آذر1393
مزخرف
» نوع مطلب : چكه چكه ،چرت و پرت نویسی ،
ایران غمگین اینجا هم غمگین.ایران خسته اینجا هم خسته. کلا زمانهای
شادی، امید، روزهای روشن بین روزهای تاریک ناامیدی و خستگی گم شده اند.میگن
ذاتی است.باشه ذاتی.پس چرا خیلی ازجوونهای این دوره زمونه ایرانی هم اینطورین؟ فکر
میکردم میام اینجا تموم میشه.اومدم اینجا بدتر شد وترس وحس ناامنی وزندگی
حداقلی هم بهش اضافه شد.یعنی یا این زندگی مزخرف هست یا زندگی من مزخرف هست یا من
ادم مزخرفی هستم.از این همه تلاش برای هیچی ووعده اینده دادن برای ظهور اتفاقهای
خوب خسته شده ام.اتفاقهای خوب شرطی.اتفاقهای خوب پیچیده شده در هزاربرگ ناامیدی و
غم. کاشکی میشد با یک دکمه یابایک حرکت همه چیز را عوض کرد. بگی این وضعیت را
نمیخوام و عوض میشد وبه یک صورت دیگه درمی اومد. اما زندگی این دکمه را ندارد و
فقط ناگزیری به جلو رفتن.عمیق و عمیقتر وبعد که زنگ عمرت به صدا در اومد
ببینی تنها تو منجلاب دور باطل زده ای. اره زندگی همینه .زندگی من اینه
و یا اینکه من اینم. درهرصورت نتیجه یکیه.
نوشته شده در : جمعه 28 آذر 1393 توسط : اسمان پندار.
بعدازامتحان
» نوع مطلب : روزها در
اون سر دنیا(سال اول) ،نگاه اول ،
چطوره که یکم روزانه نویسی کنم. تقریبا یکهفته ای هست که
امتحانها تموم شده. فکر میکنم هرسه را پاس کنم. البته احتمالا دوتاش را بانمره
بالای 80 اما درمورد درس اینداستریال مطمئن نیستم. نه اینکه براش کم کاری
کرده باشم، نه، با روش غافلگیری و سیستم نمره دهی استاد که تنها به
جواب نهایی صحیح فرمولها نمره میده نتونستم خوب رابطه برقرار کنم. یعنی
بهیچ عنوان خود فرمول و راه حل نمره نداره. بهرحال نتایج این هفته اعلام میشه و
اگرچه نسبت به بچه های شریفی وامیرکبیری و تهران و غیره و غیره سطح نمراتم بالا
نیست و متوسطه. اما هدف من فعلا نمره نیست و راضیم .بااینحال تو یک قسمتی از
وجودم همیشه احترام خاصی برای علم و موفقیتهای علمی قائل هستم. شاید هم یکروزی
وقتی کمی اسودگی خاطر پیدا کنم شروع به بالا رفتن از نردبان علمی هم بکنم.....اهان
بحث به اینجا رسید یک نکته هم این وسط بگم. همینطور که بارها گفتم رشته من
اینداستریال فارماسی هست که اسم علمیش فارماسیوتیکس میشه. رشته ای که در مورد
روشهای ساخت و فرمولاسیون داروها صحبت میکنه. البته شامل خیلی از شاخه های
درسی دیگه هم میتونه باشه اما اصلش مبحث
drug delivery هست. مثلا داروهای اسمزی ویا روکش قرصها و حلالیتهاشون و از این قر و
اطوارها. رشته بدی نیست. یعنی اینطور بگم بهش بیعلاقه نیستم اما بشدت صنعتی هست.
یکمدت کوتاهه دارم به تغییر رشته فکر میکنم. خوب تحقیق مفصلی نکردم و تصمیم
جدی هم نگرفتم. حالا رشته چی؟ فارماکولوژی. یکجورهایی رشته کاملا
ازمایشگاهی. بایکی از استادهاش صحبت کردم اجازه داد دوجلسه ای برم ازمایشگاهش. فقط
دوجلسه که دستم بیاد چطوریه و ایا علاقه واقعی دارم یا نه. ازم پرسید چرا
امتحانهای داروسازی را نمیگذرونی و بعنوان داروساز کار نمیکنی....خوب واقعیت اینه
که کار کردن بعنوان یک داروساز که عالیه و صددرصد روزی امتحانهاش را هم میدم. اما
تو این مورد که پرس و جو کردم امتحانهاش یک پروسه دوسه ساله هست و من دانشجو
فقط پنج ماه اجازه جدا بودن از محیط درس ودانشگاه را دارم و خود بخود
نمیشه.....خوب حالا برگردیم سر تحقیقات نصفه و نیمه تغییر رشته. تا اونجایی که من
تو یکی دو سایت دیدم فرصتهای شغلی برای رشته فارماسیوتیکس و دنبالش بیوتکنولوژی خوبه.
اما فارماکولوژی موقعیت شغلی کمتری داره. اما از اونطرف هم من به کارهای
ازمایشگاهی و فیزیولوژی و بیولوژی علاقمندم. چقدر لوژی شد خخخخ به زبون ساده تر
ازمایش کردن داروها رو موشهای زبون بسته برای توسعه علم دارویی .خوب فکر کنم این
ترم هم همین رشته خودم را بخونم تا ببینم نتیجه تافل و زبان چی میشه و بعد برای
ترم پاییز دیگه برنامه ریزی میکنم.حرف زبان شد. بگم خیلی کوچیک استارت زبان تافل
را هم زدم. بایدجدی تر روش کارکنم. باید، نسبت به ایران فرصت کمی برای اماده سازی
خودم دارم. اما احساس میکنم بااینکه خیلی از کلمات اکادمیک یادم رفته کلا سرعتم و
درک مطلبم بیشتر شده. امیدوارم تو این فرصت کم به سطح قابل قبولی برسه.....واز همه
مهمتر بحث پیدا کردن کار تو دانشگاه هست. چند جایی رزومه دادم. رزومم را هم خیلی
خوب نوشتم. تو این مدت دپارتمانها و دفترهای مختلفی تو دانشگاه سرزدم.خوب به
جز سه جا همه گفتن یا احتیاج نداریم.ظرفیت پره یا از دانشجوهای خودمون
میگیریم خود دانشکده داروسازی هم قربونش برم دیگه فوق فوله.این سه جاهم
گفتن باهات تماس میگیریم اما هنوز هیچ کدوم دعوت به مصاحبه نکردن.
