دی 1394
نوشته شده در : جمعه 4 دی 1394
تبریک برای گرفتن سوشال و کردیت کارت،میدونم که در آیندهای نه چندان دور از این مینویسی که کارت اقامت دائم رو گرفتی و امیدوارم هر چیز که بهترین هست برات رقم بخوره.شاد باشی بانو.
پاسخ اسمان پندار : كامنتت اسم نداره و دارم به مغزم فشارمیارم كه بانوتكه كلام كدوم خواننده دوست داشتنیم بود؛) درهرحال مرسی عزیزم، امیدوارم واقعا همین اتفاق بیافته،خود همین كارتها جز لیست ارزوهای كوچیك پارسالم بود كه واقعی شد وحالا غیر اون سلامتی و خوشبختی كه همه میخوان ارزوهام گرین كارت وپول زیاد هست، امین برای ارزوی قشنگت
نوشته شده در : پنجشنبه 10 دی 1394
فریدایکشنبه 13 دی 1394 10:58
سفر بخیر عزیزم
امیدوارم با دل خوش و امید مضاعف برگردی!
پاسخ اسمان پندار : مرسی فریدای گلم، امیدوارم
جمعه 11 دی 1394 21:55
آسمونی جان
واقعا که خسته نباشی از این همه زحمتی که کشیدی و الحمدلله که نتیجه اش را هم گرفتی. دست راستت بر سر ما! خیلی خوشحالم که این ترم برات به خوبی گذشت و روزگار خوبی در نیویورک داشتی. بهت تبریک میگم. مطمئن باش هر مسیری را که انتخاب کنی موفقی.
پاسخ اسمان پندار : مرررسی عزیزم، امیدوارم ارزوهای همه امون براورده بشه و حداقل برای زحمتی كه میكشیم جواب بگیریم، برام دعا كن این مرحله مهم زندگیم بخوبی تموم بشه
شلالهجمعه 11 دی 1394 02:33
آسمونی جانم
نمیدونم الان کجایی حتما یا فرودگاه هستی یا شایدم واقعا تو آسمونی لابلای ابرا و برفا
سفرت بیخطر باشه و ایشالا که به خاطر برف و بارون هیچکدوم از پروازهات کنسل نشه که تو فرو گاه ها خسته نشی
به خاطر نمره های عالی که کسب کردی خیلی خوشحال شدم ..
به خونه خوش اومدی عزیز دل
پاسخ اسمان پندار : شلاله گلم مرسی عزیزم، الان تو فرودگاه وین هستم ساعت ٩ صبحه و خسته ولوشدم رو نیمكتهای اینجا، پرواز تهرانم ساعت ٨ شبه، مرسی از اینكه بفكر من هستی، دیشب هم موقع سال تحویل تو اسمون بودم خوشبختانه از برف خبری نیست، اما یكم سرده:) مرسی از كامنت خوبت
نوشته شده در : یکشنبه 13 دی 1394
میشلچهارشنبه 16 دی 1394 04:25
تجربه کاری ۸ ساله من در ایران و کار کردن با حدود حداقل ۴۰ نفر آقا بارها ثابت کرد که آقایون بیشتر دنبال حاشیه اند. ما اینجور مواقع میگیم طرف پشت سر همه صفحه میذاره. یعنی با کوچکترین چیزی به اندازه چند صفحه قصه می بافه. با توجه به اینکه جامعه آماری من (۴۰نفر) به اندازه کافی بزرگه، میشه گفت اسم خانومها متاسفانه بد در رفته.
پاسخ اسمان پندار : خوب اینهم از دلیل ومدرك با جامعه اماری میشل، اره واقعا بعضی اقایون خیلی بیشتر دنبال حاشیه و داستان بافی هستند، بنظر من این خصیصه تو هردوجنس باید باشه اما دیگه در مقابل امار میشل مگه میشه حرفی زد
صبایکشنبه 13 دی 1394 19:05
سلام آسمان جان.
به وطن خوش آمدی.
امیدوارم که همه کارهات به بهترین نحو ممکن پیش بره و این دوری از همسرت باعث چند برابر شدن عشق و محبتتون به هم بشه.
همه این تهدیدها رو به فرصت تبدیل کن.
