Saturday, December 12, 2020

 مرداد1394

همچنان چند روز کاری

» نوع مطلب : پندهای اسمونی اونور ابی ،روزهای دور همی (سفرهامون به ایران) ،

داروخانه هستم، همون شهر كوچیكه، تو این مدت  یك كیسه بزرگ دارو هم خریدم تا ببرم، البته پارسال هم مقدارزیادی دارو برده بودم و امسال منبع داروم را كامل كردم، مسلما همه اینها استفاده نمیشه اما خیالم را راحت میكنه كه هرمشكل و مریضی احتمالی پیش اومد دارویی براش داشته باشم، مثلا پارسال بعد از یك سرماخوردگی كوچیك سرفه های تحریكی زیادی داشتم كه اگه پرل دكسترومتورفان نداشتم احتمالا خیلی اذیت میشدم اما همون یك برگ به دادم رسید . بچه هایی كه میخواهید دارو ببرید یادتون باشه قبل از رفتن دارو را ببرید معاونت غذادارو تا براتون  پلمب كنه  که تو فرودگاه دچار مشكل نشید و البته باید اضافه كنم معاونت تهران اینكار را نمیكنه و من هربار میدم معاونت شهرستان. خوب بریم سراغ مطلب بعدی، میدونید الان كه از صبح روی صندلی داروخانه ولو شدم و جز دستور دارویی نوشتن و دادن مشاوره كارخاصی نمیكنم یاد یكی از شرایط كار اونطرف افتادم. دوستهای گلم ،تو امریكا تو محل كارصندلی بی صندلی، اصلا من نمیدونم اینها چرا اعتقادی به نشسته كار كردن ندارن، توی بانك ، فروشگاهها، سوپرها  وغیره این كارمندهای بدبخت هیچ صندلی ندارند، اكثرا سرپا هستند، حتی توی فروشگاههاشون صندلی برای نشستن خریدارها وجودندارد وبعد از گشت وگذارتو فروشگاه وقتی پاهات هیچ توانی برای ایستادن نداره عمرا بتونی یك صندلی برای نشستن پیدا كنی، البته خوشبختانه تو نیویورك در عوض تو بعضی خیابونها بحد كافی میتونی صندلی پیدا كنی. اما وای بحال فروشگاهها، بنده خدا راستین روزی ٨ ساعت سرپا می ایستاد، امیدوارم این روزها زودترتموم بشه و راستین كارتخصصی خودش را انجام بده. یعنی امیدوارم اگه استخدام جایی شدیم حداقل میزی دفتر دستکی داشته باشیم  خوب از این هم نوشتم دیگه براتون از چی بگم؟ بگذاراز خودم بنویسم كه چقدر دست و پا چلفتی هستم، كلا از این دسته ادمها هستم كه دائم انگشتهای پام میخوره تو مبل یا بیشتراز بقیه چیزمیزمیشكنم امسال هم دوباربشدت زمین خوردم كه یكبارش سرم شكست، دیروز  هم تو این شهر كوچیك  تو خونه موقتی كه هستم بشدت زمین خوردم و شانس اوردم سرم به پله اهنی پشت سرم نخورد، اما هنوز گردن دردش از شدت تكان ضربه باقی مونده، یكی از اقوام نزدیكمون بعد از یكبار زمین خوردن دچار دیسك كمرشده كه تاحالا دوبارهم جراحی كرده، من هم اگه احتیاط نكنم اخروعاقبت یك كاری دست خودم میدم، بخصوص كه برادر خود من هم بعد از زمین خوردن تو كوه ضربه مغزی شد و از بین ما رفت :((( داره به سالش نزدیك میشه شهریور امسال دومین سالی میشه كه من تو سالگردش نیستم و خیلی بابت این موضوع ناراحتم. 


نوشته شده در : شنبه 3 مرداد 1394 

الهامسه شنبه 10 شهریور 1394 12:16

خانم دکتر عزیز، وبلاگ مفید و ارزشمندی دارین، ممنون از وقتی که واسه مطلع کردن افراد میزارین. براتون آرزوی موفقیت می کنم.

الهام

پاسخ اسمان پندار : خواهش میکنم الهام جون و خوش امد میگم که به جمع کامنت گذارهای اینجا خوش اومدی. شاد باشی گلم

آرزو.عچهارشنبه 7 مرداد 1394 15:43

سلام آسمان جان،مدتیه وبلاگت رو می خونم ، نوشته هات رو خیلی دوست دارم و این بی ریایی و صداقت کودکانه ات رو،امیدوارم خداوند به اندازه دل مهربانت بهت ببخشه و در کنار همسرت شاد و تندرست باشی.

