Saturday, December 12, 2020

 اردیبهشت 1394


رشته داروسازی

» نوع مطلب : اظهارفضل ،

بعضی از خواننده هام داروساز هستند و از اونجایی که من تو ایران داروسازی خوندم و اینجا هم داروسازی صنعتی میخونم سوالاتی برای مقایسه ایندو براشون پیش میاد. بهتر دیدم یک پست در این مورد بنویسم تا جوابگوی دوستان داروساز و غیر داروساز باشه. شاید بیشتر شما بدونید که داروسازی تو ایران یک دوره شش ساله بصورت پیوسته هست. یعنی تو ایران کارشناسی وکارشناسی ارشد داروسازی نداریم و این مدرک تو ایران دکتری حرفه ای  حساب میشود ومعادلش خارج از ایران pharm-d هست . داروسازی تو خیلی از کشورها مثلا امریکا و المان  مثل ایران بصورت شش ساله هست و همینطور که گفتم بعد از این شش سال مدرک فارم دی میگیری و دکتر داروساز نامیده میشی. خوب رشته داروسازی مثل هررشته پزشکی دیگه ای تخصصهای خودش را داره اما از اینجای قضیه سیر تخصص تو ایران و امریکا متفاوت میشه . ماجرا تو ایران به اینصورته که بعد از گرفتن مدرک داروسازی وقبولی در امتحانات تخصصی میتونیم در یکی از رشته های مدیسینال کمیستری(شیمی دارویی) فارماکوگنوزی( گیاهان دارویی) فارماکولوژی ،فارماسیوتیکس(داروسازی صنعتی) وکلینیکال فارماسی (داروسازی بالینی) ،داروسازی سنتی و خیلی رشته های تخصصی دیگه ادامه تحصیل بدهیم و مدرک دکتری تخصصی یا همون ph-d را بگیریم. حتی گاها میتونیم در رشته های غیر دارویی دیگه و درواقع علوم پایه ادامه تحصیل بدهیم و مدرک ph-d بگیریم . خوب تا اونجایی که من میدونم تو المان هم ظاهرا همین قضیه هست اما تو امریکا تا حد زیادی متفاوت میشه . رشته تخصصی کسی که مدرک داروسازی از امریکا گرفته کلینیکال هست. که خود این کلینیکال مثل رشته های پزشکی دسته بندی میشه. مثلا کودکان،غدد، گوارش و غیره. جالبه که این دوره تخصصی یکسال تا دوسال هست اما ورود بهش  درامریکا بشدت رقابتی و سخت میباشد. خوب حالا ممکنه سوال براتون پیش بیاد پس تکلیف بقیه رشته های تخصصی که ما تو ایران داریم چی میشه. جوابش اینه که بقیه رشته های تخصصی مثل فارماکولوژی ، مدیسینال کمیستری یا مثلا رشته خودم فارماسیوتیکس مثل بقیه رشته های غیر پزشکی شامل دوره های کارشناسی و کارشناسی ارشدو ph-d هستند. دوره ph-d هم 5 ساله است  و برای ورود بهش لازم نیست حتما مدرک فارم دی یا داروسازی گرفته باشیم بلکه اگه توی یکی از رشته های مربوط (related)مثلا بیوشیمی یا زیست شناسی یا شیمی هم کارشناسی ارشد گرفته باشید میتونید تو این رشته های تخصصی ادامه تحصیل بدهید. حالا میمونه بحث اینکه یک داروساز از ایران وارد امریکا میشه و میخواد با مدرکش کار کنه. خب اول از همه باید ببینیم این داروساز با چه نوع ویزایی وارد امریکا شده. فرض کنیم ایشون لاتاری گرین کارت قبول شدن یا با یک سیتیزن در اینجا ازدواج کردند و درکل اجازه کار دارند. خوب مدرک ایشون قابل قبول هست اما باید اجازه کار داروسازی یا به اصطلاح liecence یا پروانه کار اینجا را بگیرند و اینجاست که داستان شروع یشود و احتمالا دوستان اطلاعات بیشتری از من دارند. ماجرا به این صورت هست که دوستان برای گرفتن این پروانه 2-3 سال باید وقت بگذارند و سه دوره امتحان را پشت سر بگذرانند.FPGEE,NAPLEX,LAW ودوره اینترنشیپ هم هست. درضمن تافل با اسپیکینگ 26 و رایتینگ 24 و لیسنینگ و ریدینگ بالای 20 هم میخواد.اطلاعات من فقط در حد اسم امتحانها است و جز اسم اطلاعات بیشتری ندارم. میمونه دوستانی که با ویزاهای دیگه به اینجا سفر میکنن . مثلا دانشجویی مثل خودم. خب این فرد دانشجو چاره ای جز موندن رو ویزاش نداره. اگه فرضا ترک تحصیل کنه عملا ویزاش باطل میشه و باید خاک امریکا را ترک کنه. میمونه همزمان ادامه دادن این دو پروسه. خوب اینجا شخص باید هدف محکمی داشته باشد که تو رشته ای ادامه تحصیل بده که میدونه قصد نداره توش کار پیدا بکنه.و همزمان خودش را برای امتحانها هم اماده کنه.کلا اگه با ویزایی وارد خاک اینجا میشید که وقت ازاد برای درس خوندن ندارید و باید برحسب اون ویزا فعالیت و زندگی کنید ولی تمایل دارید بعنوان داروساز کار کنید باید الویت سنجی کنید و مدتی پروسه گذروندن امتحانها را عقب بیاندازید یا برحسب تواناییتون زندگیتون را برنامه ریزی کنید.

دوستهای گل داروساز و غیر داروسازم. من هرچی اطلاعات داشتم توی این پست نوشتم،اطلاعات بیشتری ندارم تا جوابگوی شما دوستهای عزیزم باشم.اما خوشحال میشم اگه شما اطلاعات بیشتری دارید اینجا بگذارید تا به اسم خودتون تو این پست بگذارم و این پست هرچه بیشتر کامل بشه. به امید موفقیت همه شما خواننده های خوبم

یادم اومد امروز سالگرد بازکردن این وبلاگ هم هست.تفاوت حس و حال امروزم با دوسال پیش که این وبلاگ را باز کردم زیاده. خوشحالم که زحماتم نتیجه داد و به بزرگترین ارزوی زندگیم رسیدم امیدوارم امروز شروعی برای رسیدن به بقیه ارزوهام باشه :)


نوشته شده در : چهارشنبه 2 اردیبهشت 1394 

مروهشنبه 6 بهمن 1397 14:45

سلام. من فوق لیسانس شیمی دارم. چه جوری میتونم واسه پی اچ دی داروسازی امریكا اقدام كنم؟

پاسخ اسمان پندار : مروه جون چه خوب كه پیغام عمومی هم دادی چون وبلاگ امكان جواب دادن به كامنتهای خصوصی را نداره. بنظرم كاملا ممكنه بشرط نمره تافل خوب ٩٠ به بالا دوم برای دانشگاهها اقدام میكنی و بعد هم شدی دانشجو پی اچ دی. البته ممكنه بعضی دانشگاهها معدل فول لیسانست و مقاله داشتن یا نداشتن را هم درنظر بگیرن كه اگه رزومه خوبی داشته باشی صد در صد كمك كننده هست. اطلاعات دیگه را میتونی از فروم اپلای ابرود و وبلاگ زیر اسمان خدا بگیری.