پاسخ اسمان پندار : سلام مرسی از لطفت صبای گلم، حقیقتا روز بروز بیشتر بهم وابسته میشیم یك بخش كوچیكش عادته اما بخش بزرگش عشقه راستی صبا جون من سه تا خواننده به اسم صبا دارم، الان شما كدومشونی؟
نوشته شده در : دوشنبه 14 دی 1394
نوشته شده در : سه شنبه 15 دی 1394
شلالهپنجشنبه 17 دی 1394 06:03
آسمان مهندسای معماری و برق و عمران پروانه شون رو برای مدتی طبق قرارداد و برای یه مبلغی میدن به شرکت های مهندسی که البته ممکنه از پروانه استفاده هایی بشه و اصول خاصی رعایت نشه و به ضررشون باشه مثلا اصول ایمنی رعایت نشه و اینا به دردسر بیافتن چون از چیزی خبر ندارن
نمیدونم پروانه شما چه جوریه
در هر حال امیدوارم بتونی یه آدم باوجدان کاربلد پیدا کنی که حسابی راهنمایی و کمکت کنه
پاسخ اسمان پندار : شلاله گلم. تو کار ما هم همچین چیزهایی هست اما با مسیولیت و ریسکهای خیلی بالا. خلاصه یکجورهایی بدردسرش نمی ارزه. بهرحال خیلی ممنونم از راهنماییت گل خانم دعا کن کارها خوب پیش بره خیلی ترسناک شده
زریچهارشنبه 16 دی 1394 10:56
عزیزم من شغلم وکالته ولی فکر نکنم شمه اقتصادی ام ربطی به شغلم نداشته باشه بیشتر بنظرم جنبه ی ارثی و تربیتی داره و دیگه اینکه من قبل از تغییر رشته ام و اینکه حقوق بخونم و آزمون وکالت بدم و وکیل بشم برای چند سال مغازه ی کتاب فروشی و لوازم تحریر داشتم. خیلی چیزها اونجا یاد گرفتم.البته سنم کم بود و بدون هیچ تجربه ای این کار رو با برادر از خودم کوچکتر استارت زدیم. به خاطر همین دلم شور کارت رو میزنه. چون استقلال شغلی و راه اندازیِ یک شغل و بیزینس فوق العاده کار سخت و انرژی گیری هست و واقعا یه آدم شش دانگ میخواهد. البته تو چون خودت تو داروخونه بوده ای از خیلی چیزها اطلاع داری.و اطلاعات خیلی مفید و کارگشاست. ایکاش بتونی داروخونه را با یه نفر شریک بشی. یعنی مثلا مدرک و بخشی از سرمایه اقتصادی از تو و بخش دیگر سرمایه مالی از طرف مقابلت. اونوقت خودت فقط مدرک رو بذاری و یه نفر از افراد فامیل یا خانواده ات سهم مالی تو رو تقبل کنه و خودش هم تو داروخونه حضور داشته باشه. در واقع انگار شما سه نفر شریکید که یه شریک انگار نماینده ی تو در داروخونه است.
خیلی حواست رو جمع کن. مخصوصا که بحث تخلفات شغلی و ... هم مطرح میشه.موفق باشی دوست جونم
پاسخ اسمان پندار : زری جون صدبار افرین و هزار بار مرحبا، به به چه خوبه كه بین خواننده هام یك دوست وكیل هم دارم، پیشنهادت خیلی عالی بود، اگه برنامه اول عملی بشه یعنی یك ادم اینكاره و تاحدی مطمئن پیدا كنم حتما برنامه سه شریكه را اجرا میكنم و حتما برای قراردادبستن از نظرات خوبت استفاده میكنم ،یكم پیدا كردن ادم این كارسخته، خوب خودت میدونی كه اسم داروخانه خیلی جذابه و خیلیها دوست دارن سرمایه گذاری كنن، اما مهم اینه فردی باشه كه سالها داروخانه داری كرده باشه و درضمن قدرت این را داشته باشه داروخانه را بچرخونه و محل را برشكست نكنه، درضمن تاحدی بشه بهش اطمینان كرد از طریق كارهای قبلیش كه كلاهبرداری نكنه و مثلا خرید میلیاردی بنام داروخانه بكنه و بزنه به چاك، من فعلا یك نفر را اینطوری میشناسم البته گروه، كه شاید یكنفرشون حاضر باشه بیاد شهرستان ،احتمال عملی شدن برنامه اول خیلی كمه و فعلا منتظر جواب و درمرحله دوم بستن یك قرارداد خیلی محكمه كه اونموقع باز حسابی تحقیق میكنیم. ممنونم از توضیحات خوبت خانم وكیل، حالا كه شغلت را گفتی تو ذهنم جرقه زد همون اوایل كه تازه با هم اشنا شده بودیم گفته بودی اما من فراموش كرده بودم
چهارشنبه 16 دی 1394 04:19
تو الان یک دوست خوب و قابل اعتماد لازم داری، امیدوارم یکی مثل خودت پیدا بشه و با خیال راحت گزینه دوم رو انتخاب کنی. آخه گزینه اول و ویزای مالتیپل هم نیاز به رفت و امد داره که اون هم سخته.