پاسخ اسمان پندار : سلام ارزو جون ، ازاشناییت خیلی خوشحال شدم، ممنونم از ارزوی قشنگت، امین ، امیدوارم برای شما و همه دوستهای خوبم در اینجا امسال اتفاقهای خیلی خوب بیافته.

دوشنبه 5 مرداد 1394 23:19

اون پست خوندم . خدا صبرتون بده خیلی بخاطر برادرت ناراحت شدم گریه کردم. همسن من بود. خدا رحمتش کنه

پاسخ اسمان پندار : خیلی ممنونم ءقصد ناراحت كردنتون را نداشتم ..

سجاددوشنبه 5 مرداد 1394 21:08

سلام خانم دکتر، روح برادرتون شاد

ولی بیچاره مادرتون چقد زجر کشیده؟!!

فوت برادرتون

مهاجرت و دوری شما

مهاجرت و دوری برادر دیگتون...

خدا صبرتون بده

راسی چرا انعکاس فوت برادرتون تو پستای قبلیتون نبود؟ آخه واقعا موضوع غیر قابل تحملیه:'(

پاسخ اسمان پندار : سلام سجادعزیز، اره بنده خدا مادرم همه جوره خیلی اذیت شده، بخصوص كه بشدت به برادركوچیكم وابسته بود، اما برعكس تصور من كه فكر میكردم با رفتن برادرم مادرم را هم از دست بدهم قوی ایستادوبه زندگیش ادامه داد، میدونی سجادجان ما هیچوقت برادرم را فراموش نمیكنیم ، یاد اوهرروز با ماهست و بین خودمون خیلی راجع بهش حرف میزنیم امانمیشه با حقیقت تلخ هم جنگید،میتونی داستان زندگی اش را توی این پست بخونی، مرسی از همدردی

http://mennomen.mihanblog.com/post/63

فندقدوشنبه 5 مرداد 1394 19:57

هنوز پیشرفت نکردم خانم دکتر عزیز . امتحان زبانم بالای0 50 بشم میام زود خبرت میکنم. اما اگه دیدی ده مرداد خبری ازم نشد یعنی باید باز زبان بخونم خودم تحریم میکنم نت نمیام

پاسخ اسمان پندار : باشه فندق عزیزم اما حسابی دعا میكنم تا ١٠ مرداد سر وكله ات پیدا بشه

میشلدوشنبه 5 مرداد 1394 16:29

میگم اسمان جان اگر دارو پلمپ نشه، مشكلی هست ؟ نشنیده بودم.. فكر میكردم فقط نسخه كافی باشه.


راستی.. خیلی متاسف شدم. روح برادرتون در ارامش باشه.. خیلی سخته...

پاسخ اسمان پندار : راستش مطمئن نیستم میشل جان، فكر كنم نسخه هم كافی باشه، من چون حجم زیادی دارو میبرم و یك قلم دوقلم نیست برای اینكه مشكلی نیاد اینكاررا میكنم.

ممنون بابت برادرم، عزیزم

فندقیکشنبه 4 مرداد 1394 23:36

انگار تو کامنت قبل یادم رفته بود اسمم بنویسم .خوبه دیگه از لحن نوشتارم فهمیدی فندقم .ازمونeptدانشگاه ازاد

پاسخ اسمان پندار : اره عزیزم، اما از لیست كارهای پیشروت فهمیدم فندقی

پابرهنهیکشنبه 4 مرداد 1394 11:27

ایشالله به سلامتی عزیزم.


یکی از دوستای منم گفته بود کارای بدون مالیات ساعتی 8 دلار هست. در رابطه با کولورادو گفته بود. مثل اینکه کلا قانون همینه.

8 دلار هم خوبه. روزی 8 ساعت و ماهی 25 روز آدم حساب کنه میشه ماهی 1600 دلار. مالیات هم که نداره. میشه تقریبا اندازه فاندی که به خودم قراره بدن.