موفق باشی

fatemehدوشنبه 8 شهریور 1395 16:04

سلام.خب میشه توضیح بدبد اینو هم که برا تخصص فارماسیوتیکس مراحلش چه طور هست در آمریکا؟ باید مدرک داروسازی عمومی خودمون رو اونا تایید کنند به عنوان ارشد؟بعد چه امتحان هایی ؟ مرسییییییییییییی

پاسخ اسمان پندار : سلام فاطمه جان، بله باید تایید كنند ، من بیشتر از این اطلاعات ندارم هرچی بود نوشتم. خوااااهش

Royaشنبه 18 مهر 1394 11:08

سلام

من سال اخر داروسازی در ایران هستم.برای اینکه داروسازی بالینی ادمه تحصیل بدم چه راهی رو پیشنهاد میدید؟

با تشكر فراوان

پاسخ اسمان پندار : سلام خوش اومدید، اگه منظورتون تو ایرانه كه من اطلاعات كامل ندارم فقط فكر كنم باید مثل بقیه رشته ها امتحان دستیاری را بدید، اما اگه منظورتون امریكاست، باید بگم اول از همه باید راهی برای امریكا اومدن پیدا كنید چون هیچ ویزایی برای اینكه شما بیایید اینجا و امتحانهای معادل سازی و امتحان ورودی دستیاری را بدید وجودنداره. موفق باشی رویا جون

فچهارشنبه 15 مهر 1394 22:22

سلام کنکوری هستم به داروسازی علاقه زیادی دارم در این راه کمکم کنید با تشکر

پاسخ اسمان پندار : ف عزیز میبخشید از اینکه پیامت بدون پاسخ ثبت شد. من دیروز جواب کامنتت را دادم اما قبل از ثبت پرید. خوب بریم سراغ سوال شما دوست عزیز. اول از همه تبریک برای اینهمه علاقه و پشتکار. ف عریر کمک خواستی اما هیچی از شرایطت ننوشته ای. خوشحالم که میگی شاگرد اولی هستی. اگه درست خوبه. نگرانی را بگذار کنار و فقط و فقط درس بخون. هیچی مثل گرفتن رتبه خوب بتو کمک نمیکنه. یعنی باید اونقدر درست خوب باشه که رتبه ات زیر 1000 بشه. اگه با این رتبه خیلی فاصله داری. واقع بین باش. باور کن رشته هیچ کاری برای خوشبخت شدن و بد بخت شدن ادمها انجام نمیده. من کسی را میشناسم که رشته کتابداری قبول شده بود و الان پی اچ دی اش را امریکا میگذرونه. درسته که بحث علاقه هست. اما باید ببینی که این علاقه واقعی هست یا تحت تاثیر جامعه و محیط ایجاد شده. پس اگه میبینی که با رتبه مناسب فاصله داری تو رشته مرتبطی مثل شیمی هم میتونی موفق و خوشبخت و شاد باشی و دکتری شیمی بگیری. نگرانی را کنار بگذار. و اگه شاگرد اولی هستی فقط و فقط درس بخون در اینصورت مطمئنا میتونی به ارزوت برسی. برات ارزوی موفقیت دارم.

سجادجمعه 4 اردیبهشت 1394 10:16

تبریک میگم خانم دکتر

بهترینارو براتون میخوام، از صمیم قلبم، بهترین ها رو

پاسخ اسمان پندار : مرسی سجاد جان امیدوارم ، همینطوربرای شما. راستی میدونی تو امریكا دكترعمومی وجودندارد و پزشكهای خانواده درواقع یك تخصص دوساله را گذروندند

پایان ترم دو

» نوع مطلب : درس و مشق خارجکی ،

سلام دوستهای خوبم. اگه میبینید خبری ازم نیست بخاطر شروع امتحاناته. تا دوشنبه هفته دیگه سه تا امتحان و یک پروژه دارم. ّپروژه را با 4 تا از بچه های دیگه باید کار کنیم. به اصطلاح کار تیمی که برای اینها خیلی مهمه و باارزشه و کمکت میکنه که برای اینده کاری اماده بشیم. دوهفته هست داریم روش کار میکنیم. این هفته هم مطالب نهایی و نوشتن و چون فرصت نمیکنم تایپ نوشته ها را هم گذاشتم بعهده راستین. یعنی الان تو اون مرحله هستم که دیگه ظرفیتم از درس و مشق پرشده. بعد تازه هفته شروع شده. یعنی فردا که کلاس دارم . پروژه را باید چهارشنبه تحویل بدم. همون روز هم امتحان داروسازی صنعتی، پنجشنبه امتحان حساب دیفرانسیل و دوشنبه هم  امتحان فیزیکال فارماسی با کلی فرمول و مساله که روش کار نکردم. ورم کردم. پکیدم.... اوه من تو کار با ورد مبتدیم. این تابستون باید کلی ورد و اکسل و از این جور چیزها را کار کنم که جدی جدی اینجا نیازه. راستش همیشه از این جور برنامه ها بدم میومده وسراغش نمیرفتم اما انگار چاره ای نیست. من برم ادامه برنامه پکیدن. فعلا


نوشته شده در : یکشنبه 6 اردیبهشت 1394

بخرم نخرم؟

» نوع مطلب : غرانه ،درس و مشق خارجکی ،روزها در اون سر دنیا(سال اول) ،

سلام .حرف خاصی ندارم. امتحان و امتحان بازیه. دیروز پروژه را تحویل دادیم و شرش تموم شد. امتحانش را هم خوب دادم. امروز هم امتحان دارم. دیشب خانواده برادرم رسیدن ایران و حال و هوای خونه مامانی حسابی شاد شده. اونقدر هم سرشون شلوغه بزور گیرشون میارم دو کلمه حرف بزنیم. برادرم حسابی سوغاتی خریده.تقریبا برای همه فامیل و دوست و اشنا خرید کرده. حتی برای من و راستین که خودمون هم اینطرفیم. میگفت سفر اول بعد از مهاجرتشونه و دوست داشته دست پر برگرده. خوب من  هم بدم نمیومد این سفر برای اقوام خرید کنم. منظور از اقوام عمه و خاله و دخترخاله و اینهاست. اما حقیقتش اصلا نمیتونم و درست هم نیست از پول فروش خونه خرید کنم. از یکطرف هم احساس میکنم زشته به خاله ات برسی و بقول معروف یک هله پوک دستت نباشه. بیخیال بعدا راجع بهش فکر میکنم فعلا برم سر درس. چندساعت دیگه باید پاشم برم سر جلسه امتحان.... حال و هوای روحیم هم یکروز افتابی و یکروز بارونی. سه شنبه کلی دلم برای خودم و وضع زندگیم سوخت و گریه کردم. همش پیش خودم میپرسم یعنی کابوس این نوع زندگی یکروزی تموم میشه و باز صاحب خونه و زندگی میشم؟ بفکرم رسید یک عکس از وضع زندگیم برای شما بذارم بعد دیدم ادم که زشتیهای زندگیش را به تماشا نمیذاره .فقط راجع بهشون حرف میزنه و غر میزنه خخخخ. برم دیگه. ناهار هم ندارم.