بااینحال مرتب پیگیری میکنم تا موفق بشم یکیش را به نتیجه برسونم البته همچنان به
دفترهای دیگه هم سر میزنم.....لطفا لطفا یک کدوم زنگ بزنید برای مصاحبه و از من
خوشتون بیاد..........خوب بریم سراغ شما دوستان.بلطف شما دوستان ما با بچه
های ایرانی اینجا هم اشنا شدیم و اولین ملاقات این گروه هم هفته پیش وسط امتحانهای
من بود که راستین رفت و حسابی با همشون دوست شده.و این شنبه هم جشن شب یلدا خونه
یکی از بچه ها دعوتیم.هوورررااا مهمونی. من که دلم لک زده برای معاشرت وجمع
دوستانه.البته قبلا هم اون اوایل گفتم اصلا ادم موفقی تو پیدا کردن دوست
نیستم.یعنی نمیدونم شاید اولش خیلی اجتماعی بنظر برسم اما تو روابط دوبه دو
بشدت ناشی هستم و اخرش هم گند میزنم.....جالبه این جمع که اعضای فیس هستن تو
این مدت نه قراری داشتن نه دورهمی.حالا در عرض یکهفته گروه وایبری خودشون را درست
کردن و کلی باهم دوست شدن و ترتیب مهمونی و برنامه های مختلف را میدن.(یک پز کوچیک
بدم؟)خوب راستین هم تو این مساله نقش کوچیکی داشته :) .......بازم حرف دارم.اقا یا
بهتره بگم خانم ،ما این رنگ موهامون را خیلی دوست داریم .بعد من قبل از اومدن به
اینجا محض رضای خدا یکبار هم موهام را رنگ نکرده بودم.حالا مسایل دیگر بماند.حالا
اینجا بشدت با این رنگ کردن که صد البته مساله خیلی مهمی برای ما خانمها است مشکل
پیدا کردم.میگردم مسی ترین رنگ بازار را انتخاب میکنم بعد یک قهوه ای سوخته تحویلم
میدهد.شانس اوردم که فقط ریشه موهام را رنگ کردم وفعلا اصل رنگ مو تا حدی
پابرجاست:))....................بازم حرف بزنم؟؟؟؟؟؟خوب من که نه نشنیدم پس ادامه
میدم.....خوب همینطور که میدونید من الان در تعطیلات بسر می برم.بعد فکر
نکنید ملت کارمند اینجا هم یکماه تعطیل هستن یا مثل ماحداقل 10-13 روز.تا اونجایی
که باخبر شدم تعطیلات اینها درحد دوسه روز بیشتر نیست.کمی هم بستگی به شرکت داره
که این تعطیلات نهایتا تا یکهفته کش پیدا میکنه. میدونم ما هم تو ایران همه 13 روز
را تعطیل رسمی نیستیم اما دیگه خودمون هم بهتر میدونیم چقدر کار تو این روزها تق و
لقه وهرکی مرخصی بخواهد فوقش ازش میپرسن هفته اول یا دوم و بعد هم مرخصی در دست
راهی شمال هست.میشه بقیش را بعدا بگم؟؟؟؟
نوشته شده در : یکشنبه 23 آذر 1393 توسط : اسمان پندار.
تشکر ویژه
» نوع مطلب : چكه چكه ،زیباترین لحظات زندگی ،
تو پست قبلتر سر چندراهی بدی بودم. یکی از بدترین و سختترین لحظات زندگیم.
درمونده شده بودم و احتیاج به راهنمایی داشتم. واقعیت اینه که تو دنیای واقعی
ادمها اسم هم را میدونن اما از قلب هم بیخبرن. به کی میتونستم بگم؟! بفرض هم
که از همه نگرانیها ودغدغه ها میگفتم و راه حل و راهنمایی میخواستم ،مگه نه
اینکه رسم دنیای واقعی خالی کردن شونه از پذیرفتن مسئولیت هست. چه جوابی میگرفتم
جز اینکه (نمیدونم). اما اینجا فرق داره. ازتون کمک خواستم. از پریشونیم حرف زدم.
شنیدید. همدردی کردید و راهنماییم کردید. خیلی بیشتر از راهنمایی. چون از
درمیون گذاشتن هرچیزی که میدونستید و فکرمیکردید میتونه کمک کنه دریغ
نکردید و این برای من یک دنیا ارزش داره. پس میخوام همین جا از تک تک دوستانی که
محبت کردن ،لطف کردن و من را تو پیدا کردن مسیر زندگیم راهنمایی کردند تشکر کنم.
شلاله ، فرمولی، علی، کامشین، زری، ریحانه، شبنم، محبوب، فریدا،
دکاتیر جان دوستهای خوبم ممنونم. از صمیم قلب و ازته دل میگم دوستهای خوبم خیلی
خیلی ممنونم و ارزوی بهترینها را براتون دارم.
نوشته شده در : پنجشنبه 20 آذر 1393 توسط : اسمان پندار. نظرات(13) .
شبنم
چهارشنبه 26 آذر 1393 07:35
عزیزم...کاملا با دیدگاهت و در مورد دنیای مجازی موافقم اما شاید تو
دنیای واقعی هم بشه پیدا کرد ...نه ؟؟؟ مثل راستین خودت اما بهرحال ... یه حرفایی
شون هم باید تحمل کرد اما در کل اره...
من فقط کاملا درکتون میکنم و کار خاصی نکردم و فقط ارزوی بهترینها را براتون دارم.
دعام کنید...ممنون
پاسخ اسمان پندار : یكجورهایی تودنیای مجازی چون ادمها
میتونن بی تعارف وبی پرده حرف بزنن نظرات واضحتروصریحتره، نااشنا بودن باعث میشه
نظرخالصترباشه وجهت نگیره، راهنمایی گرفتن تودنیای واقعی برای مسایل كوچیك جواب
میده اما هرچی مساله مهمترواساسیترمیشه وطرف مقابل میفهمه چقدرمیتونه نظرش
تاثیرگزارباشه سعی میكنه كمترجواب مستقیم وصریحی بده وبیشتركلی گویی میكنه. ......
شبنم جان چیكاركردی، داری پذیرش جدید میگیری یا این مرحله را ردكردی؟برات ارزوی
موفقیت میكنم
فریدا
سه شنبه 25 آذر 1393 14:11
سلام عزیزم
ما که کاری نکردیم فقط اومدیم و کمی تسکین دادیم واقعا خیلی این دنیا بد شده که
دیگه ادمها نمی تونند به هم کمک کنند من که دلم می خواست حتی مادی بهت کمک کنم تا
فعلا کارت راه بیفته ولی خودم هم کارمندم و شرایطش را ندارم اما از دیدن انسانهای
مثبت و پر تلاش لذت می برم امیدوارم روزی نه چندان دور شما را شاد و خوشبخت با چند
تا بچه قدو نیم قد ببینم که دارید برای ما از روزانه هاتان می نویسید
پاسخ اسمان پندار : سلام فریدای عزیزم، ممنونم ازلطفت،
هرچندمنظورازكمك اصلا جنبه مادی نیست وراهنمایی وتوصیه خوب خیلی بهتروزیباترهم هست
وبرای همین من فكرمیكنم دوستانم بزرگترین كمك را به من كردن.فریداجان كلا من
معتقدم هنراون نیست كه بشینیم ومرتب ازایران برامون پول بفرستن. این شرط موفقیت
وپیشرفت نیست، كه حتی اگه برای سالیان سال هم من پس اندازداشته باشم اما نتونم
اینجازندگیم را بسازم ،ادم موفقی نیستم ودرست حركت نكردم. موفق باشی گلم
ریحانه
دوشنبه 24 آذر 1393 12:48
خو این بلاگفا بی تربیت چرا نمیذاره پست بذاری؟ :(
پاسخ اسمان پندار : امروز اجازه فرمودن :)
ریحانه
دوشنبه 24 آذر 1393 12:46
آسمان جون وظیفه م بود، اگه توی انتقال فکر، ایده و اطلاعات بهم کمک
نکنیم که دیگه واویلا. . حالا کمک های مادی ممکنه توی زندگی های امروزی سخت باشه
ولی کمک معنوی رو نباید از هم دریغ کنیم.
