دیدار دوست خوبم
نوشته شده در : دوشنبه 14 تیر 1395
یتاپنجشنبه 31 تیر 1395 04:08
خیلی خیلی جالب بود یعنی برای اولین بار به این صراحت حرف های خودم رو از زبان کس دیگه ای شنیدم! و فکر میکردم تا قبل از این که من ایرادی دارم از بس همه از مزایا میگفتن و به نظر من عجیب بود حرف هاشون... دقیقا نظر شمارو تایید میکنم. تازه تو شرایطی که ادم نمیدونه چی پیش میاد در اینده و از فردای خودش تو یه جایی مثل ایران خبر نداره!!و شب میخابی و همه چی کن فیکون شده به نظرم ظلمه بچه بیاری!
من خودم شخصا حدود 3 ساله ازدواج کردم و وااااقعا لااقل تو این برهه از زمان تو خودم میبینم که هر گز بچه ای ندارم.
شادو خوشبخت باشی
پاسخ اسمان پندار : بیتای گلم میبخشید دیر جواب كامنت خوبت را دادم، اررره عزیزم واقعا بچه داری و قبول اینهمه مسئولیت تو اون دوره زمونه ای كه خودمون همیشه گرفتاریم و در حال بدو بدو خیلی دل و جرات یا شاید هم بهتره بگم انگیزه قوی میخواد، من كه فعلا هرچی به بچه ها و دردسرها و مسئولیتها فكر میكنم و اینده نامعلوم خودم ، این پروسه را بیشتر عقب می اندازم البته من ده سال از ازدواجم میگذره ولی هنوز هیچ انگیزه ای در خودم نمیبینم عزیزم امیدوارم زندگی ات روز بروز زیباترو شادتر باشه گلم
کامشینجمعه 25 تیر 1395 01:42
آسمونی جان
احتمالا می دونی نظر من در مورد بچه دار شدن چیه! حس مادری، عشق و همه زیبایی های دنیای مشترک بین دو زوج، بخشی از فریب طبیعته برای بقا. من که به غریزه مادری و حس بچه داشتن توجه نمی کنم. بودن رنج است و طبیعت و فرهنگ تمام تلاش خودشون را کرده اند که ما سوژه ها، ما آدم های تنها با وجود دانستن این رنج به فریب تکراری آن تن در بدهیم. من که گول نمی خورم علی الخصوص در این عالم آفت زده فعلی. بهتره بچه ها در دنیای قبل از این دنیا به حال خودشون بمونند. بیشتر بهشون خوش می گذره! این هم بچه بی صاخاب در دنیا هست چرا حس مادری مون را با کسی که به دامان این محنت گاه افتاده سیر نکنیم؟
پاسخ اسمان پندار : كامشین عزیز، كامل میفهمم چی میگی، در حقیقت راستین وسه زوج از دوستان متاهلم مثل شمافكر میكنند، یكی از اونها (خانم) كه حتی بعنوان شرط ازدواج این مساله را قرار داده كه هیچوقت بچه دار نشن، یكی دیگه( خانم) هم قویا نظر و استدلال تو را داره، همه همسن هستیم و كم سن هم نیستیم كه بازی كلمات بكنیم و قلبا نظر دیگه ای داشته باشیم خلاصه جدیدا هربار كه دور هم جمع میشیم یكجورهایی به این بحث میرسیم، متاسفانه یا خوشبختانه من هیچ حس و عشق مادری تاحالا نداشتم ولی متاسفانه و در كمال شرمندگی در مورد این مساله بشدت از منظرخودخواهانه نگاه میكنم ، باز هم میگم اصلا جای افتخار نداره كه بیان كنم ولی اگه بخوام صادق باشم به دو دلیل نظر مثبت در مورد بچه اوری دارم، اول ترس از حس پشیمونی رسیدن به سنی كه دیگه قادر نباشم و واقعا حسی در من زنده بشه وباید با این پشیمونی كنار بیام كه با شناختی كه از خودم دارم نمیتونم دوم تنهایی زمان پیری را دوست ندارم، واقعیت اینه كه تا الان تقریبا همه استدلالهای علیه نظرم را شنیدم ،ولی فكر كنم چون ترس یك عامل حسی هست هیچ استدلالی را نمیتونه قبول كنه.، از طرفی همون عامل خودخواهی نمیگذاره یك بی سرپرست را به فرزندی قبول كنم. دلیلش را بیان نمیكنم چون نظر منفی و زشت استدلالش هم منفی و غیر قابل قبوله، ممنونم از كامنتت و اینكه لطف كردی و دیدگاهت را برام نوشتی