ما یه شهر کوچیکی داریم میریم. نمیدونم اصلا میشه اونجا هم از اینجور کارا پیدا کرد یا نه. بعد ببخشید یه سوال دیگه، واسه همچین کارهایی براشون مهمه که زبان طرف در چه حد باشه؟ مدرک زبان که نمیخوان؟

پاسخ اسمان پندار : اره عزیزم ، ظاهرا همه جا همین اندازه هست و به قول شما خوبیش هم اینه كه مالیات نداره ، البته متاسفانه هزینه ها و مخارج تو نیویورك خیلی بیشتر ازایالتها و شهرهای دیگه هست. امیدوارم همسرت خیلی زود كارمناسبی پیدا كنند، عزیزم زبان كه حداقل در حد متوسط لازمه اما خود محیط كارهم باعث پیشرفت سریع زبان اموزیمون میشه، ارزوی موفقیت برای خودت و همسرت دارم عزیزم

مریمیکشنبه 4 مرداد 1394 09:59

سلام آسمان جان. خدا برادرت را بیامرزه. مثل اینکه شکر خدا حالت خوبه. ان شاالله همه چی خوب پیش بره. اقا راستین چه رشته ای خوندن تخصوصشون چیه؟ ببخشید فضولیه منو. عموی من کانادا هست اما یکبار گفت آمریکا هم دوست زیاد داره گفتم شاید بتونم کمکی کنم اگه نیویورک اشنایی چیزی داشت کاری براتون انجام داده باشم.

پاسخ اسمان پندار : مریم عزیزم، مهربونم مرسی از لطف و مهربونیت گل من، راستین صنایع خونده، اما تو گرایشهای مختلف كامپیوتر تاحد زیادی وارده، راستین خیلی دوست داره مستر را اونجا بگیره اما متاسفانه الان شرایط مالیمون اجازه اینكاررا بهمون نمیده، میدونی مریم جان ما به اشنایی احتیاج داریم كه برای ویزای كار یا h1 برای راستین اقدام كنه، این قدم بزرگ وخوبی برای ما میشه

پابرهنهیکشنبه 4 مرداد 1394 01:16

خدا رحمت کنه اخوی رو عزیزم. :*


گناه دارن که کارمندای بیچاره. چطوری این همه مدت سرپا وامیستن؟ احساس میکنم این سرپابودن خسته ترشون کنه و روی برخورد با ارباب رجوع هم تأثیر بذاره.


راستی آقا راستین چندوقته کار پیدا کردن؟ توی فروشگاه کار میکنن؟ میشه بدونم وضعیت حقوقی اینطور شغلا اونجا چطور هست؟ چون همسر خودم هم احتمال داره دنبال این جور کارا بره میپرسم.

پاسخ اسمان پندار : مرسی پا برهنه جون.

اونجا مشتری مداری و احترام حرف اول را میزنه، احتمالا عادت میكنن چون كاملا خوشرو و خوش اخلاقن:)

پابرهنه جون دوسه ماه اخر راستین كارپیدا كرد قبلش خیلی تلاش كردیم تا كارپیدا كنیم اما بدون دوست و اشنای ایرانی میسرنشد.راستین كارفروشندگی پیدا كرد. نسبتا كارخوبیه، حقوقش هم ساعتی ٨ دلار هست. امیدوارم همسرشما خیلی زودكارپیدا كنن چون خونه نشینی خیلی اذیتشون میكنه