من که پاداش چند تا دونه کامنت ناقابل رو خیلی خوب گرفتم اونم دوستی ارزشمند با
شماست که خیلی بابتش خوشحالم.
امیدوارم بزودی مسیر زندگیت در شرایطی قرار بگیره که دلنگرانی نداشته باشی و همونی
باشه که میخوای. فراموش نکن روزهای سخت تجربه ی گرانبهایی که بعدها و به موقعش
خیلی بدردت میخوره.
پاسخ اسمان پندار : ریحانه گلم.دوست خوبم.نمیدونی چقدر
اطلاعات وراهنماییهات کمکم کرد و فوق العاده مفید بود.این محبتهات لطف و زیبایی
روح وفکرت را میرسونه و باعث افتخارمه که دوستی مثل تو دارم وازاین بابت خیلی خیلی
خوش شانسم وخوشحالم.بابت ارزوی قشنگت هم ممنونم.خداکنه.امیدوارم.(راستی نتیجه یکی
از راهنماییهات.مهمونی شب یلدایی هست که شنبه قراره بریم هوورااا)حالا کامل تو پست
مینویسم.بازهم بابت همه چیز ممنون ریحان مهربونم
میشل
دوشنبه 24 آذر 1393 08:23
ممنون آسمان عزیز
پاسخ اسمان پندار : خواهش میکنم.امروز بود امتحانت؟چطور
شد راضی هستی؟
سلام
یکشنبه 23 آذر 1393 20:50
سلام دوستهای خوبم دیشب یك پست بلندبالا ودرست وحسابی براتون نوشته
بودم همین كه دكمه ارسال رازدم پیام داداختلال درارسال ، حالا غیر اینكه پستم را
خورد. دیگه نمیتونم پست جدید هم بگذارم:(
Ali
جمعه 21 آذر 1393 00:24
سلام. از خدا میخوام همیشه همراه همسر و خانواده خوب و سالم و موفق
باشید.
پاسخ اسمان پندار : مرسی علی من هم ارزوی خوشبختی
وسلامتی وروزهای شادبرای شما دارم. همینطور برای تك تك دوستانمان وخودم
نمایش تصویری از Thanks Giving
» نوع مطلب : نگاه اول ،زشت وزیبا ،زیباترین لحظات زندگی ،
گفتم تا کریسمس نیومده و حال و هوا و وقت عکس گرفتن از دیدنیهای
اونموقع نرسیده براتون یک تعداد ار عکسهای رژه روز thanks
giving بگذارم و یک توضیح کوچیک بدم و خودم بپرم سر درس و اپلود عکسها را
بگذارم برای راستین.بنده خدا خبر نداره چه خوابی براش دیدم خخخخخخخ.
روز رژه بنا به تجربه قبلیمون از رژه هالووین تصمیم گرفتیم یکی
دوساعتی زودتر بریم تا یک جا برای دیدن پیدا کنیم .اخه سری پیش اونقدر شلوغ شده
بود که حتی نتونستیم نزدیک خیابون اصلی بشم.این رژه صبح بود وبرخلاف قبلی اکثرابا
بچه هاشون اومده بودن.هیجان من و راستین هم بعنوان دوتا بچه بزرگ چیزی از اونها کم
نداشت.کلا خوب بود وبچه ها حسابی لذت بردن و کیف کردن.یک خانواده با 4 تا بچه سمت
چپمون بودن و یکی با دوتا پسر کوچولو و یک نوزاد یکی دوماهه سمت راستمون. هوا خیلی
سرد بود و بااینکه کلی پوشیده بودیم حسابی یخ زدیم.من که از همت مادر سمت راستی با
اون بچه کوچیکش که عین یک جوجه بهش چسبیده بودوهمش خواب بود تعجب کردم. رژه هم
حسابی طولانی بود و اون اخر بچه بزرگها (خودم و راستین) بزور سرما را تحمل کردن و
رژه را تا اخر دیدن. در کل هالووینه باحالتر بود. همین! من رفتم سر درس. همیشه خوش
باشید.
نوشته شده در : پنجشنبه 13 آذر 1393 توسط : اسمان پندار. نظرات(12) .
ناصر
دوشنبه 24 آذر 1393 22:40
واقعا آدم در سی و هفت سالگی به آرامش می رسه؟ من همش فکر می کردم
آرامش مال پیریه! چقدر انتظارم از زندگی پایینه :دی
پاسخ اسمان پندار : مجید جان نگفتم که توسی و هفت سالگی
به ارامش میرسی! تو پیری هم شاید بازنشسته بشی اما ارامش؟؟؟؟؟من که چشمم اب
نمیخوره.اما برای مرحله بعد از پیری تضمینیه خخخخخخخ
فریدا
پنجشنبه 20 آذر 1393 13:17
سلام اسمان عزیز
عجب عکسهای قشنگی گذاشتی مرسی امیدوارم روزی شمانیز سر خوش و خوشحال در این جور
کارناولها شرکت کنین و برامون عکس بفرستی
پاسخ اسمان پندار : خواهش میکنم فریدا جون.اره فکر میکنم
یواش یواش باید فعالتر بشم.اووووم شاید هم یکروزی تو این کارناوالها شرکت کنم.دارم
فکر میکنم اونروز چه جور روزی هست؟من توکدوم قسمت این راه هستم.شاید هم بشه تو هر
قسمتی از مسیرم اتفاق بیفته اما حقیقتا دلم میخواد روزی باشه که به یک ثبات نسبی
رسیده باشم.و امیدوارم اونروز سال دیگه یا نهایت سال بعدش باشه.