فریداچهارشنبه 23 تیر 1395 07:35
سلام آسمانی جان
راستش فکر و تصور شما شبیه من و تمام دختران تحصیلکرده امروزی است که دیگه خیلی با سنتها پیوند نداریم اما مادر شدن و چه اوردن حس و توانایی است ذاتی که خدامند در وجود ما گذاشته و اگر نیاز طبیعی بشر به فرزند آوری نبود خیلی از انسانها در این کره خاکی اصلا بچه ای نداشتند پس دلیل ذاتی این قضیه بیشتر از دلیل عقلانی آن است اما قسمت مهم ماجرا به بعد از بچه دار شدن بر می گردد که همه مابا وجود سختی ها و مشقاتی که یک مادر تحصیلکرده شاغل و...دارد باز هم عاشق فرزندانمون هستیم و فکر نمیکنم کسی در این سایت یا حتی در دور و بر خودت پیدا بشه که از فرزند داشتن علی رغم تمام مشکلات پشیمان باشه
پاسخ اسمان پندار : فریدا جون سلام، چطوری عزیزم؟ كم پیدایی، ممنون از كامنت، بعد از خوندن كامنت تو و زری و بقیه دوستان، حالا فهمیدم كه بقول تو این مساله ذاتی هست و یا بقول زری باید اون حس و امادگی بیاد سراغم. البته تا حالا اثری از اثار این حس توی خودم ندیدم، حتی تا حد زیادی بچه گریزم اما امیدوارم این حس به موقع و با امادگی كامل سر وكله اش یكروزی پیدا بشه، البته خوشبختانه اصلا هیچ شكی به حس و محبت مادری و پدری بعد از اومدن بچه ندارم.
یادگاریسه شنبه 22 تیر 1395 21:01
آسمانی سلام من جزء خواننده های خاموش و صد البته تنبلت هستم. اما این پست مجبورم کرد روشن بشم...
ببین من اول از شرایطم بگم که من و البته همسرم قبلا دقیقا مث تو فکر میکردیم. یه ازدواج خوب و دلخواه داشتیم. با هم خونه ی دلخواه ساختیم. ادامه تحصیل دادیم. سفرهای خوب رفتیم. و بعد فکر کن چه اتفاقی افتاد.
دقیقا بعد از 7 سال، دیگه دل من هیچ کدوم از اینها رو نمیخواست. یه دفعه دلم از دیدن لباسها بچگونه غنج می رفت. هر جا یه دست کوچولو میدیم دلم میخواست تو دستم بگیرمش و منم داشته باشم.
به همین سادگی. من بچه میخواستم؛ یه موجود کوچولوی دوست داشتنی که بزرگ کنم و رشدش بدم. نه اینکه من خودم. یه چیزی تو وجودم ولم نمیکردم. هر چی سعی میکردم بی تفاوت باشم نمیشد. حتی این اواخر ویترین لباسهای بچگونه هم منو دلم رو به غنج میاورد و بعد شوهرم رو راضی کردم که بچه دار بشیم. اوایلش اصلا راضی نمیشد. اما بعد چون من براش مهم بودم قبول کرد. الان یه نی نی ناز و دوست داشتنی دارم که 10 ماهشه و زندگی من و همسرم رو از این رو به اون رو کرده.
ببین کوچولوی من قرار نیس کاری بکنه اما با هر لبخندش و هر مرحله از رشدش، انگار ما هم تازه تر و پر انرژی تر و شاداب تر میشیم. هر چند از بقیه پنهان میکنم اما اینجا باید بگم که حالا از اینکه دیر بچه دار شدیم افسوس میخورم. ما میتونستم زودتر ازاینا از این موجود لذت ببریم. و در عین حال با مسئولیت پذیری آینده اش رو تامین میکنیم. ضمن اینکه بچه قبل از اینکه بچه ی ما باشه بنده ی خدا و یا یه بخشی از روند طبیعت هس و تنها اگه خدا یا طبیعت بخوان، به وجود میاد؛ پس حتی اگه آدم بخواد و اقدام هم کنه تا اونا نخوان هیچ اتفاقی نمیافته.