برنامه امسال

» نوع مطلب : روزهای دور همی (سفرهامون به ایران) ،اینده از ان من ،

سلام به دوستهای خوبم. باز روزهای رفتن داره نزدیک میشه اما اینبار خیلی با پارسال فرق داره. پارسال هول و استرس عظیمی بود چرا که نمیدونستی قراره کجا بری . کارها سرسام اور زیاد بود. خانواده ها ناراحت و نگران بودند و خودت هم تو برزخ بزرگی دست و پا میزدی. اما اینبار نگرانیها کمتر هستند کلا از جنس دیگه ای هستند. نگرانیهای اضافه بابت دانشگاه و غیره پریده. کارهای قبل رفتن هم به نسبت خیلی کمتره. یک لیست کوتاه که تا ده بیست روز دیگه تمومه. البته اینها به این معنی نیست که ذوق و شوق رفتن داریم. راستش پارسال انصافا تجربه بینهایت سخت و تلخی بودو بدنم از به یاد اوردن لحظه های سختمون میلرزه. اما چاره ای جز ادامه دادن نداریم. باید بریم. باید. خوب بگذار چندتا تفاوت خوب در مورد امسال بگم. امسال هم با اینکه بمحض ورود خونه نداریم اما بلطف داشتن دوستهای خوبمون مشکلی نداریم. حتی دوسه نفر پیشنهاد دادند که فرودگاه بیان دنبالمون و خوشبختانه میدونیم در حد تعارف نیست و واقعی و از ته دله. یکی از دوستهای پزشکمون هم گفته میخواد احتمالا برای مدت سه ماه بره شهر دیگه ای و پیشنهاد ساب لیز خونش را داده. فرصت ثبت نام انلاین دانشگاه را از دست دادم اما نگران نیستم چون بمحض رسیدن حضوری ثبت نام میکنم. احتمال  زیاد داره فرصت کار قبلی برای راستین برقرار باشه و برای همین احتمالا امسال هزینمون نصف پارسال بشه. بگذارید اضافه کنم که همه این موقعیتها را بلطف اخلاق خوش و دوستیابی راستین داریم. خوشحالم که همسری مثل اون دارم . میشه گفت تقریبا مسئولیتهای زندگیمون تقسیم شده البته راستین خیلی دوست داره تا چندسال دیگه کل مسئولیتها را بدوش بگیره که امیدوارم بتونه بمرور پیشرفت کنه و من هم مدتی از دویدن دست بردارم. اما فعلا تا اون موقع راه دراز و پرپیچ خم و میشه گفت نااشنایی در پیش داریم. میدونید بچه ها من باید امسال در مورد بقیه راهم تصمیمات مهمی بگیرم. دیشب با یکی از دوستان دبیرستانم بعد بیست سال تماس داشتم.همسرش داره پست داک تو امریکا میخونه ومیگفت دوره پی اچ دی را کامل بگذرونم و سعی کنم با داشتن مقالات خوب مسیرم را به سمت ویزای نخبگی پیش ببرم:o امروز هم دوست چینی هم کلاسیم پیشنهاد میداد امتحانهای دستیاری داروسازی را بدیم چون با گرفتن کار تو بیمارستان احتمال گرفتن ویزای کار خیلی بالا میره:/ ازیکطرف امروز یکجا تبلیغ یکنوع ویزا eb3 را میدیدم که وکیلش میگفت با داشتن جاب افرگرین کارت هم میگیرید:[ البته بعد از شارلاتان بازی گروه مهاجرتی کنپارس خیلی به وکیلهای ایرانی اعتماد ندارم. دیگه اینکه ارزو میکنم یک ویزای کار از تو هوا و معجزه وار برای راستین پیدا بشه:) اضافه کنم راستین خیلی دلش میخواد ادامه تحصیل بده اما دوتا مشکل اساسی داریم. یکی اینکه الان اصلا پولی برای تحصیل اون نداریم و دوما اقای راستین خان باید وقت بگذارند لغت اکادمیک زبان بخونند و چون سیستم یادگیری راستین از زمین تا اسمان با من فرق داره من نمیدونم این پروسه کی و به چه صورت عملی میشه بنده اهل خرزدنم و ایشون اهل هوا زدن :)))) خوب پس نگرانیهای این ترمم شامل گذروندن امتحان جامع و تصمیم گیری برای ادامه تحصیل یا تغییر جهت بسمت ا پی تی هست. و درصورت انتخاب دومی . پیدا کردن کاااااااااررررررررررررر واویلااااااااا


نوشته شده در : شنبه 10 مرداد 1394

ریحانجمعه 16 مرداد 1394 01:09

برای لاتاری اگه موقع مصاحبه ریجکت نکنن خیلی به ندرت پیش میاد تو مرحله کلیرنس ریجکت کنن. ما هم نگرانی رد شدن نداریم، منتها ممکنه جواب کلیر تا قبل از سپتامبر نیاد یا وقتی بیاد که سهمیه ویزا تموم شده باشه. لاتاری برنده شدن هم خیلی مطمئن نیست و تا لحظه آخر باید شانس همراهت باشه وگرنه ممکنه هرگز ویزا گیرمون نیاد.

پاسخ اسمان پندار : ریحان جونم ممنون از توضیحاتت، نگران نباش گلم انشالله زودترمیاد و خیالت حسابی راحت میشه، ویزات اومد خبرش را با شیرینی بیار

بهارکپنجشنبه 15 مرداد 1394 11:25

سلام آسمان خانم جونی. میبینم که کامنت گذارای این پست اکثرا در هول و ولای رفتن و ویزا و فرودگاه و اینان. وای من به جای دوستان استرس گرفتم. زندگی من اونقدر راکد و آروم و بی دردسره که یک درجه تغییر آب و هوا میتونه دو روز موضوع حرفام باشه. یه عمر ازاین نوع زندگی متنفر بودم و دلم میخواست همیشه پویا باشم ولی الان کلی گرد و خاک روم نشسته. واقعا از ته دل و از اعماق وجود براتون انرژی بالا و تمام نشدنی آرزو میکنم به همراه کلی خوش شانسی. امیدوارم موفق باشید.