نوشته شده در : پنجشنبه 10 اردیبهشت 1394


جمع کردن بساط سادگی

» نوع مطلب : خودشناسی ،

همیشه فکر میکردم با محبت بودن، بی غل و غش بودن، ساده بودن و صداقت داشتن یک ارزشه. اما جدیدا دارم به این نتیجه میرسم که این خصوصیات رفتاری زیاد هم ارزش نیست وباید عوض بشه.  مطمئنا منظورم اینجا نیست بلکه منظورم محیط واقعی و خارج از اینجاست. میدونید دوستان کلا از بچگی با این کلمه سیاست داشتن مشکل داشتم. وقتی مادرم محبت بیشتری را به پسرهاش میکرد و من نمیتونستم با خانوادم از راه درست ارتباط برقرار کنم خاله هام بهم میگفتن ایراد از خودته و باید با سیاست برخورد کنم. سیاست برای من بمعنی نقش بازی کردن بود. برای رسیدن به هدف برنامه ریزی کردن و قدم به قدم با فکر  و ذهن اطرافیان بازی کردن بود. چیزی که نمیخواستم بپذیرم حقیقته. و سالها درمقابل تغییر شخصیت مقاومت کردم. گاهی دوره ای بهتر عمل میکردم اما اکثرا همون اسمان صادق و ساده بودم. حالا که دارم خوب فکر میکنم میبینم صداقت باعث محبوبیت نمیشه. ادمهای دورو بر و حتی خانواده نزدیک جور دیگری از رفتار را ارج میگذارن. پس وقتشه عوض بشم. مثلا خودخاله هام یکیشون سراپا محبته و دیگری باسیاست. و جالبه اون با سیاسته محبوبتره(این مثال را برای خودم نوشتم تا مصممتر بشم)میدونم که تغییرات شدیدی نخواهم کرد. اما حداقل باید کمی از ساده بودن مطلق فاصله بگیرم. باید و باید قبل از هر حرفی و هر عملی فکر کنم. حتی حرفهای ساده بوی اهمیتی که با خواهرم رد و بدا میکنم. باید عوض شم. این را اینجا نوشتم تا یادم بمونه که قصد این تغییر را کرده ام. امیدوارم با گذشت زمان فراموش نکنم و ذره ذره این تغییر را تو خودم اجراکنم. مسلما این تغییر را تو این وبلاگ نخواهم داشت. چون اگه قرار باشه یکروزی نتونم حرفهای دلم را اینجا بنویسم ترجیح میدم بکل ننویسم.

دوستهای خوبم مرسی از کامنتهاتون. فرصت نکردم جوابهاش را بدم. تو دوسه روز اینده حتما جوابگو خواهم بود:)


نوشته شده در : شنبه 12 اردیبهشت 1394 

رها(زندگی من)پنجشنبه 17 اردیبهشت 1394 11:18

اسمان جان سلامومن این مدت حسابی درگیر بودم اما میخوندمت ارزو میکنم امتحاناتت به خوبی تمام شده باشه و سفر خوبی داشته باشی.میبوسمت

پاسخ اسمان پندار : رهاجان سلام عزیزم ، اره فكر میكنم خیلی وقته كامنت نذاشته بودی، رها یادم نمیاد وبلاگ داشتی یا نه؟ ای بابا امروز چقدر خنگ شدم، دارم بشدت فكر میكنم مشخصاتت را بیادبیارم یادم نمیاد، واقعا معذرت، میگردم تو كامنتهای قبل پیدات میكنم، بااینحال ممنون كه پیغام گذاشتی

سجاددوشنبه 14 اردیبهشت 1394 12:53

سلام خانم دکتر، همه اطرافیان من که واقعا دوسم دارن خیلی تا حالا به من گفتن بسته انقد سادگی و مثبت فکر کردن درباره هر کسی که یه کلمه بیشتر باش حرف نزدی، اما من همیشه از ساده بودنم لذت بردم، و اینکه در مقایسه با بقیه هم سن و سالام که آخر سیایتن هم بیشتر از زندگیم لذت میبرم، هم که اطرافیان خیلی بهترو با ارزش تری دارم


اما در کل، فکر کردن قبل از هر حرفو کاری خیلی کار پسندیده اینه، و شاید زیاد هم به ساده بودن یا با سیایت بودن ربطی نداشته باشه، البته شاید!

پاسخ اسمان پندار : سجادخوشحالم كه دوستهام هم مثل خودم طرفدارصداقت وسادگی هستند و باسیاست مخالفند،درضمن میدونی سجاد فكر میكنم زدی تو خال، فكر كردن قبل صحبت واقعا لازم وبجا هست اما بیشترمنظورم ازفكركردن سنجیدن اینكه این كلام گفته بشه یانه یا چطورگفته بشه بود كه بنظرم در اصل میشه همون باسیاست حرف زدن........ نمیدونم اما من هم یكزمانی ازسادگی بسیارلذت میبردم اما الان بعضی رفتارها اذیتم میكنه، واقعا نمیدونم علتش چیه ، همین الان دارم فكر میكنم شاید چون قبلا بخاطر شغلم اون احترام و ارج وقربی كه ذات انسان نیازداره را داشتم و الان باید با رفتار وشخصیتم بسازمش، نمیدونم مطمئن نیستم این دلیلش باشه همین الان بذهنم رسید وباید راجع بهش فكر كنم ، ممنونم از كامنت خوبت

میشلدوشنبه 14 اردیبهشت 1394 09:34

اسمان اون قضیه كار بیرون كمپس برای تمام f1 هایی كه توانایی پرداخت شهریه ندارن قابل اجراست. به كردینیتور اینترنشنالها حتما قبل اومدنت مراجعه كن. باید اپلای كنی براش. ٣٨٠ دلار فی داره و سه چهار ماهه نتیجه ش میاد. ١٢ ماه اعتبار داره و میتونی كار غیرمرتبط هم انجام بدی.

پاسخ اسمان پندار : میشل کاشکی امسال فهمیده بودم. مرسی عزیزم که این خبر را بمن هم دادی. امیدوارم هردومون سال دیگه کار تو دانشگاه پیداکنیم. اگه نشد یک کار خوب بیرون

زریدوشنبه 14 اردیبهشت 1394 07:13

عزیزم یعضی وقتها صداقت زیادی نشانه ی حماقت میشه. خوب من با این صداقت موافق نیستم ولی اگر قرر بشه سیاست داشتن فکر و ذکر تو را به خودش زیادی مشغول کنه و عملا تو لذت نبری نه به نظرم بی خیالش بشو. شنیدی میگند فلانی آب یا نون؟ قلبش را میخوره! خیلی سخته آدم مرز و حد اینها را معلوم کنه که تا چه حد خوبه وچقدر بده؟ اما هر جا هر جور دیدی راحتتر جواب میده و خودت اذیت نمیشه مخصوصا قلبا همون رفتار درسته. من که اینطور رفتار میکنم. نه من هم سیاست مدار نیستم ولی آدمهای با سیاست را زود تشخیص میدم.