راستی میتونی از ایران وبلاگ منو ببینی؟
پاسخ اسمان پندار : فكر كنم میشل باشی. مرسی از نظرت میشل جان، راستش گزینه دوم خیلی راحتتر و بی دردسرتره، اما گزینه اول میتونه اب باریكه برای زندگی بسازه اما راستش شرایطش دست ما نیست و اصلا معلوم نیست عملی بشه یا نه، البته برای گزینه دوم لازم نیست به دوست و اشنا داد به هركسی میشه فروخت بشرط اینكه داروساز باشه. وبت را نمیشه باز كرد برات تو كامنت قبلی توضیح دادم عزیزم:/
زریسه شنبه 15 دی 1394 16:13
آسمون جان ما تو کار خودمون یه چیزی به اسم تودیع پروانه.یعنی شما پروانه را میگیری ولی یه سال پروانه را متوقف میکنی ، انگار مسکوت کردی اش یا مثلا انگار اصلا نیست و بعدا بیایی اون رو راه اندازی کنی. پرس و جو کن ببین همچین چیزی تو کار شما هم هست؟ راه حل اولت کاملا اشتباه هست. چون تو چطور میخوای کار اون آدم کار بلد و ختی مطمئن رو رصد کنی؟ بنظر باید یه جوری پروانه رو به یکی و ماهیانه یا سالیانه یه پولی ازش بگیری و کاری به خیر و شرش و میزان سوددهی اش نداشته باشی. دقیقا مثل اجاره دادن مغازه. ولی اگر قرار باشه با توجه به سوددهی داروخانه ماهیانه یه مبلغی به تو بده میشه مثل شراکت که بنظر من اصلا به صلاح نیست چون خیلی دغدغه داره. موفق باشی
پاسخ اسمان پندار : زری جون چه جالب معلومه تو كار بیزینس هستی و واردیراستش ما هم این قانون یكساله را داریم درواقع دوتا شش ماه كه تاحالا پنج ماهش گذشته مرسی از راهنماییت عزیزم، در مورد راه اول هم حق با توهست، راستش من هم اگه با كسی شریك بشم یك ماهانه به اندازه سهم تعیین میكنم ، بقول خودت مثل اجاره مغازه، مثلا یك تخمینی برای فروش سال اول و دوم میزنیم و بعد این ماهانه معین میشه، اما خداكنه كه طرف حاضربشه، البته میدونم كه گرگ بازارهست اما چون كارش اینه نمیاد بخاطر یك مورد داروخانه اعتبارش را بهم بزنه. مرسی از توضیح مفصلت دوست خوبم
باران پاییزیسه شنبه 15 دی 1394 15:19
سلام آسمان.رسیدن بخیر.امیدوارم مشکلات حل بشه
مواظب خودت باش رفیق قدیمی
پاسخ اسمان پندار : سلام رفیق قدیمی، مرسی، بازهم خداراشكر این مشكلات نسبت به اون روزهای سخت و پردلهره دوسال پیش كه میومدی و دلداریم میدادی اسون بنظر میرسه، اما خب باز هم یكی از خوانهای زندگیمه
نوشته شده در : یکشنبه 20 دی 1394
بهارک همتیسه شنبه 22 دی 1394 00:31
سلام بعد از مدتهای مدید. من این روزا رختخوابم رو تو اینستا پهن کرده بودم که به علت عکسهای خیلی وحشتناکی که جزو پربازدیدها بود و نمیتونستم تحمل کنم کلا اینستام رو حذف نصب کردم. برای همین اومدم بهتون سر بزنم .