بنابراین همه ی این احتمالات رو در نظر بگیر. همین که شاید یه روزی تو هم دلت یه موجود کوچولو بخواد و دیر باشه.
البته اینم یادت باشه که برای پدر و مادر شدن باید انعطاف پذیری فوق العاده زیادی داشته باشی و اگه نداری باید رو خودت کار کنی و ایجادش کنی، وگرنه هم تو اذیت میشه هم اون موجود ناز و دوست داشتنی. اینم اضافه کنم که اگه بچه میاری نباید هیچ کار مهم تری از اون، تو زندگی داشته باشی. وگرنه دیگه بچه، لذت نداره و بیشتر یه بار بد و کج و کوله و ناگریز هس رو دوش تو و زندگیت. و اگر مهم ترین کارت باشه، سراسر شادی و لذت و خوشحالی.
پاسخ اسمان پندار : سلام یادگاری جون،چقدر نوشتت شیرین بودو خیلی خیلی كامل. خیلی قلم شیرینی داری و حسابی از خوندن تجربه و حس و حال و نصیحتهات لذت بردم، امیدوارم من هم مثل تو بموقع و با همین حس زیبا و شیرین اماده بچه دار شدن بشم، الان بوضوح میفهمم كه من هنوز اماده بچه دارشدن نیستم ، حسی و حالی كه هنوز نیامده سراغم و از اون خیلی خیلی مهمترشرایط زندگیمون فعلا خیلی پیچیده هست ،اتمام درس و پیدا كردن كار و اجازه كارپیدا كردن راستین كه منوط به داشتن گرین كارت هست تو الویت زندگیمونه، و با این حساب با این شرایط اگه بچه دار بشیم یك بار كج و كوله میشه و دیگه لذتی نداره.یادگاری جون دوست خوبم دعا كن قبل از اینكه خیلی برای من دیر بشه شرایطمون روبراه بشه و بتونم بموقع از وجود یك بچه تو زندگیمون لذت ببرم، بازم ممنون از كامنت، بیشتر بنویس دوست خوب
حسین کاظمیسه شنبه 22 تیر 1395 18:11
سلام
هنوز پروانه تهران رو دارید و چه قیمتی روش گذاشتید؟
پاسخ اسمان پندار : سلام
چطور مگه؟ نه متاسفانه، به چندسال دیگه موكولش كردم.
رویاسه شنبه 22 تیر 1395 07:29
آسمون عزیز چرا کامنتهای من بدون اسم میاد؟
پاسخ اسمان پندار : سلام رویا جون، ااا كدومش مال تو بود؟ نمیدونم چرا. بهرحال برای گذاشتن كامنت، لازم نیست ادرس سایت یا ایمیل وارد كنی ، یك اسم ساده بنویسی كافیه.
زریشنبه 19 تیر 1395 15:14
آسمان جان دوتا سوال کرده بودی، اگر به اون حد از آمادگی نرسیدیم آیا درسته بچه داربشیم؟ ببین عزیزم مثل ازدواجه تو یه آمادگی را در خودت حس میکنی و تو یه مرحله ای فکر میکنی حاضری زیر بار تعهدات و مسوولیتهای زندگی زناشویی بری و حتی تا حدودی از آزادی های فردی ات بگذری. ببین انسان در نهانش موجود حسابگریه و بی دلیل زیر بار این تعهد نمیره. آیا برداشتی که از زندگی متأهلی داشتی با اونچه که بعدا در واقع دیدی کاملا عین هم بود؟ مطمئنا بعدا که در مسیر زندگی زناشویی قرار گرفتی مدام در حال تکمیل اون احساس اولیه هستی با اینکه الان دیگه نسبت به مثلا 5 سال پیش برداشتت از زندگی زناشویی فرق کرده ولی نمیتونی بگی اون موقع آمادگی نداشتم. ببین با همون میزان از رضایت و احساس آمادگی وارد فضای زندگی متاهلی شدی و روزبروز خودت رو احساست و برداشتت تأثیر گذاشتی و خلاصه منفعل نبودی. ببین آسمان جان ذات زندگی انسان همینه که همیشه جای تردید داره. مگر اینکه بعضی ها بدجور ذاتا عاشق یه چیزی باشند. بعضی ها هستن اصلا حاضرند مادر بشوند حتی بدون اینکه ازدواج کنند. خوب این آدم برا بچه دار شدن اندکی هم درگیر و دغدغه ی روانی نداره اما امثال ما که باید بمرور آمادگی اش را پیدا کنند مطمئنا حتی وقتی که تصمیم به باردار شدن هم میگیریم باز هم اندکی تردید باهامون هست اما بعدا خودمون هستیم که میتونیم اون فرآیند را تقویت کنیم. دقیقا مثل ازدواج کردن، دیدی بعضی ها را انگار دنیا اومدن که ازدواج کنن اصلا ذره ای هم تردید ندارند و عموما در سن های پایین ازدواج میکنن! خوب من برا ازدواجم هم همچین آدمی نبودم.