پاسخ اسمان پندار : سلام بهارك گلم، چقدر قلم ونثربامزه ای داشت این كامنتت، میدونی بهارك جون، راستش نه میتونم بگم این تغییرات و این پویایی بده نه میتونم كامل بگم خوبه. فقط یك چیز میتونم بگم ، همه این حركتها وجلورفتنها برای بدست اوردن حس رضایت و ارامشه، ببین گلم گاهی لازم نیست تا اون سر دنیا بریم تا این گمشده را پیدا كنیم ، گاهی میبینی این ارامش تو دل خونه و زندگیت پنهان شده و فقط باید ببینیش، گاهی هم مثل من باید تا اون سر دنیا بری تا بفهمی این ارامش و رضایت چی هست و تازه ببینیش، خلاصه همه چیز تو خودمونه و بخودمون بستگی داره، فقط كافیه پیداش كنیم

فندقچهارشنبه 14 مرداد 1394 14:01

سلام.ممنون از دلداریت.

خانم دکتر یه سوال تخصصی دارم.معادل قرص زینک پلاس خارجی تو ایران چه قرصی هست؟ با همون کیفیت خارجی البته

پاسخ اسمان پندار : خواهش میكنم فندقی جونم، ما كپسولهای زینك سولفات ایرانی هم داریم اما حقیقتش اصلا توصیه نمیكنم، بهتره همون خارجی را مصرف كنید

Aliدوشنبه 12 مرداد 1394 13:55

سلام.

زندگی نیز خود، سفری است. امیدوارم این موقعیت، و مشاهده و مطالعه مردم و جامعه‌ای دیگر، براتون دستاوردهای پرباری داشته‌باشه.

برای شما، همسر و خانواده‌های گرامی‌تون سلامتی و موفقیت آرزو داریم.

پاسخ اسمان پندار : سلام بر علی عزیز، دوست و همراه قدیمی، دقیقا، منكر این نمیشم كه سال پیش قسمت خاصی از زندگی ما بود، سختیها فراوان بود اما تجربه ها بیشتر، درواقع هزینه كردیم برای دیدن افقی نو، جهان و فرهنگی دیگر، نوعی دیگرزندگی كردن ، گاهی با لذت و گاهی با سختی، اما مطمئنم روزی سختیها هم گهری ارزشمند در دوره زندگی ما خواهند شد، ممنون دوست عزیز كه بیادم هستی، ارزوی روزهای شاد و پربار برای شما و خانواده ات دارم

برنامه کاری

» نوع مطلب : کاروبار ،روزهای دور همی (سفرهامون به ایران) ،

امروز صبح اومدم سر تقویم ببینم کجای کاریم . دیدم دوهفته و نیم به رفتنمون مونده. میدونستم همین حدودها مونده اما دیدنش یکهو ته دلم را خالی کرد. خب به اندازه دوهفته هم کار مونده. نه اونقدر که راحت بشینیم و روزها را بگذرونیم نه اونقدر که همش به بدو بدو باشیم. مثلا ما بعد از گذشت 6 سال از عروسیمون هنوز فیلم عروسیمون را نگرفتیم. درواقع از کار ادیت فیلمبردارمون راضی نبودیم. فیلمهای خام دستمونه و قرار بود امسال بدیم برای ادیت اما تنبلی کردیم و باز افتاد برای سال دیگه. دوسه تا شاسی عکس و البوم مهمان هم بابت عروسیمون از عکاس طلب داریم که اگه بجنبیم احتمالا اینها را تحویل بگیریم. اصلا بگذار بگم این جور کارها نیست که از صبح دلشوره به جونم انداخته. یکم نگران کارهای اداری ایرانم هستم. پارسال تو نوبت داروخانه برای شهری اطراف تهران بودم. با اینکه وکالت کاری به یکی از دوستان داده بودم . عملا به خاطر نبودنم این فرصت را از دست دادم. مسئول مربوطه امتیاز را اشتباه حساب کرد و بعد هم سهمیه ای ها را بهونه کرد. خلاصه فرصت پرید.  حالا امسال قراره نوبتی داروخانه های تهران اعلام بشه. این نوبتها هر 5-6 سال اعلام میشه. امتیاز من بخاطر کار تو منطقه محروم برای سالها خیلی خوبه اما میترسم بخاطر نبودنم این فرصت را از دست بدهم. راستش قضیه اونقدر برام مهمه که اگه مطمئن بودم این مسئله توی فلان ماه پاییز هست. مرخصی تحصیلی میگرفتم و برای این کار میموندم اما متاسفانه اصلا زمانش مشخص نیست. مثلا قرار بود قانونش تو خرداد و تیر اعلام بشه اما عملا تا همین هفته پیش اعلام نشدو هتوز هم بخاطر اعتراضها امکان تغییر براش هست. خلاصه دلم بدجور براش شور میزنه. البته تجربه پارسال بهم ثابت کرده با نگرانی برای یک مشکل اون مشکل حل نمیشه. اگه قراره بلا نازل بشه میشه و گاهی هم هیچ اتفاقی نمی افته.خلاصه امیدوارم این مساله به خیر و خوشی تموم بشه. حاضرم وسط درس دوهفته یا حتی ده روزه برای کارهای اداریش بیام اما وضعیت کارهای اداری را که تو ایران میشناسید.یکجورهای هردمبیل و بهم ریختس و وای بحالت وقتی قراره کسی دیگه ای غیر از خودت که به سیستم اشنا نیست این کار را بکنه.میترسم یموقع خبردار نشم. مسئول مربوطه خبرهای درست در اختیار وکیلم قرار نده. یا وکیلم مسایل را اشتباه بفهمه. بگذار راجع بهش فکر نکنم. خوب راجع به چی حرف بزنم؟ میدونید امسال حجم درس زیادی دارم. خود درسهای ترم. امتحان جامع و حتی میخوام امتحان دستیاری داروخانه را هم تا قبل ژانویه بدم. اما جالبه اینها نمیترسونتم. ای بابا برم چه دلشوره بدی تو دلمه. 