میبینم که تهرانین، ای ول، خوش بگذره. اینقدرم خودتون رو اذیت نکنین توکل داشته باشین. همه چیز درست خواهد شد. شما تو ایران اون زندگی ای رو داشتین که من حتی توی خواب هم نمیدیدم، خوب حالا که برای به دست آوردن یه زندگی بهتر دور اون رو خط کشیدین مطمئنا و صد در صد به صد برابر بهتر از اون خواهید رسید. اون زندگی ایران رو چند سال براش زحمت کشیده بودین؟شاید این یکی هم به همون اندازه طول بکشه، شایدم زودتر نرمال بشه و به حدی عالی برسه. چه باید کرد. یه روزی من دلم میخواست برم خارج. ولی الان از این که داعش بهمون حمله نکرده خوشحالم. میبینین تو رو خدا؟ زندگی چه بازیایی سر اهداف آدم میاره؟ پس زنده باد آسمان و راستین که اهدافشون رو فراموش نکردن. آفرین به همت و اراده تون.
این کامنت رو برای هر دو تا پست از من قبول کنین. ممنون.
پاسخ اسمان پندار : سلام بهارك عزیزم، ااا اینستای خوبی داشتی، حیف شد بستیش.راستش بهارك جون ما برای زندگی ایرانمون ٧ سال زحمت كشیدیم، اكثرا دوشیفته كاركردیم. امیدداریم كه اونطرف این زمان كوتاهترباشه، خداكنه بهارك جون همین كه میگی بشه و نتیجه زحماتمون را ببینیم، حقیقتش استراتژی من و راستین كارسخت و فداكاری برای ساختن زندگی خوب بوده، درست مثل الان كه داریم خیلی سختی میكشیم ، فقط بدیش اینه كه برای باردوم ازنو ساختن خیلی سخت تر از بار اول هست. امیدوارم تو وخانوادت هم به همه ارزوهاتون برسید، مرسی كه پیام گذاشتی
نوشته شده در : دوشنبه 21 دی 1394
فریدادوشنبه 28 دی 1394 08:40
سلام خانم دکتر عزیز
مدتها بود به وبلاگت نیامده بودم ولی امروز که سر زدم باز ناراحت شدم که چرا هنوز مردد هستی باور کن به نظر ما خوانندگان که داستان زندگیت را می خونیم 90% تصمیمت درست بوده ولی خوب یه شرایطی باید جور بشه تا ایده ال اتفاق بیفته که اونهم مستلزم صبر و استقامت هست
من در شهری زندگی میکنم که به شدت داروخانه کم داره مخصوصا شبانه روزی از طرفی هم پدرم جندین سال در کار پخش محصولات آرایشی و بهداشتی بوده و کمابیش با داروخانه ها هم سروکارداره میخواستم بگم چطوری میتونم باهات تماس بگیرم و خصوصی صحبت کنم شاید بتونم بهت کمک کنم عزیزم؟
در ضمن ایمیلم را برات گذاشتم
پاسخ اسمان پندار : سلام فریدای گلم، ممنون عزیزم از همراهیت و اینكه كمك میكنی به تردیدهام خاتمه بدم. راستش فریدا جون مطمئنا ما این مسیر و راهی كه شروع كردیم را تموم میكنیم اما حقیقتش دوست خوبم با این انتخاب خیلی چیزها را هم از دست میدیم. چندروز پیش مطلب جالبی را یكی از دوستان مهاجر نوشته بود كه با مهاجرت چه چیزهایی از دست داده، امروز گشتم دوباره پیداش كنم اینجا بگذارم نشد، میدونی فریدا باوركن كاملا دوستانه میگم اونطرف خیلی بهتراز اینطرف نیست، متفاوت كلمه بهتریه.... مرسی عزیزم بابت اینكه در مورد داروخانه بفكرمی ، فریدا جان متاسفانه پروانه من فقط برای این شهر هست و انتقالش به شهر دیگه ای زمانبر و سخت هست، كمی مسائلش پیچیده هست كه نمیشه همه را اینجا توضیح داد، خلاصه سعی میكنم برای همین شهر حلش كنم ، دوستت دارم و ممنونم از راهنمایی ات
زریچهارشنبه 23 دی 1394 11:32
ادامه کامنت قبلی: ولی در مورد شهرستان و خیابان ها و جمعیت و مصرف گرایی مردمش مخصوصا در خصوص کالاهایی که درصد سود بیشتری دارند، تا می تونی تحقیق کن و سعی کن برو تو داروخانه های همون شهر و لیست کالاهای موجود در قفسه ها را نگاه کن. چون به هر حال موجودی داروخانه ها و اینکه مثلا فلان کالا چقدر وقت تو داروخانه میمونه تا موجودی اش صفر شود و دوباره بیارند، بهترین قرینه بر میزان سود و مطلوبیت کالاهاست و بهترین راه شناخت مشتری هاست چون به فرض بری از یکی هم بپرسی اگر جواب بده، ذمطمئن باش دوسوم حقایق را نمی گویند البته با فرض اینکه تموم اونچیزی را که گفته اند واقعیت باشد!!!