پنجشنبه 20 آذر 1393 01:11
خوب بود :) این وقت این آدما که رژه میرن شغلشون چیه؟ :)) ینی مال چه
ارگانی میشن؟ شغلشون رژه رو هست؟ :)
پاسخ اسمان پندار : خخخخخخخخخ سری پیش كه مابرای هالووین
سرچ میكردیم جایی نوشته بوداگه مایل به شركت دررژه هستید ثبت نام كنید. اما كلا
فكر میكنم دودسته باشن یك دسته مردم عادی كه اموزش میبینن ویك دسته هم ازارگانها
وسازمانها. مثلا یك قسمت بزرگش مربوط به یم فروشگاه بزرگ بنام میسیس تو نیویوركه
كه اتفاقا من اصلا فروشگاهش را دوست ندارم. یا ازطرف اتشنشانها وپلیسها ودخترمدرسه
ای های چییرلیدرهم شركت كرده بودن. دركل عكسهاش خیلی بهتروقشنگترازخودمراسم بود:)
فندق
یکشنبه 16 آذر 1393 23:05
خیلی دوس دارم بشینم همه پست هارو بخونم اما درس دارم دم امتحانا هست
. اومدم روز دانشجو رو تبریک بگم . میدونی که امروز تو سرزمین اسلامی ما روز
دانشجو بوده
بعد امتحانا میام میخونم
پاسخ اسمان پندار : فندق عزیزتبریك توبمناسبت روز دانشجو
منرا یاد تقویم ایران ویك مناسبت كه تواذرماه بودوحسابی فراموش شده بودانداخت،
روزعقدما ١٦ اذربود وجالبه دیگران كه هیچی خودمون هم حسابش ازدستمون دررفته بود.
مرسی بابت تبریكت ، من هم این روز را به تو وهمه دانشجوها تبریك میگم وارزومیكنم
تك بتك دانشجوها ته ته همه زحماتشون به ارامش وشادی برسن
زنگ خطر
» نوع مطلب : چكه چكه ،
زنگ خطر وضعیت مالیمون به صدا دراومده. از دیشب که متوجه شدیم باوجود
اینکه جدیدا از ایران برامون پول فرستادن باز هم تا اخر ماه دیگه نیاز به پول
داریم فهمیدیم اوضاعمون خیلی خرابه. موضوع از این قراره که مخارج مادر مدت 4 ماه
یعنی تقریبا از اول شهریور تا اخر اذر که اخر دسامبر اینجا میشه 32 هزاردلار شده.
یعنی هزینه زندگی و یک ترم تحصیلی چیزی حدود 100 میلیون پامون اب خورده و خوب
بااین حساب حتی اگه تموم داروندارمون در ایران را هم پول نقد کنیم باز هم نمیتونم
این دوره مستر را تموم کنم تا برسه به مرحله کار یا اقدام برای پی اچ دی. یعنی
دیشب هبچ کدوم نمیتونستیم بخوابی. از صبح هم از شدت ترس و وحشت دست و دلم به هیچ کاری
نمیرود. تو این قضیه چند تا مورد دخیل بود. یکی براورد مالی دانشگاه و خودمون قبل
اومدن. دانشگاه براورد کرده بود که هزینه زندگی و دانشگاه یکسال تحصیلی یا بعبارتی
نه ماه حدود 51000 هست که از قرار ترمی 25000 دلار در میاد. خود ما هم چیزی در
همین حدود وکمتر تخمین زده بودیم اما در عمل این مبلغ رسیده به 32000 دلار. چرا؟
چون تقریبا ماهی 3000 دلار هزینه دانشگاه+1400 هزینه اجاره وماهی 600 دلار
هزینه زندگی داریم. که یااحتساب پول بنگاه و بیعانه خونه و خوابگاه ymca و بیمه دانشگاه این مبلغ گنده از توش بیرون اومد. ای داد بر ما.
واقعا نمیدونیم چیکار کنیم. از دیشب تاحالا هی فکر میکنیم ببینیم چیکار باید کرد
اما به جایی نرسیدیم. ماهنوز موفق به پیدا کردن کار نشدیم. هیچ کدوم. روی
اسیستنشیب هم نمیشه حساب باز کرد. چون تاحالا که موفق نبودم. فکر میکردم میتونم
بعد از یکی دوترم شرایط پی اچ دی را جور کنم. اونهم به این اسونیها نیست. در واقع
دوباره ایلتس میخواد حرفی با ایلتس دادن دوباره ندارم. اما در واقع پروسش یعنی
گرفتن پذیرش دوباره. بااین حساب باید از بین این راهها یکی را انتخاب کنیم.
1- همین الان قبل از پرداخت قسط سوم دانشگاه بزنیم به چاک و امریکا را
برای همیشه ترک کنیم.
2-ترم را تموم کنم و ترم بعد را مرخصی تحصیلی بگیرم و برگردیم ایران وتو
ایران دوباره ایلتس بدم و پذیرش برای پی اچ دی بگیرم.
3-این ترم را تموم کنم .ترم بعد هم پولش را جور کنیم و ببینیم تا اخر
سال تحصیلی میتونم اسیستنشیپ بگیرم یا راستین کار پیدا کنه.
4- شده حتی با وام و قرض و قوله و خلاصه در بدری مستر را تموم کنم.
5- برگردم ایران و پذیرش از دانشگاههای کانادا بگیرم.چون حداقل اونجا این
تضمین هست که بعد از تحصیل پی ار یا شهروندی موقت بهت بدن.
راستش هیچی بذهنمون نمیرسه. واقعا نمیدونیم چیکار کنیم. دلمون نمیخواد
برگردیم. اینهمه تلاش واخرش قرار باشه دست از پا درازتر برگردیم. نمیدونم چی بگم.
خسته ام . خسته شدم از بس برای این زندگی دست و پا زدم. دیگه کم اوردم.
نوشته شده در : یکشنبه 2 آذر 1393 توسط : اسمان پندار.
نظرات
فریدا
چهارشنبه 12 آذر 1393 14:22
سلام عزیزم مرسی که جواب کامنت قبلی ام را دادی ببخشید من وقت نکرده
بودم سر بزنم و کامنت بزارم اما امروز عکسهات را دیدم خیلی قشنگ بود ولی پست
امروزت دوباره کمی ناراحتم کرد از صمیم قلب دعا میکنم زودتر کار گیر بیاوری یا
همسرت جایی مشغول بشه به قول بعضی از دوستان امسال را باید کمی تحمل کنی و برای
تافل حتما اقدام کن امیدوارم موفق بشی عزیزم
پاسخ اسمان پندار : سلام فریدا جون ،امروز هم چندتا عكس
گذاشتم ،امیدوارم خوشت بیاد،وضعیت بیكاری ماكماكان ادامه داره اما بیشتربه ادامه
راه امیدوارشدیم وارزومیكنم برای ترم بعد كارپیدا كنیم. تصمیم دارم حتما امتحان
زبان هم بدم وخلاصه كج دارمریزجلوبریم ؛) مرسی ازكامنتت عزیزم
شبنم
سه شنبه 11 آذر 1393 10:04
آسمون جان. یه سوال ؟ به نظرت فاند باشه اما دانشگاه با رنک پایین تر
باشه بهتره؟؟؟ بعدا برای ماندن دردسر نمیشه؟؟؟ یا کار مناسب؟ ممنون
پاسخ اسمان پندار : شبنم جان ،گلم ببین به وضع مالی خودت
بستگی داره ،اگه پول هزینه تحصیلت را با احتساب بالا پایین رفتن قیمت دلارداری به
اومدن بدون فاند فكركن وگرنه اگه به امیداین هستی برم ببینم چی میشه فقط اذیت
میشی. من شخصا اگه برمیگشتم بدون فاند ازایران بیرون نمیومدم. اما درمورد بازاركار
وربطش به رنك اصلا مطمئن نیستم . اما فكر میكنم مسائلی مثل پرزنت كردن خوب وزبان
وسابقه كارهم تاثیرداشته باشه . موفق باشی گلم
زری
دوشنبه 10 آذر 1393 13:15
سلام اسمان جان! خوبی عزیزم؟ کامنتها و جوابهای تو رو خوندم خوشحالم
که ظاهرا از اون اضطراب اولیه ات کم شده. امیدوارم فعلا خوب بر کاری که باید انجام
بدی یعنی خوندن برا امتحاناتت تمرکز کنی و تااون موقع راه حل ها خودشون را بهت
نشون بدهند...........
