Saturday, December 12, 2020

 آبان 1397

سفر زندگی

» نوع مطلب : اظهارفضل ،زیباترین لحظات زندگی ،

ادمی بودم كه تاتر كمدی هم نمیتونست لبخند به لبم بیاره. در مقابل خنده دارترین اتفاقها فقط یك لبخند میزدم، بسختی بیاد می اوردم صدای خنده ام چه جوریه، امروز داشتم تنهایی سریال اقای دكتر را میدیدم. شروع كردم به خندیدن نه فقط لبخند، بلكه صدای خنده ام را شنیدم، بعد بیاد اوردم چطوری اكثر روزها تو دانشگاه و سر مسخره بازیهای خودم و دیگران قهقهه میزنم. و بعد فهمیدم اینها اثرات مهاجرته.اینها یادگرفتن درس زندگیه. درسته كه خیلی سختی تو این راه كشیدم، درسته كه خیلی پروسه اش طول كشید و همچنان راه زیادی جلومه. درسته كه از لحاظ كمیت پس رفت بزرگی بود، اما ارزشش را داشت ،چون به زندگیم كیفیت داد. پس برای رسیدن به ارزوهاتون با چنگ و دندون بجنگید. دیروز راستین برام مطلبی را فرستاد كه قویا فكر میكنم درسته، از اونجا كه خیلی بنظرم جالب بود لینك ترجمه فارسیش را اینجا میذارم كه شما هم استفاده كنید. سفر دردی از ذهن دوا نمی‌کند!

 فرزاد بیان: مدتی پیش با نوشته‌ای در اینترنت مواجه شدم که همین‌طور که می‌خواندم توی دلم به نویسنده‌اش بارک‌الله می‌گفتم. به نویسنده ایمیل زدم و اجازه گرفتم نوشته‌اش را فارسی کنم. نویسنده خیلی استقبال کرد و خب، من هم کلی خوشحال شدم! https://t.me/Bayanz/315
 اینهم لینك اصلی و انگلیسیش https://www.moretothat.com/travel-is-no-cure-for-the-mind/


نوشته شده در : پنجشنبه 3 آبان 1397

روزانه

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال پنجم) ،

خوب وقتشه كمی روزانه نگاری كنم، هوا سرد شده اما نه درحدی كه كت داون بپوشیم، یك چیزی بین ١٠-١٥ درجه شده، میبینبد برخلاف تصور دماش عین ایرانه. برگها هم زرد و نارنجی خوشگل شده و اكثر روزها ابریه، خوب شاید این فرقش با ایران باشه. خدمت دوستان بگم این هفته هم دوتا كوییز دارم اما دیگه با درس اشیمی الی كنار اومدم و قلق خوندنش دستم اومده هرچندهنوز بخشهایی از حرفهاش را حتی با چند بار تكرار ركورد هم نمیفهمم. دیگه اینكه از شنبه رژیم و ورزش را زیر نظر یك مربی بدن ساز ایرانی شروع كردم. مربی خوب و كار درستیه و انلاین برنامه ورزش و رژیم میده. رژیمش هیچ كاكائو و درواقع شیرینی نداره و امیدوارم بتونم درمقابل نخوردن كاكائو و بستنی مقاومت كنم. فردا شب هم جناب هالوین تشریف میارن، دیشب یك دیسكو ایرانی رفتیم كه تم هالوین نداشت و بیشتر اهنگهای راك و جز زدن، من كه خیلی بیشتر از مهمونیهای هالوین پارتی ایرانی خوشم اومد، البته این هم ایرانی بود اما سبك خاص. فردا هم بعد امتحانم شب میرم پیش راستین تا كمی تو خیابونهای اطراف محل رژه هالوین راه بریم و سوژه هالوین شكار كنیم كه عكسهاش را میذارم تو اینستا. و هفته دیگه هم دارم میرم واشنگتن برای همون سمینار سالانه داروسازان حوزه صنعت. اینكه مینویسم داروساز صنعتی اسم مناسبی برای این تجمع نیست چون درواقع محل ارائه تحقیقات در جهت تولید دارو و اثر دارو و پیشرفتهای این حوزه هست یكجورهایی همون كارهایی كه گاهی تو اخبارهای علمی در مورد دارو میشنویم . اینبار قراره بدون راستین برم و چون واشنگتن تو ٤ ساعتیه نیویوركه با اتوبوس میرم. حدود ١٠-٢٠ نفری از بچه های دانشگاه میان اما استادها و اكثر شاگردها هركدوم خودشون میرن. خوب استادها ماشینشون را ترجیح میدن، دانشجوها هم انوبوسهای چینی با مثل من اتوبوس دوطبقه، هركی هم بنا به جیبش هتل یا اتاق میگیره. قبل یا بعدش یك پست مخصوص برای پز دادن و توضیحات مبسوط و بقولی ال و بل كردن میذارم. روزهاتون به شیرینی شادی هالوین