موفق باشی
پاسخ اسمان پندار : زری جون خوشبختانه اصلا مستقیم درگیر كار مدیریت نمیشم و همه چیز را به شریك میسپارم ، سود و زیان برای خودش فقط درصد مشخصی را میخوام قبول كنم
زریچهارشنبه 23 دی 1394 11:31
آسمان جان یه سری از فامیل های ما کار دندانسازی میکنند، بعد از چندسالی که تهران بودند، رفته اند اصفهان و یزد و شهر های استان مازندران. می گفتند کارشون اونجا بهتر میچرخه. میگفتند مردم هزینه هاشون کمتره و هزینه های دندانسازی را بهتر میتونند بدهند و .....
بین یه چیزی به ذهنم رسید. مثلا الآن من که تو شرق تهران زندگی میکنم، چند تا داروخانه ای که تو همین بلوار خودمون هست رو میشناسم و چند تا داروخانه ی معروف تو تهران. مثلا فکر کن شاید نود درصد مردم داروخانه ی تو میدون فردوسی را بشناسند، حتی من با اینکه تا حالا تو اون نرفته ام اون رو میشناسم چون اصطلاحا مسیرش گذریه. ببین به هر حال داروخانه ای که تو بتونی تو تهران راه اندازی کنی به احتمال زیاد محلی و مختص یه منطقه ی محدوده و افرادی که تو اون بلوار و خیابان رفت و آمد دارند آنرا میشناسند، پس با اینکه تو تهرانه، ولی عملا یک بیستم تهران احتمالا مشتری های تو میشوند و اون داروخانه را میشناسند. برای مثال من الان داروخانه ای که تو فلان خیابان فرضا قیطریه است را که نمی شناسم!ولی داروخانه ی فردوسی را میدونم و میشناسم. به هر حال داروخانه ای که تو تأسیس میکنی مثل 97 درصد سایر داروخانه ها، برای مردم همون منطقه شناخته شده است. نه اینکه مثل اون سه درصد که در تهران انگشت شمارند. ببین اینها را بهت گفتم که یه خرده دلت رو و ذهنت رو از نامرغوب بودن داروخانه ی شهرستان رها کن چون عملا داروخانه ی تو تهران هم محدود میشه به همون منطقه ای که محل مکانیه داروخونه است نه کل تهران. و از طرف دیگه سذمایه گذاری خیلی کلانی میطلبه و شاید نهایتا هزینه ها در رفته، سودش خیلی بیشتر از داروخانه ی شهرستان نباشه. البته اینها ذهنیت منه:)
بقیه اش یه کامنت دیگه
پاسخ اسمان پندار : عزیز دلم زری جونم تو چقدر مهربونی، مرسی گلم كه با دلسوزیت اینهمه بادقت در مورد داروخانه ها فكر میكنی و نظراتت را برام مینویسی، دقیقا بحث و استدلالت درست هست، فقط یك نكته كوچولو هست و اینكه من اصلا نمیخوام دخالتی تو اداره داروخانه داشته باشم به اصطلاح ازصفر تا یك قضیه را میخوام واگذار كنم، حتی میخوام هیچ دخالتی توی تعیین جا و مكان نداشته باشم و یا درصدی از سود یا مبلغ مشخصی را ماهیانه بگیرم، اما در كل زری جون كار تو شهرستان یعنی زیر ذره بین بودن و خیلی نگرانم. ازطرفی زمانم هم خیلی محدوده ولی كار خاصی هم از دستم برنمیاد و باید منتظر بمونم
رویاچهارشنبه 23 دی 1394 07:59
آسمون عزیز هر کسی به زندگی یه جوری نگاه میکنه دید هر کس بسته به ذاتش تفاوت داره کسایی را میشناسم که غرق در پول هستن اما راضی نمیشن به خونه نشستن و بیکاری الکی و خودشون را میندازن تو اتفاقها و خستگیها از دید ما اونا دیوانه هستن اما در واقع اونها از این وضع لذت میبرن و این خستگی را دوست دارن اما کسایی هم هستن که ریالی پول و چیزای دیگه ندارن اما حاضر به هیچ تلاشی هم نیستن تازه از همه هم توقع دارن اونا هم از نظر ما دیوانه هستن.