پاسخ اسمان پندار : سلام زری عزیزم ممنونم ازاحوالپرسیت،
خیلی بهترم، امیددوای درد من هست وكمی امیدوارترهستم. دوهفته ای درگیرامتحانهای
پایان ترمم وتصمیم گرفتم توفاصله بین دوترم زبان بخونم وامتحان بدم. البته اینجا
چون حقیقتا باكسی حرف نمیزنم فكرنمیكنم اسپیكینگم تغییركرده باشه اما امیدوارم
لیسنینگ وریدینگم بهترشده باشه. دیگه همین زری جون .میخواهیم سعیمون را بكنیم
بمونیم امیدوارم روزگارخلاف اینرا بهمون تحمیل نكنه. دوستت دارم
ریحانه
شنبه 8 آذر 1393 19:27
اگه توی ایران به کسی وکالت دادی میتونی ازشون بخوای که ترجمه مدارک
رو ببرن دانشگاه تا توی پاکت پلپ کنن و بفرستن. خودت حتما بهتر مراحل کار رو
میدونی. برادرشوهر من برای ترنسفر احتمالی دو ـ سه تا پاکت پلمپ شده از مدارک ش رو
برد.
پاسخ اسمان پندار : برادرشوهرت چه فكرخوبی كرده. ما هم
به دوستهامون وكالت دادیم البته من شهرستان درس خوندم . یكی دوهفته گیرامتحانهای
پایان ترمم اما بعدش فرصت خوبی دارم برای كمی زبان خوندن وامتحان دادن واگه نتیجه
خوب باشه پذیرش دوباره. اوففف ریحانه جون چه مسیرسختی را برای مهاجرت انتخاب كردم.
جدی دلم برای یك نقطه ارامش واطمینان بدون نگرانی لك زده:)
ریحانه
شنبه 8 آذر 1393 12:04
اینم بگم که با توجه به اینکه همسرم تجربه هر دو امتحان زبان رو داره
گرفتن تافل ۸۵ به مراتب آسووووون تر از آیلتس ۶/۵ خیالت راحت باشه و برای اینکه خودت رو بسنجی سعی کن اولین تاریخ رزرو
کنی و تمرکز کن روی زبان و سعی کن روی اسپکینگ هم کار کنی. نمره زبان بالا میتونه
کمکت کنه تا از یه دانشگاه متوسط پذیرش همراه با کمک هزینه بگیری. همینقدر که
شهریه ت رو بدن و بتونی بری به یه ایالت ارزون تر هزینه زندگیت انقدری نمیشه. توی
بعضی ایالت ها میشه با ماهی ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ تا زندگی دانشجویی کرد. به تغییر رشته فکر کردی؟ نمیتونی از مرکز
مشاوره تحصیلی دانشگاه برای مشکلت مشاوره و راهنمایی بگیری؟
پاسخ اسمان پندار : ریحانه جونم واقعا وسوسه شدم
اینبارامتحان تافل بدم،البته قبلش حتماباید نمونه امتحانی را تست بزنم ببینم اصلا
درچه حد هستم.هفته دیگه وهفته بعدش امتحانهای فاینال من هست.این امتحانها تموم بشه
با خیال راحت میرم سراغ زبان وبعد پذیرش.متاسفانه بعضی دانشگاهها پذیرششون تو همین
دسامبر هست اما خوب باید سعیم را بكنم. درمورد تغییر رشته هم بگم من خیلی دلم
میخواست خودداروسازی را بخونم ،هم ارز كردن مدرك اونقدر سخته كه تقریبا
محاله،اینجا داروسازی مثل ایران شش ساله هست اما باارائه مدركم فقط دوسال
ودانشگاههای دیگه سه سال ازتحصیل كم میشه و خلاصه بخاطر سالهای طولانی وهزینه بالا
نشد.بقیه رشته های داروسازی هم تو هزینه باهم فرقی ندارن.اما بدنیست برم تقاضای
مشاوره بكنم وكلا راجع به مشكل پولیم حرف بزنم.مرسی ازتوصیت دوست خوبم
ریحانه
شنبه 8 آذر 1393 07:04
یه راه دیگه که بنظرم میرسه اینه که حتما با استادت مشکلت رو در میون
بذار. سعی کن قانعشون کنی. بگو هزینه ها با پیش بینیم جور در نیومده و خلاصه زبون
بریز و مداوم پیگیری کن تا فراموش نکنن. ازشون بخواه حتی در حد صحیح کردن برگه بهت
کار بدن.
بعد سرچ کن و اساتید رشته ت رو پیدا کن باهاشون مکاتبه کن اصلا هم نا امید نشو
شاید بتونی استادی پیدا کنی که بهت فاند بده و ترنسفر کنی یا حتی ازشون بخواه که
بهت کار بدن. میتونی از راه دور کار تحقیقاتی کنی و بابتش حقوق بگیری.
روی امتحانات حسابی تمرکز کن مطمئنن اگه نمره های تاپ بیاری خیلی راحتت تر میتونی
استادت رو برای فاند قانع کنی. معمولا دانشجوهایی که درسشون خوبه بعد از ترم های
اول میتونن روی وام یا فاند حساب کنن.