نوشته شده در : دوشنبه 7 آبان 1397 

دوهفته فشرده

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال پنجم) ،

سلام به دوستهای خوبم

این دوهفته پیش رو حسابی سرم شلوغه. این هفته که از قبل گفتم قراره برم واشنگتن برای همایش. تو این همایش سه تا پوستر قراره با موبور پرزنت کنیم. پوستر، همون سبک روزنامه دیواری خودمون را داره که اوایل با دید ایران بنظر من چندان مهم نبود . بعد از اونجا که Fda نویسنده مشترک این پوسترها هست و من دیدم برای هر پوستر و هر جمله و هر گرافی چقدر وقت گذاشته میشه و بحث میشه. تازه اونهم نه از نظر تکنیکی که همه اینها تو جلسه های ماهیانه امون و بعد از هر ازمایش رو حیوون بحث شده بود. بلکه از نظر زیبایی جمله و مفهوم جمله، اون موقع بود که فهمیدم نه بابا ظاهرش عین کاغذ دیواری هست وگرنه اهمیت داره. البته شاید صدها پوستر درظرف سه روز پرزنت بشه. که این بمعنی نمایش دادن چندین پوستر رو صفحه نمایش همزمانه. حتی همزمان تو اون زمان ممکنه میتینگها و کلاسها و جلسه های دیگه هم برگزار بشه اما اینها به این خاطره که شدیدا این رشته تخصصی طبقه بندی شده و هرچند همه امون زیر نظر یک عنوانیم. "داروسازی صنعت" یا " فارماسیوتیکس" اما گرایشهای خیلی خیلی زیادی وجود داره. اینجا هست که تفاوت اصلی کشور جهان اول با کشور جهان سوم و صنعت و تکنولوژی و پیشرفتش کاملا به چشم میاد.
خوشبختانه همزمان دوتا مقاله هم داریم روش کار میکنیم که امیدوارم تا عید تموم بشه و چاپ بشه و همه اینها با هم کمک کنه ما به هدفمون زودتر برسیم.
فردا ظهر با اتوبوس راه میافتم حدود عصر میرسم و سه چهارساعتی تو خیابون ولو میگردم یا کافی شاپ نشینی میکنم تا میتینگی که سر شب گذاشتن را شرکت کنم و بعد برم هتل. بعد اون هم سه روز فشرده همایش و چهارشنبه عصر هم برمیگردم و بعد میافتم وسط امتحانهای میان ترم. خلاصه زندگی خوب و گل و بلبله. روزتون بخیر بای  


نوشته شده در : شنبه 12 آبان 1397 زریپنجشنبه 17 آبان 1397 22:52

چه موقعیت خوبی برات بوده.... گووود لاک

پاسخ اسمان پندار : مرسی زری جونم

طنازدوشنبه 14 آبان 1397 11:56

بهه به جا داره یه خسته نباشید جانانه بهت بگم عزیزم و برات آرزوی موفقیت کنم

پاسخ اسمان پندار : ممنونم طناز ماهم، حسابی بهش احتیاج دارم:) 