پاسخ اسمان پندار : میدونم زری چی میگی. دقیقا ادمهای با سیاست خیلی مشخصن و بهمون نسبت ادمهای خوش قلب و صادق هم معلومن. اما اینطور نیست که همه ادمهای صادق وساده را دوست داشته باشن. بخصوص اونجا که صداقت رنگ سادگی به خودش میگیره. مسلما من هم نمی تونم تغییر بزرگی تو خودم ایجاد کنم. حتی نمیدونم میشه تغییر کوچیک ایجاد کرد؟ اما رفتار ادمها،اطرافیان موتور محرکی شده برای من که حداقل کمی عوض بشم. حداقل بعضی حرفها را نزنم.... میدونی زری تک تک جملاتت را قبول دارم غیر از جمله نون قلب.(باور کن خیلیها را میشناسم که قلبهای صاف و پاکی دارن اما تو زندگیشون خیلی سختی کشیدن) اما بقیه حرفهات را از دم قبول دارم.دربست.مشخص کردن حد و مرزو اینکه هرجوراحساس ارامش میکنیم همونطور رفتار کنیم.. مرسی از توصیه های خوبت

یکشنبه 13 اردیبهشت 1394 00:37

صاف بودن یعنی صادق بودن آسمونی و این صادق بودن باعث میشه دوروبرت خلوت بشه چون هیچ کس خوش نداره حقیقت رو بشنوه جز عده خیلی کم ...تصمیم درستی گرفتی ..راستش من هنوزم میخوام همون ادم گاگول همیشگی باشم البته دور از حضور شما ولی خب به بهای داشتن دوستای خیلی خیلی کم و داشتن انزوا ..مامان من همیشه صادق بوده و مینونم بگم تو عمرش جتی یه دروغ نگفته ولی پدرم همیشه سیاست داشته و متاسفانه تو جامعه امروزی ما اگه بخوای مثلا سرکارت بلایی سرت نیارن باید سیلست داشته باشی راستی جامعه امریکا چه طوریه ؟

پاسخ اسمان پندار : ممنونم دوست خوبم كه بااین دقت وتوجه برام كامنت گذاشتی. من خیلی شباهت به مادرشما دارم وخیلی بندرت پیش میاددروغ بگم، اما واقعیتی كه گفتی در مورد من هم هست، دوروبرادم خلوت میشه.... باید عوض شم، كه امیدوارم شدنی باشه یا حداقل متعادل بشم..... راستی دوست خوبم اسمت را ننوشتی ونمیتونم حدس بزنم كدوم خواننده گلم هستی..... جامعه نیویورك كاملا مولتی كالچر هست، من بیشتربا چینیها وهندیها برخورد داشتم، درمورد هندیها وبدجنسیشون همه مینالند و هرجا بری هندیها هستند. اینجا صداقت بیشتری وجوددارد با اینحال كماكان رابطه بازی و بدجنسی هم هست، البته بشدت كمتر، اما وجودداره


ارایشگاه و خرید در اینجا

» نوع مطلب : نگاه اول ،زشت وزیبا ،

سلام به دوستهای خوبم. چطور مطورین. فکر میکردم امتحانهام تموم میشه حسابی اینجا را پست بارون میکنم اما حقیقتش با دادن اخرین امتحان انرژی من هم ته کشید. تو این چند روزه اکثر اوقات دراز کشیده بودم و هلاک از گرما پنجاه بار فیس را چک میکردم هشتاد بار کندی کرش بازی میکردم. اینستاو تلگرام و وایبر هم هرکدام به میزان لازم.... دیروز همسر خونه بود ولی از اونجا که این پایین بودن انرزی مسری است هردو تا ساعت یک ظهر خوابیدیم. بعد لخ لخ کنان کمی وسایل را بسته بندی کردیم. بعد هم اونقدر  من شل ووارفته بودم و احساس خستگی میکردم که تصمیم گرفتیم بریم کمی مولتی ویتامین و اهن بخریم خلاصه عنق کنان  رفتیم خرید مولتی ویتامین که بجاش شکلات و خرت و پرت سوغاتی خریدیم. و بعد همونطور بی حس و حال و خسته برگشتیم خوابیدیم. الان که بهش فکر میکنم خندم میگیره که دیروز چرا ما هردومون اونقدر بی انرژی بودیم. امروز هم که همسر رفت سر کار و من دراز کش بودن را تا ساعت 5 عصر ادامه دادم. بعد از اونجا که باید چندتا جنس دیروز را عوض میکردم رفتم بیرون و الان سرحال و پرانرژی با خرید کلی شکلات دیگه برگشتم یعنی از دیروز تا حالا چیزی در حدود 120 دلار شکلات و خرت و پرت خوردنی خریدم. تازه قراره به هر خانواده یک بسته شکلات بدیم. ماشاله چرا انقدر زیادن؟؟  خوب براتون از چی بگم؟ اهان اول از دارو خانه های اینجا بگم. اینجا دو نوع داروخانه داره شخصی و زنجیره ای. که زنجیره ای ها واقعا بزرگن و خیلی زیادن .دارو هم فقط یک قسمت کوچیک فروششون هست. اینجا تقریبا همه چی در داروخانه هاشون عرضه میشه و فروشگاههای کاملا بزرگین. اجناس تو قفسه ها چیده شده و داروهای مکمل هم همینطور وشما خودتون انتخاب میکنید . یک قسمت کوچیک داروخانه هم مخصوص داروهای نسخه ای است که مثل داروخانه های خودمونه. البته من زیاد سمتش نرفتم و دقت نکردم اوضاع و احوال اون قسمت چطوره !علت هم داره چون بشدت دلم برای داروساز بودن تنگ میشه. اقا ما نمیخواهیم بریم کارخونه........خوب میخوام از یک بخش بسیار خوب و عالی خرید اینجا تعریف کنم. بچه ها اینجا بشدت پس دادن جنس و یا تعویض جنس اکی هست. یعنی یک چیزی میگم یک چیزی میشنوید. میرید خرید . هر چقدر دوست دارید موقع انتخاب جنس معطل میکنید ووسواس بخرج میدید. میخرید . می ایید خونه پشیمون میشید. خیلی را حت میرید پس میدید.یعنی دیگه از سرو کله زدن با فروشنده و بداخلاقی فروشنده های ایران خبری نیست. یک لذتی داره این طور خرید که خدا میدونه. اوایل بااینکه من میدونستم اینجا پس دادن مشکلی نداره کلی توضیح میدادم چرا جنس را نمیخوام. بعد دیدم بهیچ عنوان مهم نیست و کاملا عادیه اینجا. گاهی حتی چیزی را بااینکه مطمئن نیستم میخرم. میام خونه به راستین نشون میدم و بعد تصمیم میگیرم بردارم یا نه. حتی شنیدم بعضیها اینجا لباس میخرن . اون کاغذ اینهاش را نمیکنن . مهمونیشون را میرن و دوباره پس میدن. من هنوز به اون مرحله نرسیدم و البته فکر میکنم شخصا نتونم برسم. جالبه این برگشت دادن میتونه تا یکی دوماه بعد خرید هم باشه. فقط مهمه که فاکتورش را داشته باشیم. حفظ فاکتور حیاتیه. خوب از این هم گفتم از یک چیز دیگه هم بگم. بلللللللله  من چهارشنبه ارایشگاه هم رفتم. حالا چرا؟ یک مدت بود خواهرم بهم میگفت یک روش صافی مو تو ایران اومده بنام صافی ژاپنی و همیشگی هست. من هم تو اینستا هی میرفتم عکس خانمهای مو فرفری را میدیدم که موهاشون لخت و صاف میشد.هی دلم اب میشد. خلاصه خواهرم زنگ زد و برام قیمت پرسید یک میلیون و نیم. یک سرچ کردم دیدم همین روش اینجا هم وجود دارد یک سوم قیمت. یعنی قیمتها از 150 دلار شروع میشه تا نهایتا 400 دلار تو منهتن که بالا شهر اینجا حساب میشه. گشتم یک ارایشگاه هم تو محله خودمون پیدا کردم و چهارشنبه رفتم موهام را صاف کردم. حالا از ارایشگاههای اینجا بگم.من ارایشگاه متوسطی را انتخاب کردم. ظاهرخوبی هم داشت. باز هم تصور جهان اولی در مورد ارایشگاههای اینجا داشتم که حالا مواد را به ریشه نمیزنن که مبادا برای پوست مضر باشه و از این حرفها. دیدم نه خیلی راحت و فرز تند تند تمام موهام را مواد زد. موقع سشوار کردن هم یکی دوبار مثل همه ارایشگرهای ایرانی با باد گرم سرم را سوزوند که یک ساری گفت و کارش را ادامه داد. یکی دوبار هم دستش تو چشمم رفت و یکبار هم کلیپس را به گوشم زد که خودش از خنده غش کرد. حالا فکر نکنید ارایشگاه بدی رفته بودم. نه باور کنید ظاهر خیلی مرتبی داشت و مشتری هم خوب داشت یعنی تموم چهارساعتی که من اونجا بودم مشتری میرفت و میومد. خلاصه باز هم تصور غلط امریکای جهان اول و ایران جهان سومم بهم ریخت و دیدم اینجا هم مثل ایرانه و هیچ فرقی نیست. شاید حتی اگه ارایشگاه تو خیابون فرشته تهران برید خیلی خیلی بیشتر حس جهان اولی بکنید:) درضمن ارایشگرهای اینجا کمتر اداو اصول ارایشگرهای ایرانی را دارن. تو ایران اونقدر یک ارایشگر موقع کارکردن از خستگی میگه و کمرصاف میکنه و این پا اون پا میکنه که شما معذب میشی. اینجا این خانوم ارایشگر چینی 4ساعت تمام رو پا بود. یکذره از این ادااصولها نداشت ....و اما نتیجه کار هنوز معلوم نیست. فعلا بخاطر سشوار براشینگ حسابی صاف و لخت شده و تو این هوای خوب بهاری با کمی باد تا اسمونها میره و من حسابی کیف میکنم. اما تا 5 روز نباید موهام را بشورم و ببندم. ببینیم بعد شستن ایا همچنان صاف میمونه یا ایا ضدحال میخورم. ارایشگر ایرانی که میگه این صاف شدن ابدی هست و فقط ریشه موها ترمیم میشه. والا. ببینیم تا سه روز دیگه چه خبر میشه. اوه اوه راستی غیر پول صافی 14 دلار هم مالیاتش بود. خوب فردا هم جاتون خالی قراره با بچه های اینجا بریم پیک نیک منطقه هفت دریاچه . گفتن مایو هم بیارین بریم تو اب دریاچه من که بخاط موهام معذورم و باید حداکثر فاصله را با هر گونه ابی حفظ کنم اما فکر کنم روز خوبی میشه..... خوب پاشم مرغها را تو مواد بخوابونم. فردا بریم بقول خارجیها باربیکیو یا بقول خودمون کباب کنیم بزنیم برگ. جای همگی خالی:*