پاسخ اسمان پندار : راستش ازهمون روز اول مشكلم
رابااستاد فارماسیم كه استاداصلی هست درمیون گذوشتم ،وگفتم احتیاج به اسیستنشیپ
دارم كه گفت سال دیگه والان خیلیها تونوبتن. چندوقت پیش كه برای بارسوم پیشش رفتم
مودبانه گفت من دفعه اول هم بهت گفتم خیلیها تونوبتن وسال دیگه.خلاصه اب پاكی
راریخت رودستم،راستش اصلا مطمئن نیستم با اینهمه هندی اماده به خدمتبازبان انگلیسی
قوی والبته استادهای هندی بتونم اسیستنشیپ بگیرم ،بااینحال ه بعد ازگشتن زیادراه
تونوبت رفتن راهم پیدا كردم ورفتم تونوبت.همزمان دارم همه دفترها سرمیزنم ورزومه
پخش میكنم، خیلیهاشون میگن ما ازدانشجوهای خودمون میگیریم یا نمیخواهیم واین
حرفها،حتی چندروز پیش خوابگاه هم سرزدم كه كمی مثبت تربود.این ازدانشگاه
خودمون.درمورد دانشگاههای دیگه هم نظرت عالیه ،البته چون كارهای تحقیقاتی ما
ازمایشگاهیه قسمت كارازراه دوررا بعیدمیدونم ،اما مكاتبه را حتما
میكنم.ممنونم.درمورد راه حل اخرت ریحانه جونم بایدبگم شاگرد موفقی نبودم.فكر میكنم
نمره هام سی بشه.نه اینكه نخونده باشم ،نه.كمی مشكل زبان ،كمی گیج بازی واشنا
نبودن به سیستم اینها باعث شد امتحانهای اولم خوب نشه كه روامتحان نهایی تاثیر
كامل داره ،اما كاملا صحیح ودرست میگی ،فقط دوستت اسمان بچه باهوش وزرنگی
نیست.بازهم یك دنیا تشكر،میدونم كلمات نمیتونن كاملا مفهوم ممنون بودن رابرسونن
.خیلی دلم میخواست حضوری میدیدمت تا تشكر میكردم ،شایدهم یكروزی پیش بیاد.بهرحال
واقعا ممنونم
ریحانه
شنبه 8 آذر 1393 06:55
عزیزم به نظر من تافل امتحان بده، چون با تجربه ای که توی دوستان و
فامیل دیدم اکثر دانشگاه های امریکا نمره تافل میخوان. وقتی شما آیلتس ارائه میدید
اونو تبدیل به تافل میکنن و این باعث میشه نمره کمتری بگیری. من دقیق نمیدونم چطور
معادل سازی میشه ولی میدونم که حقت ضایع میشه. حتما یکبار تافل بده و اینم در نظر
داشته باش چون چند ماه در یک محیط آکادمیک انگلیسی زبان هستی مثل این میمونه که
این چند ماه تمرین زبان کرده باشی پس با اعتماد بنفس بالا هر چه سریع تر این
امتحان رو بده تا بهتر بتونی تصمیم بگیری. البته حتما تکنیک های امتحان تافل رو
تمرین کن.
پاسخ اسمان پندار : توچقدرخوبی ریحانه جان،خیلی خیلی خیلی
ممنونم كه اینطوردوستانه ودلسوزانه داری راهنماییم میكنی.امروز خودم هم داشتم
شرایط یك دانشگاه را میخوندم جالب بود تافل ٨٥ میخواست اما ایلتس ٦/٥ بود،من هم
فكرمیكنم نسبتا نمره تافلی كه میخوان كمتره.البته من هم اصلا باتافل اشنایی
ندارم.حیف كه این دانشگاه وقت ثبت نامش فقط تا ١٥ دسامبرهست تقریبا همزمان با
امتحاناتم وقضیه فقط نمره زبان نیست وركامندیشن های استادها هم هست. اما بااینحال
میخوام بیشترراجع بهش فكركنم ،فكركنم بشه نمره زبان رابعدا هم فرستاد بشرط كامل
بودن بقیه مدارك. امیدوارم فقط شرط فرستادن مدارك ازدانشگاه مقصدرانداشته باشن كه
عملا به ایران دسترسی ندارم..... میدونی ریحانه جان درسته كه چندماهه اینجام اما
متاسفانه تمرین اسپیكینگ نداشته ام ،خیلی كم پیش اومده كه حرف بزنم اونهم درحد
چندجمله ،اینجا اشتباه هم حرف بزنی منظورت را میگیرن وجواب میدن. بهرحال چاره ای
نیست وباید امتحان زبان را بدم وامیدوارم بتونم نمره خوبی بگیرم وبرای پذیرش اقدام
كنم.باز هم مرسی
ریحانه
جمعه 7 آذر 1393 11:49
از بچه ها توی اپلای ابرود حتما کمک بگیر. حتی از بچه های مهندسی بپرس
کسی از بچه های داروسازی رو توی شهرشون میشناسن یا نه. تا میتونی رابطه برقرار کن
و اطلاعات بگیر الان بزرگترین کمک رو میتونه همین روابط بهتون بکنه.
پاسخ اسمان پندار : ریحانه جان بازهم فكربكرت عالی بود،
البته قبلا كه تو اپلای پیام میذاشتم هیچ داروسازی پیدا نكردم .اماپرسیدن ازبچه
های مهندسی هم خیلی خوبیه .شانس بیارم یكیشون دوست یا اشنای داروساز داشته باشه.
برای دوست وبلگ نویسمون هم پیغام گذاشتم ومنتظرم .فكرمیكنم ایشون بتونن خیلی
راهنماییم بكنن وواقعا بازهم بابت معرفی وبلاگ ایشون ازت ممنونم ریحانه جان. فقط
میتونم دربرابر اینهمه محبتت تشكركنم وبگم ارزومیكنم همیشه وهمیشه خوشحال زندگی
كنی
شلاله
دوشنبه 3 آذر 1393 09:36
آسمان هر تصمیمی که میخوای بگیری گذشته رو از ذهنت بریز دور اینکه
تلاش کردی و نشد ها رو بریز دور فک کن اولین باره که اپلای کردی و الان به مشکل
برخوردی یادآوری اشتباهات و ناکامی های گذشته فقط روحت رو خراش میده و جلوی تصمیم
گیری صحیح رو میگیره الان موقع گریه کردن نیس اینطوری راستین رو هم که میگی
آرومتره نمیذاری بدونه چیکار کنه خدای نکرده مریضی لاعلاج نگرفتین که بگی دکترا
جوابت کردن و هیچ راه چاره ای نداره خودت 5 تا راه چاره نوشتی تازه تنها نیستی
همسرت همراهته
اینقدر خودت رو محکوم نکن
دست و پا نزن تو افکار منفی
آروم بگیر و با خودت مهربون باش
تازه شم اصلا لازم نیس جواب بدی یا حتی تایید کنی فقط چون نگرانت هستم اینا رو
نوشتم
خدا به همراهت باشه
شلاله
پاسخ اسمان پندار : راست میگی شلاله جان،اما تكون بدی
بود.عملا هیچی تغییرنكرده بود اما تكون بدی بودچون یكدفعه امیدمون راازدست
دادیم.هنوزهیچ تصمیم نگرفتیم.اما داریم سعی میكنیم واقعیت راقبول كنیم وبراش راه
چاره پیدا كنیم.دوست عزیزم دارم سعی میكنم به تك تك جملاتت عمل كنم،یكم سخته به
افكارمنفی فكرنكردن،چون اصلا به پیداكردن كارخوشبین نیستم،واقعا دانشگاه مزخرفیه
بااونهمه تعریف وتبلیغ كه ما ال هستیم وبل اما درعمل ولت میكنه به امان خدا وفقط
نگران پرداخت اقساط شهریه هست.بهرحال چه بخواهیم چه نخواهیم مجبوریم همین چندوقت
یك تصمیم بگیریم.اووووف چقدرسخته بی امیدی.ممنونم شلاله جان بابت كامنت زیباومفیدت
فرمولساز
یکشنبه 2 آذر 1393 22:52
هرکار بزرگی اولش سخته و باید از جایی که هیچ راهی نیست برای خودت
راهی بسازی بعدش که کارها روی روال افتاد دیگه از سختی گذشتی و میافتی توی
سرپایینی. بنظر من برگشتن همیشه هست پس خودتو نباز و سعی کن بگردی تا راهی پیدا کنی
که از این بحران بگذرید. مطمئنم اگه کمی آرامش پیدا کنی راهکارها پیداشون میشه.