لذت موفقیت

» نوع مطلب : قدم به قدم، روز به روز تا اون بالاها ،اینده از ان من ،

تو اتوبوسم و دارم از كنفرانس برمیگردم، پوسترها بازخورد خوبی داشت و موقع پرزنتمون حسابی شلوغ میشد، استادم هم از كارمون راضی بود، دارم سعی میكنم تو بخش تخصصی خودمون جلو بروم و موفقیت كسب كنم، حس جاه طلبیم برای موفقیت حسابی بیدار شده. حتی جالبه میدونم برای موفقیت باید چه مسیری برم ، پیمودن و جا پای موبور گذاشتن، انصافا موبور استثنایی كار میكنه، دارم فكر میكنم یكمی از پشتكار و خستگی ناپذیر بودن و انرژی و وقت زیادی كه برای یادگرفتن میذاره مرهون این هست كه دوست دخترش شهر دیگه ای زندگی میكنه و هنوز مجرده، نمیدونم شاید هم من دارم خودم را توجیه میكنم. بهرحال خیلی دلم میخواد سری بین سرها دربیارم اما از یكطرف بخودم میگم اسمان حواست باشه برای چی اینجا هستی، درسته موفقیت بخش مهمی از زندگی ادمهاست اما یادت باشه نباید لذتهای دیگه زندگیت را فدای اون كنی، نمیدونم شاید هم همین فكر تو عمل جلوم را میگیره كه مثلا تو زمان سفر از واشنگتن به نیویورك، بجای خوندن مقاله و نامه نگاری وكارهایی كه موبور تو این زمان میكنه، ترجیح میدم تو اینستا و فیس بگردم و به اخبارگوش بدم و چرت بزنم، جدی نظر شما چیه؟ فكر میكنید باید جدی تر به موفقیت فكر كنم؟؟ میدونم الان وقتشه و مثلا پنج سال دیگه دیره چون مسیرم شكل گرفته و الان هست كه میتونم تصمیم بگیرم كه ١- كار و فعالیت جدی تر و بیشتر و یك جورهایی پررنگ كردن این بخش تو زندگیم ودرعوض موفقیت یا ٢- كار و فعالیت نسبی و كار معمولی و درعوض زندگی عادی؟ شما نظرتون چیه؟ بذاریم رای گیری؟؟


نوشته شده در : پنجشنبه 17 آبان 1397 طنازپنجشنبه 24 آبان 1397 01:31

سلام عزیزم

به نظر من مدتی از نظر روحی و فکری به خودت استراحت بده و کمی دور و اطرافت رو از استرس و تنش خلوت کن

کمی ورزش کن پارک برو بگرد و فکرتو رها کن

درس و دانشگاه خیلی خوبه من منکر این قضیه نمیشم ولی همه ی زندگی فقط این نیست که اون محلول رو آزمایش کنی یا منتظر نتیجه ی آزمایش دیگه ت باشی یا کنفرانس شرکت کنی

از نظر روحی خودتو و همسرت رو ارضا کن به همه چیز قشنگ فکر کن و برنامه ریزی کن

من نمیگم درس خوندن رو حذف کن ولی فکر میکنم تازگی بخش زیادی از زندگیت شده درس و فعالیت ....کمی یه خودت برس

ببخشید خیلی نصیحت کردم امیدوارم مث همیشه بهترین تصمیم رو بگیری

پاسخ اسمان پندار : مرسی طناز عزیزم، روزی كه این مسیجت را دیدم، اونقدر مصمم برای تغییر بودم كه احتمالا كامنتم چیز دیگه ای میشد. اما حقیقتش امروز كه دارم مینویسم هرچند میدونم تغییر كار و تلاش برای موفقیت یكجورهایی برام لازمه و منرا خوشحال میكنه، گرفتار ترن بی انرژی و خستگی و شاید كمی افسردگی شدم و راستش الان نه درس میخونم نه تفریح. البته موقتیه و خیلی زود خودم را جمع و جور میكنم.

خلاصه طناز جون فكر كنم من نمیتونم نصف موبور هم فعال باشم اما حقیقتش زندگی ما هنوز ثابت و امن و بقولی استیبل نشده ، باور كن برای اینكه به ارزوهامون برسیم مجبورم خیلی بیشتر كار كنم، اما مطمئنا از لحاظ روحی هم لازمه بخودمون ن انرژی برسونیم، خصوصا تو این دوره. مرسی از كامنت ارزشمندت

اسمانیکشنبه 20 آبان 1397 20:04

حتما رویا جان

مهرانشنبه 19 آبان 1397 08:53

سلام خانم دكتر بزرگوار

برنامه ریزی داشته باش كه همواره شاد باشی

اگر سعی كن عاشق مسیری كه در اون هستی باشی با درس خوندن و تلاش كردن هم شاد میشی و نیازی به مسكن هایی مثل چك كردن خبر و فیسبوك و ... نیست

پاسخ اسمان پندار : مرسی مهران عزیز.