نوشته شده در : شنبه 19 اردیبهشت 1394 


روز زیبای تولد همسر و مکافاتهای اینروزها

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال اول) ،زشت وزیبا ،تولد ،

سلام به دوستهای گلم. احوالتون. 9 تا کامنت بابت پست قبلی مونده که هنوز جواب ندادم. از دستم شاکی نشید همش را خوندم و از خوندنشون لذت بردم. جواب هم حتما میدم. اما گفتم تا فرصت هست و من هم تو موودشم کمی باهم حرف بزنیم. براتون از شنبه بگم که واقعا پیک نیک خوبی شد. دریاچه هم بینهایت زیبا و خوش منظره. جای همتون خالی خیلی هم خوش گذشت. جالبه قبلا  که ایران بودیم از پیک نیک زیاد لذت نمیبردم و اونقدر درگیر حاشیه ها و چه و چه بودم که از منظره غافل میشدم . یعنی درواقع فکر کنم علتش عادت رفتاری اطرافیان باشه .اینطور بگم اینجا ساده میگیرن. هرکی خواست میاد هرکی نخواست نمیاد. هرکی هرغذایی که دوست داره میاره و همه چی قسمت میشه. یکی دوست داره برقصه یکی دوست داره بشینه. کسی از کسی نمیپرسه چرا ؟ و همین باعث میشه حس راحتی کنی.  هرکسی راحته هرجور که دوست داره رفتار کنه و زیر ذره بین نیستی. اما امان از ایران که یا نزدیکانت ارامشت را میگیرن یا ادمهای دورو بر با نگاههاشون......... از دیروز هم بگم. دیروز تولد همسری بود. همسر بشدت روی سن و سال و تاریخ تولدش حساسه. خیلی. یعنی وقتی ازش سنش را سوال میکنن واقعا معذب میشه. بهمون نسبت روز تولدش هم روزی نیست که شاد و سرحال باشه. خصوصا امسال که قرار بود عزیز دلم وارد یک سن خاص بشه و بشدت با این سن مشکل داره. برای همین دلم میخواست روز خوبی براش بسازم. خلاصه دیروز عصر یک تیپ خوشگل تابستونی زدم و باهمسر زدیم پیاده روی. کلی ازخیابون پنجم منهتن و برادوی را پیاده طی کردیم . کلی هم عکس با ساختمون فلت ایرون گرفتیم. و اخرشب هم رفتیم ب...ار خوبی تو تایم اسکوار و خلاصه شب قشنگی ساختیم. (تولدت مبارک عزیز من) خوب این هم خلاصه ای از انچه که گذشت. میدونید هوای اینجا واقعا جون میده برای پیاده روی و پیک نیک و تفریح. البته خیلیها میگن نیویورک بهار نداره و مستقیم از زمستون وارد تابستون میشید. و حسابی مینالن از گرما .بخصوص که خونه های اینجا نه کولر داره نه پنکه و با موندن تو خونه کاملا ابپز میشید اما بنظر من درعوض میشه رفت بیرون و از دیدن خیابونها و ادمها با تیپهای تابستونی خوشگل و رنگارنگشون لذت برد. یا همین الان دوستهامون تصمیم دارن هریکی دو هفته برنامه گشت و تفریح داشته باشن. مثل ابشار نیاگارا و فلان یکی ابشار و دریاچه و اتلانتیک سیتی که جایی هست مثل لاس وگاس اما نزدیک نیویورک و از این حرفها. ما که نیستیم اما امیدوارم بهشون خوش بگذره. یکم حرف و سخن تیکه تیکه شد اما خب بیخیال.