نوشته شده در : جمعه 16 مرداد 1394

رها زندگی منشنبه 17 مرداد 1394 21:52

اخی وقت رفتن شده باز!امیدوارم همه چی خوب پیش بره واست اسمان .با مثبت فكر كردن خود ادم هم قوی میشه و البته تو قوی هستی...

پاسخ اسمان پندار : مرسی لطف داری كه فكر میكنی من قوی هستم، اره رها جون وقت رفتن داره میرسه تقریبا دوهفته دیگه، اصلا ذوق و شوق نداریم، عین كسی كه تعطیلات یك مسافرت توپ رفته و میدونه برگرده درس و كارشروع میشه برای همین دلمون میخواست ای كاش این روزهای ایران بودن تموم نمیشد

زریشنبه 17 مرداد 1394 14:16

آسمان جان منظورم وکیل دادگستری نبود بلکه منظورم همون شخصی بود که با وکالت کاری که در دفتر اسنادرسمی منعقد میشه کارت را پیگیر باشه. ولی خوب باید مراقب باشی وکالتنامه جوری باشه که حق واگذاری به غیر را نداشته باشه و بعد از اتمام کار وکیل را عزل کنی. شاید تو موضوعات شما یه کارچاق کنی هایی باشه؟ نه؟

آخه واقعا حیفه همچین فرصتی را از دست بدی. حتی شاید بهتر باشه شوهرت بمونه و کارهات را پیگیر باشه و بعدش بهت ملحق بشه.

پاسخ اسمان پندار : من فكر كردم منظورت وكیل رسمی هست، این دوستمون كه وكالت كاری داره خیلی بچه خوبیه البته ما هم فقط وكالت كاری بهش دادیم، راستش حرفت درسته واقعا حیفه كه این فرصت بپره، یكم زمانش معلوم نیست وگرنه راستین كه هیچی اصلا خودم میموندم. اما ممكنه تو طول این ترم هیچ اتفاقی نیافته ممكن هم هست كه بیافته. با اینحال بوش به مشامم بخوره اولین بلیط را میگیرم برمیگردم. 

زریشنبه 17 مرداد 1394 07:45

سلام. آسمان جان با نگرانی کاری پیش نمیره ولی عزیزم به نظرم باید در انتخاب وکیلت و نوع وکالتی که بهش میدی حسابی دقت کنی و حتی شخصیت خود وکیل هم خیلی حیلی مهمه . نمیدونم شخصیت شخصی که بهش وکالت کاری داده بودی چه جوری بوده ولی خیلی دقت کن که آدم پیگیر و سمجی باشه و قشنگ ته و تو کار را در بیاره بعبارتی کار بلد باشه و برای کار دل بسوزونه. به نظر میرسه هیچ کس برای منافع دیگری اینطور دل نسوزونه مگر اینکه برای خودش هم منافعی تامین بشه. من جای تو بودم دو کار میکردم، اول اینکه شخص وکیل را بسیار پرکار و توانمند و کار بلد انتخاب میکردم. دوما اینکه یه قرار باهم میذاشتیم که در صورتی که اینقدر پیگیر کار باشه که کار به سرانجام برسه مثلا فلان مبلغ بعنوان دستمزد بهش میدم.اینجوری تامین منافع هر دو در یک راستا است و احتمالا تلاش بیشتری میکنه.