حرفت درست و من از درس خوندن و پیشرفت و موفقیت لذت میبرم، البته چگ اینستا و تلگرام هم برای من یك جور لذته.

کامشینشنبه 19 آبان 1397 02:59

آسمونی جان

شما ثابت کرده اید که بهتر از هر کس دیگری برای خودتون و آیندتون تصمیم می گیرید. من بودم خودم را با تحقیق و کار علمی خفه می کردم. الان هم لذت می برم که انقدر موفق هستید و براتون آرزوی بهترین ها را دارم. نمی دونی چقدر کیف می کنم از اینکه می بینم از چهار سال پیش تا به حال چقدر پیشرفت کرده اید. هزاران آفرین و صد باریکلا به کسی که از هیچ چیزی نترسید و به دل و هدف اش بها داد.

پاسخ اسمان پندار : كامشین واقعا ممنون، خودت بهتر میدونی كه چقدر به این حرفها احتیاج دارم، یكی از كسانی هستی كه میدونی چقدر با این زبان و مشكلاتش در كنار بقیه مسایل دست و پنجه نرم كردم، ممنونم كامشین جان، راستش خیلی وقت خوی جاه طلبی و موفقیت علمی تو ذهنم خفه شده بود، یك جورهایی ازش بعنوان خاطره برای خودم یاد میكردم، اما الان یواش یواش داره این هیولای خفته بیدار میشه، نمیخوام این هیولا منرا با خودش به سراب زندگی یك وجهی بكشه اما دلم میخواد كمكم كنه شیرینی و لذت موفقیت واقعی را حس كنم ، امیدوارم.

زریجمعه 18 آبان 1397 04:39

ببین با‌اون توضیحات منظورم این نبود بی خیال قضبه‌بشی ها، بلکه دقیقا منظورم این بود که اگر قراره خیلی بیشتر از روتین زندگی تو باشد باهاش کنار بیایی... دیگه اینکه حتما وقتی تو این تصمیمگیری ها قرار میگیری با خودت بگی خب‌من موبور نباشم اما آسمانی باشم‌با چه کیفیت زندگی ای؟ استایل زندگی ام را اگر قرار باشد خودم تعریف و تعیین کنم دوست دارم چی باشه؟

پاسخ اسمان پندار : این دوسه جمله اخرت دریچه و سوالهای بیشتری تو ذهن من ایجاد كرد، درواقع با سوال اولی من داشتم مسیر مثلا دوسه سال اینده را میدیدم اما با سوال تو میبینم داری از من میپرسی اسمان ده سال دیگه چه شكلی میشه، خیلی سوال خوبیه

زریجمعه 18 آبان 1397 04:34

سلام

ببین آسمان جان هرکی در زندگی اش آدم یه کاری است، یعنی خودش میدونه چه کاری براش روتین وار انجام شدنی است. درس خوندن مدل موبور کار یکروز یا یکهفته یا یک ماه نیست که تو بتونی خودت را بکشونی بلکه یک سبک زندگی است، من خودم شاید نهایتا چهار ماه یا پنج ماه بتونم تراکتوری درس بخونم اما واقعا نمیتونم یکسال اینطور باشم. بنظرم تو باید به این بعد قضیه هم نگاه کنی که علاوه بر اون لذت بردن و ... آیا اصلا برات شدنی است؟ ببین وقتی یکی خوشگل میرقصه امکان داره ما خوشمون بیاد و دوست داشته باشیم مثل اون برقصیم، یکی دو سه زبان مسلط باشه، یکی مرتب ورزش کنه یا تو یه شاخه ای ورزشی حرفه ای باشه، .... اما واقعیت اینه ما همه ی اینها را دوست داریم اما شاید نهایتا برای یکیشون برنامه ریزی کنیم یا حتی فقط در همون مرحله ی دوست داشتن بمونه!