پاسخ اسمان پندار : زری عزیزم ممنونم كه انقدر كامل این مساله را باز كردی و توضیح دادی، چقدر خوب تردید را توضیح دادی ، باعث شدی واقعی بتونم این قضیه را ببینم ، كامنتهات را تا حالا چندباره خوندم و بازهم میخونم در واقع اونطور كه فهمیدم یك امادگی اولیه میخواد و بعد باید همه جوره برای كامل شدن این حس و امادگی تلاش كردو با تردیدها دست و پنجه نرم كرد، كلا كامنهای عالی تو و بقیه دوستان باعث شد كه شتابزده و بدون امادگی فقط برای اینكه دیر نشه بچه دار نشم ، شرایطی را مهیا كنم و مهمتر بگذارم به یك مقدار امادگی برسم ، احتمالا در سالهای اتی بارها این پست و كامنتها را بخونم . برام دعا كن كه شرایطم خیلی زود روبراه بشه و یكروزی تو اینده نزدیك بتونم از ثبات لذت ببرم و بعد وارد مرحله دیگه از زندگیم بشم:)
سه شنبه 15 تیر 1395 11:55
آسمون عزیز تو این زمینه کاملا باهات موافقم کاااملا.قبلا هم بهت گفتم بچه واقعا دردسره و به نظرم اصلا به سختیهاش نمی ارزه.اگر ازدواج خوب و عاطفی و منطقی داری نیازی نیست یه موجود دیگه های به این دنیا بیاری و خودت را وقف اون کنی آخرش هم هیچی .و بدا به حال اونهایی که تازه زندگی دو نفرشون هم خوب نیست تازه بچه دار هم میشن اصلا برام قابل درک نیست.آسمون جون به زندگیت بچسب و دنیا را بگرد و به علایق خودت برس همین .نیازی نیست خودت را به دردسر بندازی
پاسخ اسمان پندار : دوست گلم، راستین و بخشی از خودم هم مثل تو فكر میكنه و از قبول مسئولیت و بقول تو دردسر گریزونه، میدونی اما یك بخش دیگه ام میگه شاید بعدا كه زمانش بگذره پشیمون بشم، شاید موقعی كه تو روزمرگیهای زندگی افتادیم و نیاز بچه را احساس كردیم دیر باشه و یا شاید بچه دار بودن حس و حال فوق العاده ای داره كه به همه سختیها می ارزه و من بی بچه الان از دركش عاجزم، دوست خوبم دارم سعی میكنم این بخش از وجودم با این فكرها را قانع كنم
میشلسه شنبه 15 تیر 1395 10:13
من فكر میكنم اصلا تحمل اونهمه سختی تو راه یكطرفه رو ندارم. نمیتونم یك نگرانی دیگه و خیلی جدی رو به زندگیم اضافه كنم، اما همه سختی ها و نگرانی ها و گذشت ها رو میذارم به حساب مهر مادری كه قراره همه رو به یه چشم دیگه ببینه و نه تنها اذیت نشه كه لذت هم ببره.