من خودم اینجا شکر خدا زندگی و موقعیت شغلی خوبی دارم اما گاهی با خودم میگم ای کاش میرفتم لااقل میدونستم که بچه ام تو یه جامعه ای بزرگ میشه که این همه توش ریا و دروغ و بی معرفتی و خودخواهی و بی شعوری نیست(نه که نباشه هست اما نسبت به اینجا کمتره)من حاضرم سختیهای اونجا را تحمل کنم اما در عوض بدونم که بچه ام تو محیط خوبی داره بزرگ میشه نمیدونی چقدر تربیت کردن بچه تو این کشور مشکله البته شاید هم من سخت میگیرم اما نظر خیلیها اینه.شما هم باید به ته دلت نگاه کنی و به صداش خوب گوش کنی هر چی دلت میگه همون مهمه.یه روزی تمام اینها تموم میشه و فقط یادش برات میمونه باور کن قدر شوهرت را هم بدون خدا وکیلی خوب همراهیت کرده
پاسخ اسمان پندار : رویا جونم كاملا درك میكنم، خیلیها كه اونطرف هستند میگن بخاطر بچه هامون موندیم، نمونه اش برادر خودم . شاید چون من الان بچه ای ندارم درك نمیكنم كه همه چیز را برای بچه خواستن یعنی چی و فعلادر الویت به خودمون فكر میكنم. اما كاملا موافقم كه محیط ایران روز بروزداره بدترمیشه و تو این جامعه دروغ و بی معرفتی موج میزنه.میدونی رویا جون خود من ازروزی كه پام را تو مدرسه گذاشتم بی وقفه یا درس خوندم یا كاركردم، خیلی دلم یكی دوسالی استراحت و خونه نشینی میخواد اما خودم بهترمیدونم حالا حالا این فرصت فراهم نمیشه، فقط برام دعا كن كه شانس بیارم وكارهای این سریم خوب پیش بره
زریسه شنبه 22 دی 1394 23:15
والله عزیزم من نمیدونم کدوم شهرستانی ولی ظاهرا آنچه که مسلمه اینه که پروانه تهران شاید بهتر باشه، مگر اینکه یه شهرستان بزرگ باشه مثل یزد، اصفهان و از این شهرها که چندان فرقی نکنه. آسمان جان بیشتر تحقیق کن مبادا از نظر کاری ، پروانه ی اون شهر که مدنظرته توب کار نکنه؟ موفق باشی. من هم باهات موافقم از قدیم هم گفتند دنیا دیده به از دنیا خورده
پاسخ اسمان پندار : زری جان پروانه برای یك شهر بزرگه، اما بهرحال پروانه تهران خیلی بهتره، این هم بهایی هست كه ما بخاطر انتخاب امریكا میدیم، اگه قرار بود ایران بمونم همون پروانه تهران را میگرفتم و راه می انداختم، الان بخاطر ذیق وقت مجبورم همین پروانه را راه اندازی كنم ، گفتم كه پروانه تهران نیمه اول سال دیگه هست و زمانش مشخص نیست. من تا نیمه اردیبهشت بیشتر نیستم، چاره ای نیست، تفاوت ارزش پولی هم داره.مسلما توتهران هم بهترمیگرده.اما چاره ای نیست، بهرحال تا اومدن راستین فقط تحقیق میكنم و كار عملی نمیكنم. شاید تا اونموقع معجزه ای رخ بده.
صبا)لیلا)سه شنبه 22 دی 1394 21:05
آسمون جان، اونطرف ها هم بوده ام ، زندگی هم کرده ام. به نظرم حتما حتما باید اونجا زندگی بکنه تا دید واقعی نسبت به اونجا داشته باشه. می دونی آدمیزاد اصلا راضی نیست تا اونوری غربت و زبون غریبه اذیتت می کنه اینوری دلت قشنگی های اونور رو به شدت می خواد . فقط آدم فئق پولدارها که دو طرف رو دارند حالش رو می برند
پاسخ اسمان پندار : اره الان یادم اومد كه قبلا اروپا زندگی میكردی، میبینی صبا جون ، دقیقا باید انتخاب كرد، نمیشه هردوجا را با هم داشت، ایران را انتخاب كنی زندگی اونطرف را از دست میدی و اونطرف را انتخاب كنی مزایای زندگی ایران:( زبون غریبه را خوب اومدی.