پاسخ اسمان پندار : زری عزیزم ممنونم از محبتت و اینكه كامل در این مورد فكر كردی، میدونم هیچوقت نمیتونم مثل موبور بشم، بقول تو یك سبك زندگی است و مدتهاست سبك زندگی من شكل گرفته، برای عین اون بودن باید كامل عوض بشم كه شدنی نیست، اما بنظرم میشه تا حدی جلو رفت، مسیر برام روشنه، گاهی ما ادمها نمیدونیم برای موفقیت چه مسیری باید بریم اما جالبه كه بدلیل نزدیكی و مراوده اجباری و البته خوش شانسی، تا حد خیلی زیادی میدونم موبور چه كارهایی میكنه و اونطور نیست كه كامل نشدنی باشه، حداقل میتونم تا دوسه یا پله این تغییر رابدم، سخته و بقول تو كار یك شب دوشب نیست اما واقعیتش اینه همین الانش هم نسبت به اون چیزی كه بدون موبور میتونستم باشم خیلی پیشرفت كردم، منی كه تو مرحله مستر بدون تز یا تز گیر كرده بودم الان سودای پیشرفت وموفقیت دارم( این حرفها را احتیاج دارم كه بخودم قوت قلب بدم) ( این تكنیك منه: تشویق خودم) خلاصه میخوام سعیم را بكنم، بازم ممنون كه اهمیت میدی

نیکیپنجشنبه 17 آبان 1397 22:49

سلام آسمان جان. من که اصلا صلاحیت نظر دادن در اینباره رو ندارم. شما خودتون شخصیت خودتون رو بهتر از هر کسی می شناسین. به عقیده من به جز از همسرتون از کسی نظر نخواین.

پاسخ اسمان پندار : سلام نیكی عزیز، راستین ادمی نیست كه چیزی را اجبار كنه، جاه طلب هست اما نه به اندازه من و انتقاد به عملكردم هم میكنه، اما دركل تصمیم را رو به خودم محول كرده، خیلی تصمیم سختیه، موفقیت را دوست دارم اما تغییر و دل كندن از عادتها و خوشیهای كوچیك هم سخته

زینبپنجشنبه 17 آبان 1397 10:29

تبریک میگم. اون حسه که میگی استارت موفقیه. حس خیلی خوبیه که آدمو قلقلک میده و خصوصا باعث میشه آدم از کار لذت ببره نه زجر.

پاسخ اسمان پندار : مرسی زینب جان، این حس بد قلقلك میده، از طرفی میدونم موفقیت طعم شیرینی داره اما از طرفی سعی و تلاش چند درجه بیشتر از این برای خودم هم چالش حساب میشه، بدگیر كردم

صبا_غار تنهاییپنجشنبه 17 آبان 1397 08:14

سلام


من به لذت بردن از لحظه حال رای می دم، هیچ کس نمی دونه اصلا فردایی هم هست یا نه!! درست باید آینده نگری کرد ولی نا تاین حد که همه چیز رو فدای یک هدف کرد.

ما همه کودکی ، نوجوانی و جوانی مون صرف درس خوندن و رقابت شده اگر بخواد این روند ادامه پیدا کنه پس کی از زندگی لذت ببریم؟

پاسخ اسمان پندار : سلام صبا جون قشنگ میدونم از چی حرف میزنی چون كامل این فكر تو پس ذهن من هم هست ، راستش هنوز تصمیم نگرفتم و واقعا دارم به این موضوع فكر میكنم.

پاییز و جیب خالی

» نوع مطلب : روزها در اون سر دنیا(سال پنجم) ،

پاییز یواش یواش داره برگهاش را جمع میكنه و با خودش میبره، هوا از دیروز سرد شده و من دست به دامان كاپشن داون شدم. فرصت نشد موقع برگ ریزون گشتی بزنم و از پاییز لذت ببرم اما قصد دارم اخر هفته قبل اینكه دیگه هیچ برگی رو درختها و زمین نمونه كمی پارك گردی كنم. دیروز هم امتحان را باسلام و صلوات دادم، سه ساعت امتحان بود و انصافا سخت، این روزها حال جیبمون خوب نیست، ظاهرا تحریمهای امریكا تا خود امریكا راه پیدا كرده، خوب از وقتی دیگه حقوق ra را نمیگیرم و این ترم هم دانشگاه گل و بلبل ما پرداخت ٢ واحد را به خودمون تحمیل كرد. كمی فشار رو زندگیمون اومده، دیگه اصلا نمیشه پولی اورد وسقف كردیت كارتهامون پرشده و موقع خرید باید حواسمون را جمع كنیم، خریدهای غیرضروری جمع شده و گشت و گذار با دوستان را حذف كردیم، خوب چاره ای نیست، پارسال راحت خرج میكردیم و امسال با احتیاط، برای كوتاه مدت اینجور خرج كردن را میشه تحمل كرد اما بلند مدت و بدون امید به اینكه اوضاع خوب بشه بنظرم خیلی سخت و طاقت فرسا است، چیزی كه حال و روز خیلی از مردم ایران امروز هست، متاسفانه فساد و فاصله طبقاتی غیر قابل تحمل شده، خلاصه امیدوارم روزهاتون به شادی بگذره.