اما میدونی اسمان من خودم رو خوب نمیدونم اما معمولی كه هستم. این همه ادم هم نسلهای ما دارن بچه دار میشن كه هنوز خودشون و همسرانشون به دلایل مالی و بیشتر تنبلی برای فرار از آشپزی و مسیولیتهای بچه داری، خونه پدر و مادرهاشون هستن، توجهی به چند تربیتی شدن و لوس شدن بچه از حضور بیش از حد تو خونه مادربزرگ و پدربزرگ ندارن، به تغذیه اش و از همه مهمتر اینكه بچه مفهوم خانواده رو با پدر و مادرش درك نمیكنه توجهی ندارن، همسرانشون رو از همون اول بارداری با ترك خونه به بهانه استراحت تو خونه مامان از دست میدن و ...اونوقت من معمولی كه مخالف این نحوه زندگی ام و فكر میكنم بچه داشته باشم از هیچ چیزی برای تربیتش و شعورش و شاد بودنش و زندگی زناشویی خودم دریغ نمیكنم، چرا نباید بچه دار شم. اتفاقا من به همه دوستانم كه هم فكر و سلیقه ایم میگم بچه دار شید، بذارید دنیا جای بهتری بشه وقتی میتونید پدر و مادر لایق و مسئولی باشید.
اما مهمترین دلیلم میدونی چیه؟ اینكه واقعا به بچه داشتن نیاز دارم، انگیزه قوی برای زندگی و بهتر بودن و اینكه یكی باشه كه اونقدر اهمیت داره كه به خاطرش به خودم اهمیت بدم و بهتر زندگی كنم. شاید خودخواهی باشه اما یه انگیزه قوی میخوام.
پاسخ اسمان پندار : میشل گلم مررسی از پاسخت، راستش كاملا در مورد اینكه بچه باید تو اغوش پدر و مادرش بزرگ بشه موافقم، الان بچه ها عملا دست مادربزرگها و پدربزرگها بزرگ میشن، اما از طرفی میدونم خودم هم احتمالا مجبور بشم بچه را از نوزادی تو مهد بگذارم كه با این هم مخالفم، واقعا مسیر یك طرفه سختی هست، خوشبختانه حالا حالا با وجود معذوریت سن نمیخوام زیر بار مسئولیت برم، میشل جون اون بخش اخرصحبتت را نفهمیدم اخه بنظرم حسی كه میگی خودخواهی نیست، راستش فكر میكنم خودخواه ادمی مثل من هست كه فكر میكنه هركاری كه برای بهتربودن هست را داره انجام میده. میشل جان خیلی خوبه كه این حس را داری. متاسفانه من واقعا انگیزه ای جز از دست رفتن زمان و پشیمونی بعدا را ندارم
زریدوشنبه 14 تیر 1395 15:20
ادامه: ببین اصلا تو از ذهنت حساب بچه را از شوهر جدا کن اینها هیچ ربطی به هم ندارند و اصلا حتی یه ذره هم نوع و مدل عشق و علاقه هاشون هم شبیه هم نیست. قرار نیست رابطه ی زناشویی به هیچ شکل جای رابطه ی والدین و فرزندی قرار بگیره و تو بخواهی اینها را با هم مقایسه کنی و یا برا همدیگه قرض بگیری اشان. تو اگر به مرحله ای و آمادگی ای برسی که بچه بخواهی اگر کاملترین عشق را از شوهرت بگیری باز هم ذهنت از بچه خالی نمیشه چون میفهمی که اون یه مدل دیگه است و هیچ دخلی به شوهر نداره.
جالبه برای من سوالی که همیشه بوده اینکه چرا من بچه ی دوم را بیارم؟ چرا یه بچه ای را که به دنیا اومده و در شرایط مناسبی نیست را سرپرستی نکنم و آینده اش را نسازم؟ حقیقتش تنها جوابی که دارم اینه که هنوز به اون حد از انسانیت و معرفت نرسیده ام.
پاسخ اسمان پندار : زری گلم اصلا نمیدونستم كه رابطه ما با بچه هامون چیزی ورای رابطه زناشویی میشه، ممنون كه گفتی، بااینحال همچنان برام سواله اگه به اون احساس امادگی نرسیم درسته بچه دار بشیم ؟اصلا این حس ذاتی هست یا براساس محیط و شرایطی كه اماده میكنیم پیش میاد؟ باز هم تبریك بابت كوچولوی دوم، واقعا با وجود چنین مادر فهمیده و بادركی یك بچه كمه، امیدوارم خودت و خانوادت همیشه سالم و شاد باشید
نوشته شده در : پنجشنبه 31 تیر 1395
No comments:
Post a Comment