خوب این از بخش زیباییها . برسیم به بخش زشتیها. ما تا یکهفته دیگه داریم می اییم ایران تا اینجاش خیلی هم خوب اما واقعا مکافات داریم با صاحبخونه ها. راستش ما از سه ماه پیش اعلام کردیم قصد داریم بلند شیم و لطفا پول دوماه اجاره اخر را بگذارید کم پول دوماه رهن. ایشون هم بطور کامل مخالفت کردن. دوستان هم پیشنهاد دادن پول اجاره را ندین چون زودتر از موعد بلند میشید پول رهنتون را پس نمیدن . الان واقعا درگیر این قضیه هستیم و استرس براش داریم. دوسه بار همازشرکت مالک اپارتمان زنگ زدن. چرا اجاره نمیدید. گفتیم اخر ماه می میدیم. اما جدا استرس دارم چطور این قضیه حل میشه. جالبه یکی دونفر از بچه های اینجا پیشنهاد دادن بدون اینکه چیزی بگید خونه را تخلیه کنید. که من خودم بشدت از این کار میترسم.اما از طرفی نه میخوام یک قرون کمتر بدم نه یک قرون بیشتر از اجاره. امیدوارم ختم به خیر بشه و مجبور نشیم 1400 دلار جریمه بدیم. و اما یک مورد دیگه. این یکی واقعا وحشتناکه و راستش تاحالا جرات نکردیم به کسی بگیم حتی به خانواده امون. شما هم مثل یک دوست خوب راز نگه داری کنید. خوب حالا قضیه چیه. میدونید که اینجا خرید وفروش وسایل دست دوم کاملا عادی هست. همه میخرن و استفاده میکنن. اما از اونجا که ما کمی بدشانسیم. ظاهرا میز کوچیکی که  خیلی ارزون خریده بودیم مشکل ساس داشته و مدتی هست درگیر این مشکلیم. یعنی من شنیده بودم که ساس یا بدباگز بد مصیبتی هست اما حالا به معنای واقعی بیچارمون کرده. انقدر این حشره وحشتناکه که اگه کسی اینجا بفهمه دومتر ازت فاصله میگیره وواقعا زشته. متاسفانه بااینکه هفته ای یکبار من کل لباسها چه تمیز چه کثیف و حتی رختخوابها و همه چی. همه چی را میشورم اما مشکلمون حل نشده چون خونه های اینجا قدیمیه و پارکت کف خونه و  تموم فاصله دیوارو کف بازه و پر از شیاره. دوبار هم اومدن سم پاشی اما اصلا فایده نداشته. شاید هم بخاطر این باشه که تنها چیزی که نمیتونیم بشوریم فرشه . خلاصه دقیقا داریم از این وضعیت عذاب میکشیم. به هیچ احد الناسی هم نمیتونیم بگیم چون فکر میکنن حالا لباسهامون هم الوده است. درصورتی که تک تک وسایل ما توی دولایه کیسه بسته بندی شده. نمیدونید چقدر وحشت دارم که این حشره به خونه مادر من یا راستین منتقل بشه و بدبختشون کنه. یعنی برام کابوس شده. خلاصه شستن وچندلایه بسته بندی کردن وسایل کار اینروزهای ماشده. فقط میمونه فرش که اونرا هم میخوام کاملا بسته بندی کنم و تو یک قالیشویی تو تهران مهر و مومش را باز کنم. فقط امیدوارم این مشکل با رفتن ما از این خونه تموم بشه. خب این هم از روی زشت سکه. من دیگه برم. مواظب خودتون باشید دوستان.


نوشته شده در : چهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 

Aliپنجشنبه 31 اردیبهشت 1394 00:04

سلام. خداروشکر، ممنونم.

و ممنونم که به یاد ما هستید. شما لطف دارید.


نگران ساس‌ها نباشید.


پاسخ اسمان پندار : سلام ، مثل همیشه باملاحظه، دقیق و متین و اقا. فوق العاده ای علی جان. مرسی

کامشینپنجشنبه 24 اردیبهشت 1394 19:39

من تا به حال دوبار توسط حشرات موذی ناکار شده ام. راستش موضوع از ساس فراتره. یک چیزهای خاصی هستند. یک بار افتخار زیارت یکی شون را داشتم که تازه از سر سفره پا شده بود و داشت روی دستم راه می رفت. سیاه بود و کوچولو و اندازه سه برابر حجمش خون نوش جان کرده بود! بار اول تو یک هتل گزیده شدیم که تمام هزینه مون را پس دادند و تمام لباس هامون را شستند برای شب های باقیمانده هم فرستادنمون توی یک سوئیت! خلاصه که بد نگذشت. بار دوم خونه ای بود که تازه اجاره کرده بودیم و صاحبخانه چهار بار از سم پاش کمک خواست. اون هم شرط کرده بود که هر چی را من گفتم باید بریزید دور. اتفاقا دیروز تو دفترم موجود کوچولوئی را دیدم که شبیه به عنکبوت بود. بعد یک ریزه شک کردم که این چیه بهش که نزدیک شدم مثل علی ورجه شروع کرد پریدن و فرار کرد. نمی دونم چی بود. کاشکی موجود موذی نباشه. آسمونی جان. نگران نباش احتمالا انتقابشون نمی دهی. دو سه هفته جای خاراندن ها باقی می مونه بعد می شه خاطره!

من تازه باید با هزار پاهای ترسناک سر و کله بزنم! امان از خانه های اجاره ای و صاحب خانه های بد!

پاسخ اسمان پندار : کامشین کامنتت را که میخوندم هم از لحن نوشتنت خندم گرفته بود هم دقیقا میفهمیدم چی میگی و دلم برای جفتمون حسابی سوخت. اخ اخ ما که دوسه هفته طول کشید تا بفهمیم چی به چیه و اینها چی هستند. بعد الان شاید یکماهه که شبی یکی دوبار بیدار میشیم تمام رختخواب را میگردیم. اصلا قیافشون را تصور هم میکنم مو به تنم راست میشه. صاحبخونه برای ما دوبار سم پاش اورد اما انگار نه انگار همون شبش سرو کلشون پیدا میشد. برای همین خودمون دست بکارشدیم واسپری میخریم میزنیم. بهتر شده. اما هنوز ریشه کن نشدن. از طرفی حرف و نقل با صاحبخونه هم داریم. خیلی نمیخواهیم تو این حال و هوا این را هم اضافه کنیم. جالبه که سرایدار تعجب میکنه میگه شما تاحالا دوبار سم پاشی داشتید و هنوز مشکل دارید!!! و ما فکر کردیم شاید چون فرش داریم مشکل از خودمونه...... باز هم دارم کامنتت را میخونم (قسمت حشره علی ورجه:)))) فکر کنم اون ککه. نه؟ خدا به دادجفتمون برسه. هزار پا هم ما اوایل یکی دوتا مرده پیداکردیم اما خوشبختانه مشکلمون در حد همون جنازه باقی موند. فکر کنم سم پاشی که برای سوسک میکنن رو اونها تاثیر داره.اما کاملا باهات موافقم که امان از خانه های اجاره ای و امان از این مسیر طولانی و سختی که ما خودمون را الوده اش کردیم.

سیلوئتچهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 19:35

وای آسمان جان خیلی برات ناراحت شدم. اصلا خجالت نکش که این یه چیز کاملا عادیه متاسفانه بین اینا. بچه هاشونم تو مدرسه سرشونو همیشه برای لایس(شپش) چک میکنن و معمولا هم بچه های کوچیک تو مدرسه میگیرن.

من خودمم چندسال پیش رفته بودم اسکی و چکمه هامونو گذاشته بودم تو کلبه و چون اونجا هم محیط نمدار و مرطوب بود از همونجا بدباگزو با خودمون بردیم تو خونه مامان بیجاره ام. واقعا عذاب کشیدیم چند ماه. ولی بهت بگم که وظیفه منیجمنت ساختمونه که بیان سمپاشی کنن وگرنه کل ساختمونو برمیداره. به همسایه هاتون حتی بگو چون اوناهم میترسن و به منیجمنت فشار میارن برای اوردن سمپاش حرفه ای. چون اینا دفعه های اول ممکنه برای اینکه کمتر پول بدن سمپاش الکی و معمولی بیارن. با اون مدل سمپاشی نمیره و فقط پدر شما در میاد هربار باید خونه رو تخلیه کنین و لباسا و ملافه هارو بشورین و اخرشم هیچی به هیچی. خونه مامان من دو دفعه اخر که سمپاش حرفه ای اوردن واقعا با بقیه دفعه ها فرق داشت و سر دو روز تاثیرشو دیدیم. خلاصه اصلا درین مورد شل نگیر خواهشا. واقعا موجودات نفرت انگیزی هستن و بدتر ازون جای زخم و خارششه. امیدوارم از شرشون خلاص شی زودتر.