ریحانسه شنبه 22 دی 1394 18:43
آسمان میخونمت و دلم میخواد چیزی بگم تا از این آشفتگی رها بشی ولی نمیدونم چی بگم فقط دعا میکنم بهترین ها برات پیش بیاد و هر دو رو به دست بیاری و مجبور نباشی از چیزی بگذری
پاسخ اسمان پندار : مرسی ریحان گلم،میدونم چی میگی خود من هم از این نگرانیها خسته شدم. بیخیال، راستی حیف شد نمی نویسی، وبلاگت خیلی انرژی و حس خوب داشت، امیدوارم اوضاع سلامتیت هم دیگه حسابی روبراه شده باشه، مواظب خودت باش
میشلسه شنبه 22 دی 1394 07:26
آسمان جان چنین جریاناتی تو زندگی خیلی دست خودم آدم نیست. بسته به شرایطه. ریلكس باش و شعارت این باشه كه هرچه پیش آمد خوش آمد.. ماهم شرایطی مشابه شما و البته نه به سختی شما داریم. تلاشت رو بكن و ولی اصرار بیش از حد نكن و درهرصورت برنده ای چون تلاشت رو كردی.
اصلا همین كه ویزات شكر خدا مالتیپل بود یك نعمته.
پاسخ اسمان پندار : اره میشل جون، خیلی چیزها دست ما نیست ، اما سخته وقتی داری تو یك اتاق زندگی میكنی بگی هرچه پیش اید خوش اید.باور كن سخته و خیلی انگیزه قوی میخواد. خصوصاوقتی متاهلی ویكدور زندگی خوب داشتی.خودت بهترمیدونی كه چقدر شرایط ما با یك دانشجوی بیست و پنج ساله مجردفرق داره.نمیخوام فقط ارزو كنم این دوره سریعتربگذره.چون عمرمونه. زندگیمونه اما از طرفی چاره ای هم نیست.
مالتیپل بودن ویزامون یكی از بزرگترین شانسهای این دوسال بود
بهارک همتیسه شنبه 22 دی 1394 00:36
مقایسه دردناک و بی فایده است.
پاسخ اسمان پندار : بی فایده بودن را خوب اومدی بهارك جان، واقعیت اینه كه هیچ كاریش نمیشه كرد
خواننده خاموشدوشنبه 21 دی 1394 21:28
راستش من دفعه اوله که براتون کامنت میذارم. ولی خواستم بگم که واقعا زندگی روتین هم خیلی مسخره است. باور کنید. من هم مثل خواهرتون دقیقا همین برنامه رو برای دو الی سه سال داشتم ولی بعد دیدم این جور برنامه ها وقتی خوبه که پشتش تلاش باشه. خستگی باشه. سختی باشه. بعد از اونه که اینجور استراحت ها و برنامه های تفننی می چسبه. وقتی همش اینا هست خیلی عادی و حتی حوصله سر بر می شه. پس منم با اینکه می شد راحت بشینم و به همون زندگی ادامه بدم، عین شما خودم رو انداختم تو دردسر!! ولی الان واقعا راضیم از اینکه مدام مشغول باشم حتی با اینکه اعصاب خوردی زیاد داره ولی به همون یه کوچولو ارامشش می ارزه. امیدوارم شما هم در نهایت همین حس رو پیدا کنید...
پاسخ اسمان پندار : ممنون كه كامنت گذاشتی.یادمه یك دوره ای خودم هم از زندگی روتین خسته شده بودم، البته زندگی من كاملا متفاوت با خواهرم بود، صبح تا شب كار، حتی گاهی ١١ ساعت درروز، پیش خودم گفتم من كه اینهمه كار میكنم اگه این كاررا یك كشورخوب بكنم حتما خیلی نتیجه میگیرم، البته حتی یادم میاد كارزیادفرسوده و بینهایت خسته ام كرده بودو دلم استراحت و ارامش میخواست، الان هم به این امید دارم ادامه میدم، رفاه .ارامش. باور كن بعد از اینهمه سال كار، دلم میخوادبدون دغدغه مالی تو خونه بشینم و خونه داربشم. امیدوارم روزی به اون حسی كه ازش میگی برسیم
زریدوشنبه 21 دی 1394 19:03
واااای آسمان جان خیلی دیوونه ای به خدا. دختر خوب عالم و آدم میگند خودتون را با دیگران مقایسه نکنید اونوقت تو داری ظاهر زندگی مردم رو با باطن زندگی خودت مقایسه میکنی!!!!