پاسخ اسمان پندار : زری جون مرسی ازتوضیحاتت، فقط یكسری مشكل وجود داره، یكی اینكه برای قسمت اخر كاراداری حضور شخص لازمه و وكالت ووكیل را قبول ندارند، غیر ازاون وكیلهایی كه بحوزه كارهای اداری دارویی وارد باشن نادرنواین جورافرادمیرن سراغ كارهای دادگاهی وپرونده های دادگاهها ، نه پیگیری روال اداری یك پروسه، ما هم گزینه زیادی برای انتخاب این وكیل نداشتیم ، برادرهمسر بود، كه بااینكه ایشون بی منت هستند زیادپیگیر نیستند ووقتشون كامل پره، ازبین دوستانمون ، به یكی از دوستان همسر وكالت دادیم كه تقریبا ادم بی منت و پیگیرتری هست ووقتش نسبت به بقیه ازادتره.اون بنده خدا هم پارسال دوسه باربخاطر من اداره رفت، اما وقتی مسئول امتیازاشتباه حساب كرده بود و پیچونده بودتش نتونسته بودكاری كنه و چون فقط یكماه فرصت اززمان ابلاغ تا تكمیل مدارك هست و ده روزش عملا طول میكشه نامه اداره برسه خونه، عملا بیست روز میمونه.خلاصه مدت زمان كوتاهی هست، حتی اونقدر زمان كمیه كه فرصت نمیشه من خودم را برسونم

پیش به سوی اینده

» نوع مطلب : اینده از ان من ،

وقتشه بعد از یکسال تجربه زندگی از نوع و جنسی دیگر از انتخابمون حرف بزنم از اینکه تا اینجا چه حسی دارم و چه تصمیمی دارم. راستش دوستهای گلم بی هیچ شکی پارسال سختترین سال زندگیمون بود. بشدت اذیت شدیم. بیشتر این سختیها بخاطر شرایط خاص ما بود. زندگی در نیویورک بدون فاند. اما اینکه پشیمونم یا نه؟ باید بگم نیستم. خوشحالم از این تجربه. از رسیدن به ارزو و هدف. میتونم اون ارامش را ته قلبم حس کنم. پس میتونید حدس بزنید نتیجه چی هست؟ ارره من زندگی اون طرف را انتخاب کردم. تصمیم به ادامه راه داریم. میدونم دوستان که من اکثرا از بدیهای اونجا نوشتم. اخه همه ما بنوعی شناخت از خوبیهای اونجا داریم. حتی کمی بصورت غلو شده. برای همین من ترجیح دادم بجای دامن زدن سراب نگاه بزرگ شده ازامریکا بعنوان بهشت برین،از بدیها و زشتیها و عیبهاش بگم.  بد نیست امشب در تایید علت و دلیل من به ادامه راه کمی هم از خوبیهای اونجا بنویسم. میدونید بنظرم تفاوت اصلی ما با اونها در فرهنگمون هست. همون که باعث و بانی بقیه چیزها هم هست. نمیخوام ادای ادمهای فلان و بهمان را دربیارم. اما چیزی که تو این سفر سه ماهه به ایران بیش از پیش به چشم می اومد رفتار ادمها بود. متاسفانه خیلی ازما ایرانیها درست رفتار نمیکنیم. یا تحت تاثیر جامعه ما هم خودمون را محق انجام بعضی رفتارهای نادرست میدونیم. باز هم میگم فکر نکنید اونجا گل و بلبله و مردم همه یک لبخند گشاددارند و دست به سینه ایستادند تا به ما کمک کنند. نه اینطور نیست. اما عمل و بیان اونها درجهت ازار و اذیت طرف مقابل هم نیست. میدونم اینجا خانواده و شناخت فضایی که بهش اشنا هستی ارامش میده اما زندگی در این فضا ارامش نداره. میدونید که من اونجا هم هنوز طعم ارامش را نچشیدم اما واقعیت اینه که اکثریت بچه هایی که میشناسم از زندگیهاشون بسیار راضی هستند. همین باعث میشه امید داشته باشم که روزی من هم این ارامش و امنیت را تجربه کنم. دومین حسن اونطرف سیاستی هست که اون کشور در جهت رفاه و اسایش ساکنانش داره.  این سیاست میتونه شامل همه چیز از جمله دستمزدها و وامها، مسایل رفاهی از جمله خانه و ماشین و مایحتاج زندگی روزمره تا سیاستهای کلی از جمله جهت دادن جامعه به سمت شادی و امنیت باشه. خیلی کلی گفتم. اما مطمئنم همگی تا حدی با این صحبتها اشنا هستید. میدونید دوستان امسال تابستون فرصتی پیش اومد تا فکر کنیم و ببینیم واقعاکدوم را میخواهیم. دیدیم علی رغم همه سختیهایی که پارسال کشیدیم باز نمیتونیم از امریکا و رویای زندگی بهتر دست بکشیم. دیدیدم درسته که هیچ ذوقی برای رفتن نداریم وبه خاطر شروع دوباره نق میزنیم اما جدا نمیتونیم بیخیال اونطرف و زحمتی که براش کشیدیم بشیم. اینطور بگم من از رفتنم راضیم و پشیمون نیستم. راستین هم راضیه بااینکه ترجیح میداد با شرایط دیگه ای همین مسیر را رفته بودیم. اما بهرحال الان این مسیر راشروع کرده ایم و باید محکم جلو بریم. جدا راه و مسیر سختی پیش رو داریم. بخاطر شرایطمون که بتازگی عوض شده من حتی نمیدونم امسال میرم رو ا پی تی یا باید تافل بدم و پی اچ دی را ادامه بدم. اینده راستین کاملا ناواضح هست و نمیدونیم راستین چطور میتونه درجهت خواسته و ارزوهاش جلو بره. فقط میدونیم باید جلو بریم. قدم برداریم همه چی را بررسی کنیم و قدم دوم را برداریم. ماه به ماه راجع به اینده و مسیر زندگیمون تصمیم بگیریم. میخوام افکار منفی و ترسناک به ذهنم راه بدم شاید هم درستش اینه نیمه پر لیوان را ببینم  فقط ارزو میکنم روزی در اینده ای نزدیک جواب زحماتمون را بگیریم.