تصمیم درست بنظرم تصمیمی است که هم عقل و هم دل آدم تاییدش کنند
پاسخ اسمان پندار : فرمولی این جملاتت خیلی ارامش
بخشه.میخوام روی كاغذبنویسم وبزنم جایی جلوچشمم چون شدیدابهشون احتیاج
دارم.نمیدونم چرا یكدفعه انقدرترسیدم وبشدت احساس ناامیدی وشكست میكنم.احتمالا
خستگی سالها تلاش اثربدی روم گذوشته كه با این معزل اینطوردرهم شكستم.كلا احساس
میكنم ازلحاظ روحی اون مقاومت وسرسختی راازدست دادم.امیدوارم تا چندروزدیگه
ارومتربشم ،یكی دوتا تنش كوچیك قبل اخرترم دارم وبعددرگیرامتحانات میشم.وامتحانات
كمك میكنه فكرم مشغول بشه.نمیدونم بعدش چی میشه اما امیدوارم این روزها زودترتموم
بشه......راستی هیچوقت تعریف درستی ازتصمیم درست نداشتم وهمیشه فكرمیكردم فرمول
بزرگی داره اما فرمولی عزیزم براش یك فرمول زیبا تعریف كرد.مهساجان ممنونم بابت
تموم كمكها وهمفكریهات
کامشین
یکشنبه 2 آذر 1393 20:32
دختر خوب از فکرت بیرون نمی ام....نگرانم کردی
لطفا هر تصمیمی که می گیری قبل از هر چیز سلامت فکری خودت و همسرت را در صدرش
بگذار. کاش حوصله داشتی که قد دو ساعت باهات حرف بزنم...
خونسردی و آرامشت را حفظ کن و اگر برات موثره توکل به خدا کن که هر چی پیش بیاد
برات خیر باشه.
تمام پوست لب پائینم را از فرط نگرانی کندم! خودخواهانه فکر می کنم تنها کسی باشم
که کاملا درکت می کنم!
پاسخ اسمان پندار : عزیزم كامشین جان،كامنت قبلیت راا
كامل وازته دل خوندم.میبخشید كه باعث ناراحتیت شدم .نمیدونم چرا انقدرخودم
راباختم.نمیدونم چرا یكهواینهمه كم اوردم،انگارخستگی قبلی بااین فشارروهم اومده
ویكدفعه منرا بهم ریخته،خوشبختانه راستین ارومه وداره فكر میكنه تا بهترین راه
ممكن راپیدا كنیم . میام وبلاگت وشماره تماسم را میذارم اما حقیقتش الان اونقدربهم
ریختم كه فقط .......یك چندروز دیگه كه ارومترشدم واگه وقت داشتی خوشحال میشم باهم
حرف بزنیم
شلاله
یکشنبه 2 آذر 1393 19:13
اگه بدونی چقدر نگرانت بود آسمان الان که کامنتها رو خوندم یه دنیا
خوشحال شدم یادته یه بار بهت گفته بودم امیدوارم یه کسایی رو خدا در مسیر زندگیت
قرار بده که که بهتون کمک فکری درست و حسابی بکنن
کامنت علی آقا رو خوندم که اینطوی کاربردی کمکتون کردن خیلی خوشحال شدم دستشون درد
نکنه و همین طور فرمولساز عزیز هم خیلی خوب گفتن و منم کاملا موافقم که برگشت
آخرین گزینه باشه براتون
منکه کمکی نتونستم بکنم ولی بازم ازت خواهش میکنم خودتون رو نبازین تا جایی که
میشه و میتونی تنها مرگ هست که راه چاره ای نداره
همین
شلاله
پاسخ اسمان پندار : شلاله جونم،عزیزم توچقدرمهربونی، من
خیلی خوش شانسم وخوشحالم كه دوستهای به این خوبی دارم ، اینجا دوستهام واقعی هستن،
كسانی كه میتونم راحت باهاشون حرف بزنم ودردودل كنم ومشكلاتم راباهاشون درمیون
بذارم ،دوستهایی كه دلسوزن بامحبتن وهركاری ازدستشون براومده برام كردن.همینجا
میگم ازتك تكتون ممنونمشلاله جونم ،دوست خوبم ازتوهم بخاطر اینكه با منی وهمدردم
هستی واقعا ممنونم.اینروزها خیلی ازلحاظ روحی داغونم وگریه هام تمومی نداره.بودنت
وكامنتهات واینكه میدونی میتونی باكسی صحبت كنی وازاحساساتت بگی خیلی كمك كننده
هست
kamshin
یکشنبه 2 آذر 1393 18:10
آسمونی جون اون نظر بی اسم مال منه! این هم بقیه اش
از قضاوت هیچ کس هم نترس. من هفته اولی که وارد دانشگاه شدم با وجود تامین مالی
نسبی تا مرز فروپاشی عصبی رفتم و نیمه مرده برگشتم. هنوز هم اگر شرایط یک ریزه بهم
بخوره همه چی را ول می کنم و برمی گردم. مهم خودت هستی و راستین. انشالله تصمیم
درست می گیری. راجع به کانادا هم روشن تر و بهتر فکر کن. یادت باشه مهاجرت امری
شخصی است و تعریف ها و توصیف های بقیه فقط در مورد خودشون صادقه. ما عمیقا در
مسئله مهاجرت مشکل فرهنگی داریم.