پاسخ اسمان پندار : سیلوئت عزیزم چقدرخوب دركمون كردی وچه مساله جالبی را مطرح كردی، واقعا ساس پیداكردن باعث خجالتمون شده اوایل راستین تومحل كاربه همكارامریكاییش گفته فكر كنم خونه ما ساس پیدا شده، میگه طرف كناردست من ایستاده بود یكهو دومترپرید عقب. فكر كنم ازاین ببعد با این تجربه سخت ، ما هم همچین واكنشی را باشنیدن اسم بدباگز نشون بدیم؛( واااای بنده خدامامانت چقدر باید اذیت شده باشن تا ازشرشون راحت شده باشن چون كاملا ما هم همین مراحل را داشتیم ، ما دوبارسمپاشی داشتیم. كه اصلا و ابدا هیچ تاثیری نداشت. غیرازاون خودمون هم هرشب تمام خونه را اسپری الكل میزدیم، جدیدا هم خودمون سم خریدیم و هرروز تمام شیارها را اسپری میزنیم، ازشستشو هم نگو كه دیگه نو وكهنه اونقدر شسته شده همه كهنه شده، دیگه چندوقتی هم هست تو همون لاندری پكشون میكنیم تا بعدا كه ازاینجا رفتیم بازكنیم، اما من نمیدونستم سمپاشی خوب یا بدهم هست. چون سوپر با تعجب میگفت شما دوبارسمپاشی كردین و هنوزمیگین ساس دارین، من دیگه پیش خودم گفتم حتما مشكل بخاطرفرش هست كه نمیتونیم بشوریم، هرچند كركهای این فرش خیلی كوتاه و من مدام اون چرم پشتش را الكل میزدم، اما حالا بخاطر راهنمایی های خیلی خوبت سیلوئت جان فهمیدم بهتره ازشون درخواست كنیم سمپاش بهترمیارن، البته راستین میگه این یكهفته باقیمونده را هم دوام بیاریم تا برگردیم ایران.اما من بدجورازشون وحشت دارم ویكهفته برام كلی هست.بازهم مرسی ازاینكه لطف كردی و ازتجربه خیلی خوبت برام گفتی

فریداچهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 11:09

سلام عزیزم

تولد همسر مبارک امیدوارم 120 ساله بشن ایشون و در کنار هم روزگار خوبی را سپری کنید

اینکه گفتی خونه های اونجا کولر نداره یعنی چی؟ پس تابستون چی کار میکنن؟ واقعا خیلی سخته تحمل این شرایط و بعد در مورد اون ساس که گفتی واقعا وحشتناکه نمیشه اون میز را دور بیندازه و کل خونه را پاکسازی کنی یا اصلا از اونجا جابجا بشی؟

پاسخ اسمان پندار : سلام فریدای عزیز ومهربونم. ممنونم از ارزوی قشنگت. نمیدونم واقعا چرا خونه هاشون کولر نداره. شاید چون همشون بینهایت قدیمیه. اینجا هواش گرم و کمی شرجی هست. و کولر و پنکه لازم میشه. برای همین خودشون پنکه یا بندرت کولر هم میخرن. اما در کل فریدا جان برعکس ظاهر بسیار زیبای خونه هاشون داخل خونه هاشون به مفت نمی ارزه و فاجعه است. در مورد ساس هم خدمت دوست گلم بگم. اول که میز را خریدیم متوجه نشدیم. بعد از چندهفته دست راستین را نیش زده بودن. هرچی بهش گفتم این نیش حشره هست میگفت نه من الرژی دارم و بخاطر اونه. خلاصه جدی نگرفتیم تا اینکه دیدیم هر صبح که بیدار میشیم بدنش را زدن و کم کم برای من هم اتفاق افتاد و تا بفهمیم این نیش کدوم حشره هست طول کشید و به این حال افتادیم. الان تا یکهفته دیگه کلا از این خونه میریم. تو این مدت خودمون هم مرتب سم میزنیم و خیلی کم شدن. بدبختی اینه که اصلا تو روز روشن دیده نمیشن. فقط تو شبها مثل دراکولا از باریکترین درزها و شیارها کف خونه و دیوارها میان بیرون.البته فکر نکن مثل فیلمها یک لشگر میریزه بیرون:))) در حد شبی دوسه تا هستند. اما گاهی هم نمیبینیمشون و تو خواب حسابمون را میرسن. وای خودم دارم تعریف میکنم. خودم هم وحشت میکنم. خلاصه خیلی تجربه بد و سخت و ترسناکی بود

بهارکچهارشنبه 23 اردیبهشت 1394 10:25

سلام. تولد همسرتون هم مبارک. راستش امسال منم تولد غمباری داشتم.چون به یه سری اهداف از پیش تعیین شده نرسیم و برای همین به هیشکی نگفتم تولدمه. ولی مگه همراه اول و موسسه های مختلف گذاشتن؟ از صبح پیام دادن تا ظهر. بعدم که ۲۴ ساعت مکالمه رایگان دادن و منم مجبور شدم اعلام کردم. ولی حتی اندکی از غم و اندوهم کم نشد. عاخه چرا همین تجربه الان رو بیست سال پیش نداشتم که این همه ضرر نکنم.

وای پیاده روی... مخصوصا با کفش راحت. خداروشکر اونهمه سختی کشیدین اقلا مناظر خوب خوب داریبن و میتونین لذت ببرین و مشکلات رو فراموش کنین. آفرین که در هر فرصتی میزنین به خیابون که خوش باشین.

یه دوست های کلاسی دارم خدای مهربونی و معرفت. یه روز دیدم خیلی پکر وافسرده است و موهای پسرش رو هم کوتاه کوتاه کرده. اومد برام بگه که موهای پسره شپش گذاشته زد زیر گریه... چقدر بهش خندیدم و گفتم بابا اصلا مهم نیست بالاخره رفع میشه. اونم جزو طبیعته دیگه... اجتناب ناپذیره...

پاسخ اسمان پندار : بهارک عزیزم تولدت مبارک باشه خانم گل و مهربون. ایراد نداره دوست جون. در عوض نگاه کن ببین چه چیزهایی بدست اوردی. کلا ادمها مرتب عوض میشن. گاهی میبینی خواسته و ارزوی پنج سال پیشت دیگه برات مهم نیست. هیچوقت هم حسرت پشت سر را نخور و فقط لذت زندگی را ببر. (ببین کی داره به کی نصیحت میکنه:))) میدونی بهارک جون ما اینجا ماشین نداریم. در کل تو نیویورک بخاطر ترافیکها و درعوض سیستم متروی بزرگش مردم ترجیح میدن ماشین نخرن. و خلاصه پیاده روی جزیی از زندگی ماشده. خوشبختانه بقول تو اونقدر خیابونها و مناظرش خوشگل هست که از پیاده روی لذت ببریم...... اخ اخ اخ دقیقا حال و روز دوستت را درک میکنم. خیلی بده. و خیلی وضعیت خجالت اور و ناراحت کننده ای هست.