نوشته شده در : شنبه 24 مرداد 1394 

میشلیکشنبه 1 شهریور 1394 06:09

موفق میشی آسمان من میدونم،

سخت ترین قسمت همین جدا شدن از ایران و رسیدن به امریكاست كه خداروشكر گذروندی.

به امید دیدار

پاسخ اسمان پندار : میشل جان عزیزم وبلاگت را دارم دنبال میكنم، شكر خدا دیدم جز مسائل كوچیك مشكل بزرگی پیدا نكردی و داری كم كم مراحل جا افتادن را میگذرونی، مواظب خودت باش عزیزم و قوی باش میشل جان به امید دیدار

رها زندگی منپنجشنبه 29 مرداد 1394 23:06

اسمان همیشه ته ذهنم اینده ای خیلی خوبی واست میبینم .دست از تلاش برندار و با قدرت برو جلو.اون خونه خوشگله كه ازش حرف زدی تو یه پستت مال توست و یه دنیا ارامش...

پاسخ اسمان پندار : وای رها جون چقدر خوبه كه همچین اینده ای برام تصور میكنی، داشتن یك خونه بزرگ سفید.رسیدن به ارامش ...... خیلی خوبه، امیدوارم هردو به ارزوهامون برسیم

مریمیکشنبه 25 مرداد 1394 11:41

سلام آسمان جان اصلا نگران نباش و دلشوره نداشته باش امیدوار و با خوش بینی بر جلو که امسال سال خوبی برات باشه چون سال قبل مشکلاتی داشتی و سخت گذشته این اثر رو رو ذهنت گذاشته که استرس داری و داری به اون فکر می کنی مسلما امسال بهتر خواهد بود چون تقریبا دیگه با اون محیط اشنا شدی و مثل سال قبل نیستی به خدا توکل کن و پیش برو

پاسخ اسمان پندار : سلام مریم عزیزم، مرسی از دلگرمیت ، ارررره امسال خیلی ازمشكلات پارسال را نداریم اما بقول تو اثر اون سختیها توی ذهنمون باقی مونده، میدونی مریم جان امسال كمی با پارسال فرق داره ، پارسال فقط باید سال تحصیلی را تموم میكردم اما امسال باید قدمهایی در جهت تغییر استتوس ویزا برداریم، میخوام یك پست دیگه بنویسم و كمی روشنترازشرایطم بگم ، به ادرس ایمیلت رمز اون پست را میفرستم گلم

مجیدیکشنبه 25 مرداد 1394 06:29

سلام

موفق باشی و شاد هر جای دنیا كه می خواد باشه

پاسخ اسمان پندار : سلام مجیدخان، ممنون ازپیام، همینطورشما

No comments:

Post a Comment

 سلام این وبلاگ آرشیویست از وبلاگ قبلی من mennomen.mihanblog.com اما مطالب جدید رو در بلاگ اسکای منتشر خواهم کرد لطفا اونجا سربزنید!  ممنونم...