پاسخ اسمان پندار : كامشین عزیزم من قبلا فكرمیكردم
كارگرفتن تو دانشگاه راحت هست ورودرامدش حساب میكردم درموردكار جنرال هم خوشبینانه
فكرمیكردیم راحت گیر میادامامتاسفانه تودانشگاه ما فوق العاده به تعدادكم دستیاری
موجوده وخیلی رقابتی.مثلا كل دانشگاه باحدود ده دپارتمان فقط ١٦-٢٠ مورد دستیاری
برای ترم بعد هست كه هندیها هم شدیدا دنبالشن................خلاصه هنوز نتونستیم
تصمیم بگیریم.كامشین جان درمورد صفراقتصادی وصفرهویتی منظورت راخوب
میفهمم.متاسفانه ترس ازصفراقتصادی انقدربزرگه كه صفرهویتی رابرامون خیلی كمرنگ
كرده.ببین كامشین جان سوالی برام پیش اومده ،من اگه برگردم ایران میدونم درظرف ٧-٨
سال بازمیتونم به داشته های قبل ازامدنم برسم.اما درمورد اینجا اصلا اصلا مطمئن
نیستم ونمیدونم،طبق چیزهایی كه اینطرف اونطرف خوندم میدونم ترم چهارم مسترمیتونیم
برا اپی تی درخواست بدیم وواردبازاركاربشیم.حداقل حقوق داروسازصنعتی را هم ازتو
لیستها میشه دید،اما مااحتیاج به این داریم كه بدونیم چقدرعملی هست،یعنی
شدنیه؟اسون یا سخت؟باچه درصدی؟واینكه ایا بعد ازچندسال میتونم حداقل مساوی ایران
داشته بسازم یا نمیشه؟دونستن این مطلب كمك میكنه كه اگه قرارباشه قماركنیم سرهست
ونیستمون راحتترجلوبریم........ودقیقابااین نظرت كه موافقم كه مهاجرت برای هركس
میتونه متفاوت باشه،نگاهها فرق میكنه ومهمتربایددیدچی ازدست میدی وچی میگیریم.دركل
اگه شرایط مالی نبود اینجا را به ایران ترجیح میدادیم،اما متاسفانه هست ،فقط
امیدوارم شكستمون نده كه شدیدا میشكنم
یکشنبه 2 آذر 1393 18:09
آسمونی جون
می دونم در شرایطی هستی که نظر منفی شنیدن برات سخته. بنابراین بگذار فقط جنبه های
مثبت کارت را ببینیم.
موردی که از مرخصی تحصیلی گفته بودی از همه موارد منطقی تر به نظر میاد. من از
جزئیات برنامه دانشگاهتون خبر ندارم اما دستیار شدن در دانشگاه های کانادا از اول
در برنامه دانشجو ها هست که یک حداقلی را برای دانشجو فراهم میکنه. تعجب می کنم که
چرا این مورد در برنامه شما نیست. به خاطر همین واقعا سخته و نمی شه بدون اون
ادامه داد. برنامه من هم برای دستیاری ترم بعد معلوم نیست و دقیقا درکت می کنم.
اما اگر می خواهی برگردی و برای دکترای کانادا اقدام کنی، باید سه برابر اینکه
برای امریکا تحقیق کردی وقت بگذاری. اگر تصمیمت این شد بهم بگو. اما قبل از هر
کاری یک حساب بنیادی با خودت بکن. خودت به این نتیجه رسیده ای که زندگی در ایران
با همه بدی هاش یک سری مزایا داره. اگر برگردی فقط ضرر مالی کرده ای ولی یک عالم
تجربه به دست آورده ای. اگر بمونی باید دقیقا از صفر شروع کنی. نه فقط صفر مالی،
بلکه صفر هویتی. همه دردسرهای ما هم صفر هویتی است. ببین اگر با این عدد و این
هویت کنار میائی بمون. رک بهت بگم. کسی تو آمریکا از گرسنگی در نمی مونه. مشکل
ابراز هویته. هویت از مستاجر بودن شروع می شه و اوجش برای یک مهاجر مستاجر و شاغل
بودنه. فکر نکن کانادا هم بهتر از اینه. تو کانادا فقط وقتی صفر صفر شدی به شرط
مهاجر بودن و پی آر داشتن بهت حداقل زندگی می دهند که شرایط گرفتنش داستانی داره
برای خودش. یک بار یک مستند دیدم از کسانی که صفر اقنصادی بودند و واقعیت کانادائی
صفر شدن را لمس کرده بودند. هیج کدوم خوب نیست. می دونی تقصیر هیچ کدوم ما نیست که
مجبوریم برای رسیدن به هویت های تازه اینقدر سختی بکشیم. بنابراین نه خودت را
سرزنش کن نه راستین را. با شجاعت تصمیمت را بگیر و حتی اگر برگشتی با لبخند و خوشحالی
برگرد.
فرمولساز
یکشنبه 2 آذر 1393 12:48
سلام دوست خوبم. خیلی ناراحت شدم که شنیدم اینهمه به سختی برخوردید.
راستش به نظر من این هزینه های اضافی کاملا قابل پیش بینی بود و اگه قبلا از بچه
هایی که رفتند یا در فروم اپلای ابرود میپرسیدید اطلاعات دقیقتری بدست میاوردی.
مثلا به ما گفته بودند هزینه اجاره خونه مونترال 500 دلاره ولی بچه هایی که رفته
بودند گفتند زیر 700 حساب نکنید! همینطور در مورد مخارج به اصطلاح برج و غیره میشه
یک تصوری داشت. دولت کبک مثلا میگفت پول سه ماهتان را بیاورید که میشد 3000 دلار
برای فرد مجرد ولی خواهر من 8000 تا برد و وقتی مستقر شد گفت 5 ماه دوام میاره و
سریع رفت سر کار جنرال! بنظر من برگشتن آخرین راهتونه و هر وقت پولتون ته کشید
اونوقت یه بلیط بگیرید و برگردید ولی الان باید دید چکار میشه کرد. بنظرم باید سعی
کنید مستر را همانجا تمام کنید و بعدش اگه شد برای کانادا اقدام کنید. دانشگاه ها
معمولا وام می دهند از تمام امکاناتتون استفاده کنید کار جنرال هم درامد بدی نداره
امتحان کنید.
پاسخ اسمان پندار : سلام فرمولی جان ممنون كه
اومدی.فرمولی پس بنظرت به برگشتن بعنوان اخرین راه حل فكر كنیم ،وبنظرت بهتره
مسترراتموم كنم.راستش من كه خودم دیگه اصلا به تصمیم گیریهام اعتمادندارم،بنظرم
خیلی كور تصمیم گیری میكنم وتاحدزیادی احساسی، البته راستین هیچوقت نه مستقیم
دربرابر تصمیمهام نمیگه اما میگه بهتره بیشترفكر كنیم.درموردامریكا هم همینطوربود
اما من به ته ظرفیت روحیم رسیده بودم.الان اونهم همین نظررا داره ومیگه سعی كنیم
بمونیم.قراره تو این هفته من برم دانشگاه وببینم وامی به دانشجو اینترنشنال میدن
یانه.درمورد حذف شهریه كه جوابشون یك نه بود.درموردكارجنرال هم شایدیكی دوهفته اول
نظرمون منفی بود اما سریع به این نتیجه رسیدیم كه چاره ای نیست،وخیلی دنبالشیم اما
متاسفانه هنوز جایی كه نقدپول بده پیدا نكردیم.كلا فرمولی خیلی ترسیدیم.وسط راهیم
وبرگردیم هیچی مثل اول نیست ومسیرمون روبه جلوهم كه اینطوره............نظرت خیلی
خیلی كمك میكنه كه ترسهامون را جمع وجوركنیم ومحكمترجلو بریم
No comments:
Post a Comment