نوشته شده در : چهارشنبه 23 آبان 1397  مهرانیکشنبه 27 آبان 1397 11:59

سلام خانم دكتر ممنون میشم ایملتون را چك بفرمایید.

یك كلیپی خدمتتان فرستادم .

حال این روزهاست ..

پاسخ اسمان پندار : مرسی مهران عزیز كه اطلاع دادی، حتما میرم میبینم و پیشاپیش ممنونم از لطفت

زینبشنبه 26 آبان 1397 12:19

وقتی آدم ایرانیه یعنی مشکل می تونه برنامه بلند مدت برای زندگیش داشته باشه فرض کن تمام برنامه های زندگی دوستم با اومدن ترامپ و قوانینش بهم خورد حالا این وسط اگر آدم به لحاظ مالی یا کاری هنوز به ایران وصل باشه دیگه بدتر! منم یک آب باریکه ای داشتم ایران که بهرحال دلم اینجا بهش قرص بود که با نوسانات ارز شد هیچ.

پاسخ اسمان پندار : اره زینب جون ،كامل میدونم چی میگی، تو ایران تورم اونقدر زیاده كه ادم هیچ اطمینانی از فرداش نداره. اینجا اونهایی كه گرین كارت دارن و یا اصلا خود امریكاییها كمتر میدونن نگرانی از اینده چیه، اونها برنامه ریزی میكنن تلاش میكنن و به خواسته هاشون میرسن.( امروز خیلی تحت تاثیر مسیرطولانی اومده و نرفته امون هستم)

ما هم همینطور زینب جان. ما هم دیگه نمیتونیم پول بیاریم چون بقول تو اون اب باریكه را اگه تبدیل كنیم قطره اب هم اینجا نمیشه.

مهرانشنبه 26 آبان 1397 08:00

سلام مجدد خانم دكتر یك سوال از خدمت شریفان داشتم

ممنون میشم راهنمایی كامل بفرمایید


اگر زمان به عقب برمی گشت و با آگاهی كه الان دارید ترجیح می دادید اقامت در كانادا را انتخاب كنید ( مثل برادرتان ) یا همچنان پروسه دانشجویی آمریكا را طی می كردید ؟

ممنون میشم راهنمایی بفرمائید.

پاسخ اسمان پندار : سلام مهران عزیز،

من برای جواب سوالت احتیاج داشتم كمی فكر كنم اما راستین با اطمینان ، حسرت میخوره چرا ما برای كانادا اقدام نكردیم( راستش اقدام كردیم، اونهم دوبار، اما وقتی به دربسته خوردیم باید تغییر استراتژی میدادیم اما بجاش برای امریكا اقدام كردیم)

و اما جواب خودم، باز هم كانادا. بنظرم حمایتی كه دولت كانادا از مهاجرها میكنه بینظیره، ما خیلی تو مسیرمون سختی كشیدیم و بعد این ٤ سال هنوز یك نقطه هم از لحاظ كاری درامدی و یا مهاجرتی پیش نرفتیم.تفاوت را میبینی؟؟ البته یك نكته هست اگه كانادا مهاجرتی میرفتیم مسلما هردو درس میخوندیم( چیزی كه مهاجرهای ایرانی توجه ندارن اینه چقدر مدرك كانادا باعث سریعتر و بهترشدن وضعیت كاری میشه)

موفق باشید

مهرانشنبه 26 آبان 1397 07:58

سلام خانم دكتر بزرگوار

از پاییز خیلی لذت ببر

پاییز یك انسان جا افتاده هست كه بین 40 تا 50 سالشه ..

اما خسته هست ..

از یك راه دشوار اومده و نمی دونه تا كجا باید ادامه بده

پاسخ اسمان پندار : سلام مهران عزیز،

هنوز نشده از پاییز لذت ببرم. چند روزی هم هست گرفتار یكجور افسردگی شدم. متنت خیلی قشنگه، اونقدر قشنگ كه احتمالا امروز یا فردا دست خودم را بگیرم ببرم تو طبیعت اینجا و غمهام را بریزم تو طبیعت و برگردم.