راستی یه چیزی من نفهمیدم الان پروانه ی تو برای تهران نیست؟ برای یه شهر دیگه است؟ اونوقت اگر صبر کنی و دیرتر پروانه را بگیری بهت اجازه تأسیس در تهران را میدهند یا این یه احتمال هست که شاید بدهند؟
عزیزم من هم این تردیدهای تو را دارم، میدونم اگر بمونم ، میتونم اینجا خوب پول در بیارم و خوب خرج کنم؛ از نظر ظاهرش همه چیز اکی هست ولی واقعا مطمئن هستم که این چیزی نیست که 10 سال دیگه من رو راضی نگه داره و خودم را برای این تنبلی شماتت نکنم که چرا سعی و تلاشم را نکردم؟ تردید همیشه هست ولی چاره و گریزی ازش نداریم.
عزیزم یا زندگی اینجا بدون حسرت خوردن اینکه میتونستی جای بهتری باشی ، راضی نگهت میداره یا نه؟؟؟ اینقدر خودت را شکنجه نکن و اینقدر ریز نشو! بخدا هیچکدوم ما از کارهامون اینقدر مطمئن نبوده ایم و یه چیز دیگه اینکه همه چیز را نمیشه با معیار پول سنجید. شاید تو حساب بانکی ات خالی شده ولی الان راهی جلوی پایت باز شده. و حداقل حق انتخاب و تصمیم گیری را داری. قدر این چیزهایی را که داری بدون و لذت ببر از زندگی ات.
پاسخ اسمان پندار : زری عزیز اول بگم در مورد پروانه درست گفتی، من الان پروانه شهرستان را دارم كه ارزش كمتری و حتی دردسر بیشتری نسبت به پروانه تهران را داره، امتیازمن به پروانه تهران هم میرسه اما قراره این مجوزها تو نیمه اول سال دیگه داده بشه، زمانش مشخص نیست.عملا باز هم دارم پروانه تهران را فدای راهمون میكنم.
راستش زری پیش خودم میگم من همیشه امكان زندگی تو ایران را دارم اما شانس زندگی امریكا را همین یكباردارم، و این باعث میشه كه دوباره برگردم، اما درمورد اینكه اونجا بهترازایران باشه مطمئن نیستم، صادقانه میگم مطمئن نیستم و نمیدونم ایا واقعا اونجا بهترخواهد بودیانه، چیزی كه مسلمه زندگی الانمون اونطرف فاجعه است و ایران بهتره
کامشین دوشنبه 21 دی 1394 18:12
آسمونی جان
راستین راست میگه انقدر با این سوالها خودت را عذاب نده.
می دونم که اینجا درد و دلت هات را می نویسی اما از من به تو نصحیت خیلی مسائل را باز نکن. اذیت می شی. خودت را بسپار به جرباناتی که در پیش رو داری. توکل کن و از خدا بخواه که بهترین راه را پیش پات بگذاره. تو که انقدر باهوشی چرا باید در درون خودت به بروز یک شخصیت مردد کمک کنی؟ حالا که برگشته ای ایران و در مسیر تصمیم گیری هستی به تردیدهات بیش از حد لازم بها نده. قوی باش. به زندگی بقیه هم نگاه نکن. هر کسی مشکل خودش را داره. از قوم و خویش آتلانتایی گرفته تا همسایه سرکوچه فلان شهر ایران.
در ضمن بیشتر پیغام های بی نام از طرف منه. این میهن بلاگ اصلا هوشمند نیست که به خواننده یادآوری کنه کامنتت بی نام ونشونه
پاسخ اسمان پندار : مرسی كامشین عزیزم، درست میگی، من واقعا دارم خودم و راستین را با این تردیدها ازارمیدم، سعی میكنم دخترخوبی باشم و نصیحت پذیر و تاحدممكن از این فكرها كناره گری كنم، اره باید به حرفت گوش كنم، ممنون كامشین جان كه همیشه بموقع و سربزنگاه هستی:) راستی وبلاگت از ایران باز میشه( جواب سوال كامنت بی اسم:)
نوشته شده در : سه شنبه 29 دی 1394
نوشته شده در : سه شنبه 29 دی 1394
No comments:
Post a Comment