اخرین پست امسال از اینجا

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال اول) ،شمارش معکوس ،

به به احوال دوستان؟ خوبید خوشید؟ چطور مطورید؟ فکر میکنم این اخرین پست امسالم از این سرزمین باشه. سالش نه شمسی حساب میشه نه قمری. یکجورهایی سال درسی و یا مهاجرتیه. تو این مدت هم اتفاق خاصی نیافتاده. وسایل واش یواش داره جمع میشه. بخشی که قراره اینجا بمونه رفته یک انبار. اون یکی بخش هم داره اماده میشه برای بازگشت. فقط پدرمون در اومد بخاطر بسته بندی. همه چیز حتی کفشها یکدور شسته شده با حرارت بالای خشک کن خشک شده . همونجا تو لاندری تو دوسه لایه کیسه پک شده. که کیسه اخر قبل از زفتن تو چمدون دور انداخته میشه محض احتیاط. لایه خارجی چمدونها هم تاحالا چندبار سمپاشی شده و تا شنبه دوسه دست دیگه سمپاشی میشه. یعنی اگه این دراکولاها بیان ایران . دیگه باید جلوشون تعظیم کرد.... دیگه اینکه همین الان راستین رفت دفتر صاحبخونه که بگه اقا جون ما یک قرون بیشتر از مبلغ اجاره نمیدیم. جالبه که یکی دوتا از دوستان میگفتن حتی لازم نیست به صاحبخونه بگید دارید میرید . همینطوری برید. حتی یکیشون که سیتیزن اینجاست این حرف را میزد. اما ما سال اول بازی داریم در میاریم و گفتیم بگیم ببینیم حرف حسابش چیه. امیدوارم راستین خیلی اذیت نشه و قضیه به خیر و خوشی تموم بشه. .... راجع به خودم بگم که ذوق و شوق خاصی برای برگشت ندارم و خوشبختانه دلتنگ هم نشدم. اما حسابی به این سفر به ایران نیاز دارم. احساس میکنم قبل از وارد شدن تو یک دور نفسگیر تلاش و کار سخت احتیاج دارم کمی خستگی از روحم درکنم. بااینحال میدونم این سه ماه مثل برق و باد میگذره و سریع روزی میرسه که داریم کارهای برگشت را میکنیم. نننننننه. دلم میخواد طولانی بشه. ..... راستی از اونجاییکه که امسال ما خونه  و جاو مکانی از خودمون نداریم. فکر کنم کمی بساط وبلاگنویسی تق و لق بشه. اخه بهیچ وجه نمیخوام خانوادم از وجود این وبلاگ خبرداربشن. البته شاید هم این اتفاق نیافته و طبق معمول پستها یکی بعد یکی بره هوا... معلوم نیست خلاصه. بهرحال اگه دیر به دیر اپ کردم همین جا عذرخواهی من را قبول کنید . جای دوری هم نرید سریع برمیگردم. ...... نمرات این ترمم هم دوتا 100 کامل یاA گرفتم اما یکی دیگش B شد که معدل را کشوند پایین(ضدحال) سال دیگه هم که حسابی سنگین. غیر از درسهای ترم میخوام حتی اگه داخل دانشگاه کار پیدا نکردم برم بیرون کار کنم. هم کمک خرج هست هم کمک زبان و هم اینکه قبل از پایان ترم سوم یک امتحان جامع داریم از کل درسهای این سه ترم. که یعنی سال دیگه به اندازه سوزن انداختن هم وقت ازاد ندارم. اما خب لازمه مسیری هست که انتخاب کردم. پیشنهاد راستین اینه که مستر رابگیرم و وارد بازار کار بشم. و بجای اینکه سه سال دیگه هم وقت بذارم پی اچ دی بخونم . این وقت را بذارم امتحانات داروسازی را بدم. تو این 3-4 سال هم اونقدر زبانم خوب شده که نمره تافل مورد نیاز امتحانات داروسازی را بگیرم. فکر میکنم ایده اش بد نباشه. اخه برای این رشته داروسازی صنعتی فقط تو ایالتهای خاصی راحت میشه کار پیدا کرد. مثلا تجمع کارخونه ها اکثرا نیوجرسی هست. اما خود  داروسازی که شغل مورد علاقه من هم هست.هم حقوق خوبی داره هم کار براش خیلی فراوونه. البته یک برتری رشته الانم به داروسازی داره و اون اینه که هرچی سابقه کار و سن بالاتر میره مزیت هست اما داروخانه داران مایل به جذب انرژی های جوون هستند. خوب حالا تا سال دیگه باید بیشتر تحقیق کنم. برای امروز هم تصمیم داریم بستن ساکها را تقریبا کامل کنیم و اگه فرصت بشه و صاحبخونه ضد حال نشده باشه بریم باغ وحش برانکس که ظاهرا جز بزرگترینها است و دیدنیه. خوب من دیگه بساط حرف را ببندم. روز خوش دوستان. به امید داشتن سالی متفاوت و بینظیر همراه با موفقیت و شادکامی برای همگیمون


نوشته شده در : چهارشنبه 30 اردیبهشت 1394 

fandoghشنبه 9 خرداد 1394 21:18

خوب عزیزم تو که میدونی من 15 سال بیشتر ندارم

پاسخ اسمان پندار : میدونم میدونم

فریداپنجشنبه 7 خرداد 1394 07:27

سلام عزیزم

به وطن خوش آمدی زود بیا برامون تعریف کن از سفر و اینکه تا کی میمونی؟

پاسخ اسمان پندار : فریداجان، مرسی گلم، تا اول شهریور هستم، اما حتما بایدیك برنامه كاری چیزی جوركنم، هنوز یكهفته نشده كف كردم :)))

میشلشنبه 2 خرداد 1394 06:52

زود برگرد و اوضاع مرتب شد خبر بده كه كارت دارم

پاسخ اسمان پندار : میشل جون زودزود میام اما كارم داری الان هم درخدمتم

زریپنجشنبه 31 اردیبهشت 1394 23:40

ای ول، آفرین خیلی خوب کردی که سعی ات را برای معدل کردی. آسمان جان اگر میموندی و این مدت چند ماه رو کار میکردی منظورم کار معمولی و بیرون دانشگاه است، بهتر نبود؟ مخصوصا اینکه راستین هم کار داره. در هر صورت چه آمریکا و چه ایران برات آرزوی موفقیت و دل خوش میکنم.

پاسخ اسمان پندار : زری جونم. عزیزم. مرسی. تو دانشگاه که اینها خیلی به معدل اهمیت میدن. فکر میکنم برای رزومه و اینها هم مهم باشه. برای همین این ترم سعیم را کردم. البته به درس هم بستگی داره و ظاهرا با اینکه اصلا به محاسبات علاقه ندارم تو این جور درسها خوبم. زری جون مرسی از اینکه حواست بهم هست و پیشنهادبه این خوب میدی. راستش قبلا درموردش فکرکرده بودیم. میدونی اجاره های اینجا خیلی سنگینه و شغلهای هردوی ما جنرال میشد. تازه من هنوز بی شغلم. البته فرصتهای اینترنشیپ هست که حقوقهاش بالاتره. اما تاهفته پیش که با چندتا بچه های کلاس حرف زدم هنوز کسی موفق به گرفتن شغل اینترنشیپی نشده بود. تو ایران ما خرج خونه و خوردو خوراک نداریم. میتونیم کمی هم کار کنیم. درضمن لازم داریم کارهای مربوط به فروش خونه را انجام بدهیم و با پول کافی برای ترم بعد برگردیم. خلاصه دیدیم ایران هزینه هامون کمتره و واجبه که یک سفر هم داشته باشیم. باز هم ممنونم از این پیشنهاد خوبت زری جونم

No comments:

Post a Comment

 سلام این وبلاگ آرشیویست از وبلاگ قبلی من mennomen.mihanblog.com اما مطالب جدید رو در بلاگ اسکای منتشر خواهم کرد لطفا اونجا سربزنید!  ممنونم...