توصیفت از پاییز منرا یاد خودم می اندازه. راستش اشكم را دراورد

زریپنجشنبه 24 آبان 1397 23:23

ای بابا این جیب خالی که اصلا انگار واگیر پیدا کرده:( امیدوارم برای همه خیلی موقتی باشه.

از پاییز و برگریزان حسابی لذت ببر والله این یکی مفت هست؛))

پاسخ اسمان پندار : اره زری جون بدوضعی شده، بقول تو انشالله موقتی هست برای همه. هنوز كه نشده پاییز گردی كنیم، هرچند با این سرمای هوا و برفی كه اومد فكر كنم پاییز ندیده رفتیم تو زمستون

طنازپنجشنبه 24 آبان 1397 01:25

سلام عزیزم

چه خوب که انقدر روحت مسائل تو مطرح میکنی کسانی که از مشکلات شون نمیگن یا به قول خودشون ابرو داری میکنن در واقع به خودشون خیانت میکنن

بله متاسفانه شرایط اینجا داره روز به روز بدتر میشه ولی امیدواریم که همه چی بهبود پیدا کنه و سر و سامون بگیره

آخر هفته ی خوبی داشته باشی دوست خوش قلبم

پاسخ اسمان پندار : سلام طناز عزیز،

نمیدونم خوبه یا بده اما كم كم این صداقتم داره به همه جنبه های زندگیم نفوذ میكنه. جالبه كه اونقدر هم برام بدیهی شده كه خلافش برام عجیبه.

متاسفم طناز جون، اوضاع ایران و مردم رو دل و روان ما هم تاثیر میگذاره، البته تاثیرات مالی هم صد در صد داره بخصوص كه ما با این اوضاع نمیتونیم پول از ایران بیاریم و زندگیمون سخت شده.

تو هم همینطور دوست خوبم

پلیس

» نوع مطلب : نیویورک ،

قبلا شاید گفته باشم كه پلیسهای اینجا اكثرا خیلی جدی بنظر میرسن، لباسها و تجهیزاتشون خیلی شبیه فیلمهاست. من كه ناخوداگاه ازشون میترسم و سعی میكنم چشم تو چشم باهاشون نشم. البته این فقط من هستم و خیلیها با دیدن پلیس احساس امنیت میكنن. و اما در مورد عملكرد، خوب ما خودمون كه مستقیم با پلیس سر و كار نداشتیم و امیدوارم هیچوقت هم نداشته باشیم پس فقط موارد محدودی كه شنیدیم را تعریف میكنم. یكیش همسایه ایرانیمون كه تا حالا دوسه بار دزد ماشینش را زده، اخرین بار زده بود جفت اینه های ماشین را كنده بود، زنگ زده بودن پلیس اومده بود گزارش كرده بود و رفته بود، همین، خلاصه ظاهرا موفقیتشون تو این مورد در حد پلیسهای ایران هست. اما چیزی كه خیلی جدی هستن مواقعی هست كه پای سلامت فرد درمیان باشه، مثلا تو بچه های ایرانی، یك اقایی دست بزن داشته، خانمه زنگ میزنه پلیس و از اون روز اقا اجازه نداره از یك فاصله ای به خانم نزدیك بشه. این خانواده یك بچه كوچیك هم دارن، خانم میگفت مدتی بوده به طلاق فكر میكرده اما میترسیده اقا بیاد دم خونه و اذیت كنه، حالا كه این جریان پیش اومده یكشنبه ها دم ایستگاه پلیس بچه به اقا داده میشه و عصر دوباره همونجا بچه تحویل مادرداده میشه. بنظر من این یعنی امنیت و احترام به حقوق خانواده. خلاصه اینهم داستانهای من. بازم امیدوارم پای هیچ كدوممون به پلیس و داستانهاش نرسه.خوب اطلاعات من كه دراین حد بود شما از خاطرات پلیسیتون بگید


نوشته شده در : سه شنبه 29 آبان 1397 

No comments:

Post a Comment

 سلام این وبلاگ آرشیویست از وبلاگ قبلی من mennomen.mihanblog.com اما مطالب جدید رو در بلاگ اسکای منتشر خواهم کرد لطفا اونجا سربزنید!  ممنونم...